احتیاط لازم نیست
۱
کنارت ایستادهایم
با تو که این مرزهای خلاص نازل میشوند
ایستادهایم به تازهگی و سالمیم با تو
که این خاک حافظ ماست مومن هم شدهایم
هرشب که دلت میخواست برداشتت را بهتر کنی
و
عاشقی ها در اطراف تجریش چند ساعتی
نا آراممان کند لبخندها بزنیم بغل ایستگاه فلان
و
طرح زیبایی دوباره تکرار شود
به اندازهی چند تابلوی دیدنی از بگو چشمها
که آوار شده باشند که آشوب کنند و به جایی برسند این بیرون
و دلم می لرزد منتظرم
بوسهها برای چندمین بار سیگار ویژه برای؟
قهوهی داغ در وعدههای افتاده لابه لای
خون و جنونم که تعریفی دیگر میخواهد
بعد
این روزگار بگویی پر از سیامستی باشد
و
زن را در شعر امروز با تو در حافظ شیرازمان
احضار کنیم که تاریخ جدیدی بخواهد آغوشت
کجاست؟ چه قدر باید تکان بخوریم خانوم؟
حالا که حالا که حالا که نذر کردهایم دیوانهات
باشیم اول و آخر این ماجرا که زیبایی ایستگاه
فلان را حفظ می کنیم
و
از عطر تو تازه می فهمیم یک لحظه خیابان
و کافه تلخ نیستند و جوانی های مان رفیق
هدر نمی رود بوسه ها تمام نمی شود مست
بگو چه قدر باشیم مست مست در زبان مادری
که شاعرمان می کند وایمان می آوریم یکی یکی
و با تو
تازه گی داریم
حاجت داریم
در شب های تجریش و خلاص!
با تو که زن و معاشقه چه نام بگیرد که ضبط کنیم
وبه اشتراک بگذاریم با حرف های نو که دراین
فرصت هدر نمی رود می دانیم دست خودمان
نیست با چه حرصی با چه نیازی در کلمات سرکش
و روشن البته در حافظ شیرازو چند ضربه ی خاص
که تاریخ اش را ذکر می کنیم
غنیمت است با هرچه کم و کسر
با تو که شکست یابگو تسلیم نداریم خانوم
و
این مرزهای عشق می آوریم شکننده نیستند
با هر تکلیفی که خیال کنی صراحت دارد
وخب ، اصلا” حرفی نیست چند ساعتی
شب ها خاک مان را در برداشت بهتری خلاص کنیم
بعد
دلمان بلرزد مثلا” زیر باران تجریش و حالا کجای
کاری؟ ما سرگرم همین عطر و شیوه ی مغازله ایم
رفیق ماموران شخصی بگو چه کارمان دارند؟
ای کاش بوی خوش با تو را منتشر می کردیم
و
این آوازها روشن تر بودند
این صداهای روزگار گرسنه گی که برما چه رفته
و
می رود.
۲
غنیمت است
فعلا” اثرت مثبت است برای ما
که دریافت شعر را نامشخص کردهایم و میکنیم
و
چه قدر هم بی محابا اجتماع را برملا کردهایم
پیچیده نیست برای رهایی یا بیداری
راحت باش با این سرنوشت و زیر نظر
فاصله نگیراز این همه تعریف اثر هنری که مثبت!
بعد
رابطه فکرش رابکن از کجا می تراشیم
که هر خیابان باز کنید راه را که یار آب زنید
راه را نفس نفس زده ایم و می زنیم
حالا که نام های تازه ای برای غارت برای
قمه و قداره کشی می آوریم و می تراشی
و
دیوانه بازی کوک است
برای من و تو
و
اثرت باید زنده تر باشد در این هوای رقصیدن
که برگشت هم ندارد فکرش رابکن تروتازه تر از
قبل در هوای گل های نرگس در خاک و خل افتاده
مخصوصا” پر از کلمات مطبوع امشب
در
اطراف انقلاب تهران که موظفیم کمی هم
انتحاری باشیم در شعرهای شنیدنی در رابطه های
دیدنی انفجاری باشیم خودمانیم
که
مردن در این اجتماع بی محابا لج بازی نیست
سر نترس هم ببین عالمی دارد/ ندارد؟
مست مست که می شویم فعلا”و سرایت کرده ایم
و می کنیم مطبوع است گروگر بمیرم با این بساط
محشری که فروخته نمی شود امشب
و
دیوانه بازی مفصل است
اشتراک گذاری می کنیم قطعی ست
در خاک و خل نرگس های افتاده
برای خودمان در اطراف انقلاب عالمی دارد.
٫#حسین فرخی
۲۰-مهرماه-۱۴۰۲