آرش در شاهنامه و آرش کمانگیر در شعر سیاوش کسرائی
پس از آنکه شعر بلند و منظومهی زیبای آرش کمانگیرِ سیاوش کسرائی (۵ اسفند ۱۳۰۵ اصفهان – ۱۹ بهمن ۱۳۷۴ وین) در تاریخ ۲۳ اسفند ۱۳۳۷ سروده شد و توسط انتشارات اندیشه در ۱۳۳۸ به چاپ رسید و همچنین در سال ۱۳۵۰ توسط کانون پرورش فکری کودکان و نو جوانان منتشر و بعد از انقلاب هم بارها بازنشر گردید، و همزمان بخشی از این سروده بلند در کتاب فارسی کلاس پنجم همان دوره جای گرفت، در مدت کوتاهی هم در میان علاقهمندان شعر و ادب و روشنفکران سیاسی از یک سو و در میان نوجوانان و جوانان دانشآموز از سویی دیگر مورد توجه قرار گرفت و ورد زبان بسیاری شد.
الهام و بهرهگیری سیاوش کسرائی از این چهره تاریخی – حماسی در آن عصر و زمانه، بسیار هوشمندانه بود و با سرایش هنرمندانه، هر کسی را از ظن خود یار خویش کرد. به جرأت میتوان گفت آرش را سیاوش به جامعه معاصر ایران شناساند و حسِ میهنپرستی، ازخودگذشتگی، ایمان و ایثار را در آن دوران که کالائی کمیاب بود، زنده کرد.
من در بیستمین سال خاموشی سیاوش کسرائی قطعه شعری به یاد آن شاعر گرامی سرودم و در آن به این مطلب اشاره کردم که آرش را سیاوش از بطن تنگ شاهنامه به پرواز در آورد. در پی انتشار این قطعه با تعجب با این پرسش برخی از دوستان مواجه شدم: که آیا حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه اشارهای به حماسه آرش کمانگیر کرده است؟ و گویا این مسئله فقط از طرف علاقهمندان اشعار سیاوش کسرائی تبلیغ میشود.
بنابراین مناسب دانستم مطلبی در مورد آرش کمانگیر و اشاره فردوسی بزرگ از این اسطوره حماسی – ایرانی بنویسم.
آرش کمانگیر نام یکی از اسطورههای کهن ایرانی و از داستانهایی است که در اوستا آمده و در شاهنامه از آرش در چندین جا با افتخارآفرینی برای ایران و سربلندی میهن نام بردهشده است.
آرش کمانگیر یا آرش تیرانداز یا آرش شیواتیر به اوستایی ارخشه و به زبان پهلوی اِرَش شیپاکتیر می گفتند.
در کتابهای پهلوی و تاریخ دوران اسلامی اشاراتی به نام آرش و همچنین ابوریحان بیرونی در کتاب آثارالباقیه از توصیف جشن تیرگان از داستان آرش به عنوان ریشه این جشن حماسی یاد کرده است. (در ویس و رامین هم ابیاتی در وصف آرش با پسوند کمانگیر آمده است) در اوستا آرش را ارخشه میخواندند و کسانی معانی مختلفی از جمله «تابان و درخشنده»، «دارای ساعد نیرومند» و تیرانداز ماهر برایش تعریف کردهاند. در اوستا وقتی که صحبت از «بهترین تیرانداز ارخش» میشود به نظر میرسد همان آرش یاشد.
(آرش پسر دوم کیقباد و برادر کیکاووس و مشهور به کیآرش است).
در زمان پادشاهی منوچهر پیشدادی، در جریان جنگ با توران، افراسیاب سپاهیان ایران را در مازندران و گرگان به محاصره در میآورد. سرانجام منوچهر مجبور به پذیرش صلح میگردد و مفاد اصلی صلحنامه اینست که کمانداری از سپاه ایران بر فراز البرزکوه تیری رها کند، هر جا که تیر فرود آید همانجا مرز ایران و توران گردد. آرش دلیرمرد ایران زمین داوطلب میشود، تیر از صبح تا غروب در حرکت است و در کنار رود جیحون یا آمودریا بر درخت گردوئی مینشیند و آرش به دلیل نیروئی که در این کار می گذارد، جان می سپارد و پیکرش پاره، پاره در خاک میهن پخش میگردد. پس از آن این روایت جان میگیرد که «اسفندارمذ» تیر و کمانی به وی میدهد و خاطرنشان میکند که این تیر دور پرواز است ولی پس از رها کردن، کشته خواهی شد و آرش میپذیرد.
…………………
شامگاهان
راه جویانی که می جستند،
آرش را به روی قله ها , پی گیر
باز گردیدند
بی نشان از پیکر آرش
با کمان و ترکش بی تیر
آری، آری جان خود در تیر کرد آرش
کار صدهاصد هزاران تیغه شمشیر کرد آرش
…………………
و اما اشارات فردوسی بزرگ در مورد آرش:
درست است که اسطوره آرش کمانگیر از داستانهای اوستاست ولی در شاهنامه در چندین قسمت با سر افرازی و افتخار و جانفشانی برای ایران از آرش نام برده میشود.
………………….
چو آرش که بردی به فرسنگ تیر
چو پیروزگر قارن شیــــــر گیر
م همجنین
……………….
بزرگان که از تخم آرش بدند
دلیر و سبک سار و سرکش بدند
………………..
چو نرسی و چون اورمزد بزرگ
چو آرش که بُد نامدار سترگ
………………
و یا
دو فرزند او هم گرفتار شد
از او تخمهی آرشی خوار شد
جوان بی هنر سخت ناخوش بود
اگر چند فرزند آرش بود
من از تخمهُ نامور آرشم
چو جنگ آورم آتش سرکشم
……………….
پس بنده پُر بی راهه نرفتم که سرودم :
شعر را در کلام تو می دیدم
تیرِ تنهاترینِ ترکش را
با کمانِ تو درنَوَردیدم
معنی زنگ فارسی کلاس
مشق شب را دوباره فهمیدم
آرش از بطن تنگ شاهنامه
ناگهان پر کشید و در خون شد
قلب نوجوان و عاشق من
گُر گرفت، غرور گلگون شد
در زمانی که عشق ورزیدن
در هوای شکوه این میهن
جرم و تشویش در خود داشت
شعر تو در تنم شکوفا شد
تخم آزادگی در من کاشت
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید