اتیمولوژی «فرهنگ کلمات» در دفتر شعر «شبِ غلیظ موریانهها» اثر رویا مولاخواه
اتیمولوژی «فرهنگ کلمات» همبسته با محورِ جانشینی و همنشینی در دفتر شعر:
«شبِ غلیظ موریانهها»از رویا مولاخواه
جدا کردنِ حروف از یک کلمه / ستم به همهی کلمات است.
«پاپی»
کلمات در شعر دو کاربرد کارآمد دارند: یکی فرهنگ وفرهنگمندی کلمات در شعر و دو دیگر، زایشِ جانشینی و سازِش همنشینی کلمات در شعر میباشد. گویش زبانی و پویش فرهنگیکلمات در یک متن بهگونهای است که زبانِ شعر را به سازندگی و بایندگی بایستهای میرساند. معانی و اعتقادات و کاشتها و برداشتها و باورداشتهای مشترکِ کلمات در جهان متنِ شعر بر موج و اوجِ زبان چرخشی بایسته و چربشی شایسته مینهد و به همین قال و منوال است که بر رقصندگی کلمات در شعر میتوان مهر تأکید و تأیید گذاشت. ازسویههای دیگر، محور جانشینی و همنشینی کلمات در شعر مد نظر و منظر است که این مهم فرآیندی گویا و پویا است که از جانبِ شاعر به دایرهی همایش و نمایش کشیده میشود. اعتقاد برآن است که افسارِ کلمات در شعر به دست شاعر است و این اسبِ توسنوار را اوست که میتواند وارونهگون نشان دهد و یا گویشهای متفاوتی را توأم با جهد و جِد برگونههای شعر با مُستفاد از کلمات خلق نماید. هر واژهای تولد، حیات و پایانی دارد اما این به منزلهی مرگ واژهها در جهانِ معنا نیست. در گُفتارها وگفتاوردهای متفاوت سخن راندهایم که واژهها به چند شکل و شمایل تقسیم میشوند که میتوان به: واژههای طبیعی، واژههای اجتماعی، واژههای انسانی و واژههای مصنوعی اشاره نمود. این واژِگان به فراخور زمان و آبشخور مکان درشعرِ شاعر رویکردی جامعهشناسانه را به تصویر و تعبیر درمیآورند. احتمال میرود و یا بایسته آن که، زیست و زیستمندی شاعر به عنوان موجودی فراشعور که بر دو پارامتر فکر و اجتماع در پایش و زایش در سیر و تکامل است، بر جهانبینی او تأثیر مستقیم و یا غیرمستقیم داشته باشد. من بر زیستِفکری و اجتماعی شاعر مدام تأکید مؤکد داشتهام و این دو مقوله میتواند در شعرِ شاعر به صورت یکپارچگی و دوپارگی، خود را به دایرهی فهم برساند. بههر روی و رویه، بایستهی توجه در فرهنگِ کلمات دو مقولهی جانشینی و همنشینی است که در بافتی آیدتیک (درونبینی ذاتِ شهود) خود را در شعر نشان میدهد. ذات شعر با ذاتِ شهودی شعر از حیث معنا در تفاوت عمده است زیرا که ذاتِ شعر که نهانبینی شعر است منجر به برخواستگی و برخاستگی آشکار شعر میشود. بدین منوال در جهانِ پستکریتیکال که قطار آن بر ریلِ پاتافیزیک (شرحی تکمیلی بر جهان هستی)، تصادف، معناگریزی، ساختارشکنی، ضد روایت و سایر مؤلفههای پست مدرن در حرکت میباشد، به مقولهی همنشینی التفات بیشتری را داشته است اما در جهانِ مدرن مبحثِ متافیزیک، طرح، معنا، ساختارگرایی، روایت و … قابل تأمل و دریافت میباشد. بنابراین جهانِ کلمات به مانند جهانِ آدمهاست که در کنارِ هم زیست میکنند و البته این زیستمندی هم از فراز و فرودهایی بهره گرفته و بر بنیاد بافتِ اجتماعی و سیاسی و موقعیّتهای زمانی در تغییر، تحول و تطورند. کلمات در شعر به جای هم مینشینند و گاهی هم خود را با خودآگاهی خویش در جهت پیآمدهایی چندگونه معنا در بافتِ متن نشان میدهند و نقش یکدیگر را بازی میکنند که این نقشها در نگارهها و انگارههایی مونولوگوار و دیالوگسان با پیامی دیبا و زیبا خود را به تصویر میکشند و شاعر بازیگری است که بتواند این کلمات را به گفتآورد و گفتِگومندی هنرمندانه، فی مابین دعوت کند. در زبان و ادبیات فارسی کم نیست ساختهها و بافتههای ادبی که بیانگر این گفتِها و گفتِگوهاست به گونهای که شاعران این کهن بوم در ازمنههای هژیر تاریخ از بیان و بدیع به مانند ایهام، استعاره، تشبیه، نماد، مراعات نظیر، تضاد، پارادکس و… بهرههای بسامد بردهاند و این مهم خود را تا بهاکنون به عنوان پارفتی مبرهن درکُنه ادبیات و زبانِ فارسی ما با شاخصهها و شاکلههایی مشخص نشان داده است. اگر چه میخائیل باختین بر چندصدایی شعر اعتقادی ندارد و بیشتر افقِ نگاه خویش را بر چندصدایی رُمان استوار کرده است اما از این منظر شعر ازعلم اتیمولوژی (ریشهشناسی حقیقت واژه) و اصالت کلام در کلمه برخوردار بوده و هست و بیتردید شاعرخوب میتواند با بهرهوری و بهرهگیری از دیرینههای کلمات به پیامدی به نامِ فرهنگ ِکلمات دست یازد. با این شاخصهها آنچه فرآروی ماست دفترِ شعری است از رویا مولاخواه که درسالِ ۱۳۹۹ توسط انتشارات دانشیاران ایران به چاپ رسیده است. نامِ دفترِ شعر:«شبِ غلیظِ موریانهها» میباشد و این نامگذاری در ابعادی تشخیص و تشبث رویکردِ شاعر را به سمت جامعهشناسی انسانی- حیوانی سوق میدهد به شیوهای که این نامگذاری نوعی تشخص بخشیدن به کلمات است که شاعر به جای شبِ غلیظ مردم از صنعت استعاره بهره گرفته و در ابعادی هم به سمت صنعت آشنازُدایی و ناتورالیسم معنایی شوق وسوق یافته است. برخلافِ منظور اصلی و مفهومِ اصلی سخن گفتن در شرایطی بر باروسار مینشیند که بتوان شباهتی را از نوعِ تفکر و بافتِ رفتاری در بین کلمات دریافت که واژهی جمعِ موریانهها این وجه اشتراک را با جامعه چه از نوعِ زیست مندی و چه از لحاظ بافتاری و ساختاری برقرار میکند. مولاخواه شاعری است که خودنویساش خود را مینویسد و گاهی هم به سمت ناخودآگاهی و دلآگاهیاش در شعر هدایت میشود. اغلبِ دیالوگها در شعر که آبشخور این دیالوگها مونولوگ و پرولوگ است فیمابین طبیعت و جامعه صورت میگیرد و صنعت واژهگزینی در شعرِ شاعر تلفیقی از واژِگان ناتورال و اجتماعی است. اشعار شبِ غلیظِ موریانهها در بافتی دترمینیسموار بافته شدهاند و اختیار در جهتِ انتخاب کلمات از ذهنِ شاعر تراوش میکند به بیانی، دیگری هم درمتن هست و این ذهنیِت جبرگرا خود عاملی است که شعر شاعر را با درون مایهای اعتراضی- انتقادی مواجه ساخته است. شاعر جامعه را با طبیعت کلاف میدهد به طوری که کلمات خودرا در یک گفتِگومندی چند جانبه نشان میدهند. در اغلب اشعار، راوی خودِ شاعر است که یک موضوع را در چند کاربست طبیعی – اجتماعی بیان میکند. شاعر را میتوان «مبیّن» نامید از این روکه با لحنهای متفاوت شعر را برای نیل به زبانی تازه در مسیرهدایت میکند. دیگر نکته ، دیگری درمتنِ شعر میباشد. اگرچه چربش اشعاری که منِ فردی و شخصی دارند بر منِ اجتماعی شاعر چرخشِ بیشتری دارد ولی دریافتگیهای شاعر از شعر توأم با منِ انسانی است و این دردوارههای انسانی مملو از زن وارگی و زنآوارگی زن هم محسوب میشود. در شعر مولاخواه جانشینی کلمات بیشتر از همنشینی کلمات است به گونهای که برخورد کلمات در شعر منجر به تصادف و تصادم در کلمات میشود اما این فرآیند رفتاری از سوی شاعر به منزلهی از دست دادنِ شعریت درشعر نیست بلکه سبک یافتگی خاصی را درشعر با زبانی بدیع ابداع میکند. واجآرایی و سجعآوری و جناسپروری از دیگر مؤلفههای این دفترند که شکل و شمایلی نمادین را درجهت بالندگی موسیقی معنوی شعر به تصویر میکشند و تقریبن جایی دیگر را به جلای این مجموعه بخشیدهاند. موسیقی کلام با بهرهیابی از کلامیّت کلمات خود مسببی است که ریتم و آهنگ اشعار را آهنگین میکند. از دیگر زاویه، این دفتر آکادمیک و آرکائیک هم هست زیرا که واژِگان قدیم و باستایی در بافتِ زمانی جدیدی و در کنارِ کلماتِ تازهای خود را در شعر به منصهی ظهور میرسانند. این دفتر بافتی رئالیسم دارد که این رئالیست بودن درشعر منجرِ به سوژههایی در جهت نیل به سوبژههایی هم میشود. ذهن خوانی کلمات از جانبِ شاعر و جایگزینی آنها درجهتِ دادنِ پیامی پیآمد به جامعه، از مؤلفهها و موتیفهای دیگر در این دفتر شعر محسوب میشوند. کلمات درشعر یکدیگر را خوب میفهمند و شاید بتوان چنین تصور نمود که پیآمد فهم مشترک در کلمات در شعر منجر به درک مشترک کلمات گردیدهاست. پیام این دفتر به جامعه پیامی دردمند است که دردمندگیهای خویش را بر گونههای جامعه فرود میآورد و رفتارهای تجربی- و بافتارهای اجتماعی جامعه را با کارکتر شخصیّتی خود بافت میدهد اما رویکردِ جامعهشناختی شاعر نسبتِ به روانشناختی آن دراشعارش صبغهی کم تری دارد که گمان میرود در گذار به تثبیت چنین زبانی در قالبی اجتماعیتر رخ خواهد داد. سُراینده اتیمولوژی کلمات را در مسیرِ گامِ در فرهنگِ کلمات را خوب رعایت میکند و با بهرهگیری از محور جانشینی و همنشینی کلمات به این فرآیند، فراروندگی خاصی را میبخشد. دیگر فهم چنان باشد که مُفهم کسی است که فهمیدگیهای شعر را کشف، شناخت و پردازش میکند و پارادایسِ شعر در چنینحالتی درذهن شاعر رقم میخورد که این دفتر به نوبهی خود در این دایره فهم، مطلوب ظاهر شده است. دیگر بحث در آغاز کتاب که درپایان این گفتِها میآید مبجثِ مقدمهنویسی و یا در اصطلاح امروزی پیشامتننویسی است که در این دفتر با سه نوع پیشامتن تصادم داریم که هرکدام با یک نظر و منظرِ تجربی- فکری نگاشته شدهاند و پیآمد این نویسشها نیز می تواند منجرِ به چندگانگی معنا و مفهوم برای مخاطب باشد و یا از طرفی دیگر هم، بافتگی مشترک زبان را در تصویرِ معنا، با نماد و نمودی دیگر نمایان سازد. شعر: «تعریفی بیتعریف» است و در بیتعریفیهای این ژانر ادبی هم تعاریف بسامدی نهفته است و خودِ شعر پالندگی زبانی و بالندگی معنایی خویش را اگر شعر باشد برگونهی جامعه خواهد نشاند. لذا به همین گفته از رابرت فراست می توان اتکا کرد که میگوید:« شعر به ما این اجازه را میدهد تا چیزی را بگوییم اما منظور چیزهای دیگری است» و این معنی در بیان و بدیع زبان و ادبیات فارسی ما نیز در قالبِ ایهام و استعاره خود را در ساختههایی مدون و بافتههایی معین نشان دادهاست و اما مهمترین گُفتِگو با این دفتر آن که، کلمات ابزاری برای سُرایش شاعرند و از حیث جامعهشناختی شناخت به سلایق فردی و اجتماعی و علایق رفتاری و روحی و روانی و در جوانبی تجربی شاعر باید توجه و تأمل کرد اما شاعر میتواند از انگارههای بایستهمند بینامتنیت به سمت واژِگانِ جهانِ امروز هم در جهتِ تازگیهای بیشتر زمان گرایش و سازش پیدا کند. به هر روی «شبِ غلیظِ موریانهها» از منِ خویش از برای جامعه میگوید و جامعه نیز مستمع است و من برای جامعه اگرچه کافی است ولی کافیتر جامعه برای من هم هست که امید میرود درکارهای دیگر شاعر نمادی از اجتماعِ امروز با بهرهگیری از واژِگانی بدیع تر را درجامعیتّی قطعیتر و کلیتر شاهد باشیم.
با نمونه هایی از متنِ دفتر:
نمونه ۱
ما آن دو چیز مردددر
تلفظ اشیاء
که امکان مان
ممکن نبود
درآن واحهی شک
در آن قطران سبز بخار در
صدای علف که از پوزههای اسبها
میریخت
از معاشرت برگها در پهلوی مان
خندیدیم…
با رمههای مشاء در قابهای عیسا
که نحیف در نفسهامان میدوید
تعمید شدیم…
ما میدانستیم علف
شیوع انگشتانِ فرضی باغ است
که دارد ازتمامیت جهان بلند میشود
بلند و عمیق
عمیق و رسته بر تعالی جنبندگان…
ما آن پچ پچ مهیب را درساقهای
مقرنس اسب با دمانههای صبح ریختیم
ریختیم به کیفیت اشیاء
ریختیم به ضمهی کلمه
به فتحهی باب
به کسرهی تکثرهای زبان…
ما از ابتلای صدا که زبان کوچک را
به انهدام خطوط برده بود، نترسیدیم
اینک محیط تواتر، ادامهی شی است
ادامهی علف
و تو با صدای من در تنفس گونی
به رکنِ اول باغ که علف چینی است
فکر میکنی…
نمونه ۲
به استخاره خرسها که میرفتم
خوابها هنوز زمستانی گر نبود
تهییج کلمهها را
برف
ب
ر
ف
برفهای زمستانی چند هنوز؟!
و دارم به تموز میرسم
به جسارت شانههای ابر… نزاکت سپیدی یخ را
به بندهای انگشت شمردهام…
پای بلند
فصل شرایط است
فصل دهانیدن در تظاهر کلمه
آن سان که
خواب خرس را
خروس مرد را
انگشت اشاره را
من کلمه را
شی را
شیوع را
همه را
گیر در واگیر دادهام
مثل تو را در انضمام ضمیرها ها.
نمونه ۳
پرندهها رسمیاند
فصل به فصل اگر جابه جا شوند
محیطی در پیرامون خورشید
کدر خواهد شد
قسمتهای پرسنلی
لکههای شهامت ایدئولوژیاند
که همیشه در خانهها میمانند
جاماندگی یعنی ضخامت ابری دهانات
را قرص کنی
بیاندازانی
اندازهی خودت را در انداختنِ از خودت
ریزانده میشوی در پرسپکتیو خیابانها…
به پاهای رونده نگاه میکنی
از ادامهی پیراهنشان بلند میشوند
به دکه میروند
از کارت ملی شان
سیگار میخرند
محاورهی ملی کاراکترها / وقتی/
از صدای خودشان آویزانند، خنده دار نیست؟/
صدای قصابی، از هر روزها / همیشه تر است
و میتوان ذبح تازهای را با بوی
خون و چربی چکیدهی لخت
تنفس کنی
از ششها عرق چند بید مشک…
وقتی دست میزنی
به شهامت چیزها
گوسالهای از مسیر کتابخانه رد میشود
جا میمانی درچند صدایی آرکاییدو
و تمام شب را در سالهای تنهاییات
ساتور میزنی
زنی از اتهام تاکسی پیاده میشود
سلاخی انگشتان کسی
روبری در
وا می شود
پاهای رونده، کوتاه آمدهاند
تکهی پرسنلی زن
سه درچهار مینشیند
روبروش
خودش را روی من
چسب میزند
حالا پرندهها از کدورت خورشید
غیر رسمیاند
و میتوان برهنه در فصل اتاق
دراز کشید.
نمونه ۴
… ساعت سیزده اوکراین است
وقتی عملکرد عضو جنسی دیکتاتور
انسانی است
چرا اشتباه نکنم؟
لای پرانتز اگر فکر نکنم
ساعت صحتام عقب خواهد ماند
و طول درمان در، درماندگیهایم
قانونی نیست
پلکهایم را به سقف میپرم
آنجا که چرت نویسندهام، زن است
و تفاوت شرعی جواز و تجاوز را
نمیفهمند…
برمیگردم به خودم
چند تکه از خودم را روی ماست
میریزم
فرضیهی چارلز دیوانه را سس میزنم
میپیچم به فلسفهی میمون
ساعت لجستیکی گرینویچ را
به وقت افقی آدمها کوک کردهاند
هر بار که استکان را بالا ببرم
یک بنی آدم از اعضای ملی دنیا
میافتد…
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید