بررسی شعری از سمیه جلالی
*فقط کوهها قابل درکاند
بقیه هر چه هست، یک ماداگاسکار عظیم است با دختران باکره و ماهیهایی که در کمین شما نشستهاند*
برای بلعیدن
واقعیت همیشه خونی ست
با پرچم هایی برافراشته
و لباسی به اندازه ی یک تن که مرده ست
برای جنازه شدن، یک صندوق سربی کافی ست
از این انزوای جمعی که بیرون بریزی
اتفاق است که برخورد می کند
به پشت گردن
شقیقه
یا درست وسط جناق سینه
با کرگدنهات باید بدوی
تا از پوست کلفتت به تصاعد برسی
از آن بالا، جهان دو قسمت است
با واقعیتی همیشه خونی
خطوطی همیشه قرمز
ابعادی همیشه سرخ
به این واقعیت لبخند بزن
تعلیق در سوختن است
آتش است و خاکستر
هزار و سیصد و برفی که ببارد، زوزه ای که بالا برود از شانه های قله
از ارتفاع دوهزار و پانصد پایی
پنجاه و هفت بار پریده باشی از مستی
پریده باشی از گیجی
پریده باشی از خواب
بعد بگویی: لاجوردی به خدا نزدیک تر است!؟
ابعادت را در عرفان جا بگذار
یک ستاره مانده ست تا قطب را توی پوست خرسی ات جا بدهی
با قهوه ای که داغ بنوشی روی اعصاب جنگلی ت
هزار و سیصد سال فاصله از نور!
و سیگاری که بگیرانی در بی مکانی
زمان نمی گذرد
از آن بالا جهان دو قسمت است
با تعابیری ناقص
شبیه جنین یک ماهه
هشت ماه زمان خوبی ست برای تکامل
تعلیق است و خون
ای ادراک مانده در رحم
تو از تناسخ در ذرات هستی چه می دانی؟
چقدر باید بگذرد و بگذری؟
این را فقط کوه ها می دانند
دویست و چهل دور چرخیده باشی…
جهان از شقیقه هات شروع می شود
از گوش هات
چشم هات
با انگشت به ماهی ها اشاره می کنی و
دریا از درز سطل قرمز توی جوب می ریزد
خون جاری
عصب جاری
و ستاره هایی که در شهر خاموش اند!
باید توی کرم چاله دنبال آتش بگردی برای سیگاری که روی لب مانده
برای دختری که دنبال ماهی ها رفته
برای مادری که چشم هاش را پشت در جا گذاشته
با جنازه ای به اندازه ی یک صندوق سربی
ستاره ها خاموش اند و
برای همسرایی وقت خوبی نیست
در هم کشیدن این همه آغوش!
و ترکیدن حباب ها
اندازه ی این تاریکی به جهات اتاق نمی آید
باید نوشت و با سطل های زباله مچاله شد
باید نوشت و از تیر چراغ برق گنجشک آویزان کرد
ما به اندازه ی تمام قلاب سنگ ها بال پرانده ایم و پرواز شکسته ایم
این همه پریدن از عهده ی درخت خارج است
باید نوشت و از ارتفاع دوهزار و پانصد پایی پرید
همراه مادرانی که پیشانی بلندی دارند
برای کوتاه کردن موهایشان
دستانت را از شانه های قله بردار
ما برای برادرهایمان مرثیه خوانده ایم
برای این همه تن
چند سنگ گور کافی ست؟
این را فقط کوهها می دانند…
«سمیه جلالی»
*خداحافظ گاری کوپر/ رومن گاری
به چالش کشیدن مخاطب آنگونه که پایان شعر آغاز تفکر و کنکاش او باشد در پی آنچه شاعر را به نگاشتن واداشته، سخت است اما اگر میسّر شود توفیقی ست به غایت بزرگ برای خالق اثر، و این به یقین همان چیزی ست که این اثر را بارز و قابل تامل کرده، تعابیر چند وجهی در قالبی به دقت طراحی شده، چونانِ شکلی هندسیِ چند بُعدی که هر مخاطب از هر سو که بنگرد طرح و شکلی می بیند متفاوت از دیگری، محتوا محور اما شکیل و مدوّن، تنالیته ی بارز و گوشنواز شعر در ساحت ژانری که اجباری در محسوس بودن موسیقی بیرونی و آهنگش نیست، آن های شاعرانه و ضربه های مفهومی مکرر، تلفیق سیاست و عشق و تاریخ و فلسفه و عرفان، آنچنان که پیوند می زند تناسخ و ماهیت وجود را به ارتفاع دو هزار و پانصد ساله ی در اوج بودن (از ارتفاع دو هزار و پانصد پایی پریدیم) تا پنجاه و هفت بار پریدن از آنهمه اوج و در نهایت سقوط…(پنجاه و هفت بار پریده باشی از مستی، پریده باشی از گیجی…) تا حال که دیگر هم تاریخ خسته ست و هم درختِ وطن (این همه پریدن از عهده ی درخت خارج است).
یا بعد از کاربرد واژه ی “جنین” شاید تنها اکثرا مادرها می توانند معنای سطر بعد را به خوبی درک کنند:
“دریا از درز سطل قرمز توی جوب می ریزد
خون جاری
عصب جاری”
شاید این سطر تداعی کننده ی لحظه ای باشد که هنگام تولد ، خونابه ای که همراه با جنین خارج می شود و در ظرف پایین بستر مادر می ریزد که در نهایت بیرون ریخته می شود
اشعار اعتراضی(البته نه از نوع شعاری) آنگاه که در بر دارنده ی شاخصه های ادبیِ قابل قبول و از نظر کیفی سرشار و غنی باشند، بی شک می توانند حکم مشت های گره کرده ای باشند که نه با تیر و تفنگ می توان سرکوبشان کرد و نه با حبس و تبعید خاموششان.
پیتر هندکه نویسنده اتریشی می گوید: زبان در بعضی از کشورها برای توصیف واقعیات و رنج دردمندان به ناتوانی جسمی و لکنت زبان دچار شده.
در ادبیات ما چطور؟
آیا حاکمان همواره بیشترین کنترل و فشار و حبس و تبعید را بر اهل قلم جامعه اعمال نمی کنند؟
کنترل فرهنگ و ادبیات از مهمترین و اصولی ترین وظایفی ست که دولت های تمامیت خواه ملزم به اعمال آن هستند.
توتالیتاریسم، از هر نوعی که باشد بی گمان با هر نوع عدول از خطوط و مرزهای تعیین شده برخورد خواهد کرد و هر کنش مخالف با واکنش شدید و اعمال مجازات از سوی حاکمان و ناظران حکومتی مواجه خواهد شد، چه رسد به اینکه توتالیتاریسم از نوع دینی هم باشد که هر گونه تخطی از قوانین وضع شده، به مثابه ی مخالفت با حکومت و موازین و دستورات الهی ست، در واقع دین آلتی ست در جهت اعمال استبداد و تمامیت خواهی بیشتر، اما خلق آثار اعتراضی در چنین شرایطی بدون شک رسالتی ست که از سوی هنرمندان و خاصه شاعران و نویسندگان می تواند باعث روشنگری و بیداری فرهنگی، سیاسی و اجتماعی شود.
سمیه جلالی در این اثر نیز به روال سابق عصیان عریان و اعتراض مبرهن و بی پرده را اساس کار خود قرار داده و در یک اثر تاویل پذیر و محتوا محور در فرم و ساختاری نو ، اثری قابل تامل و تاثیرگذار را خلق کرده ست، شعر با سطرهایی از کتاب “خدا حافظ گاری کوپر” نوشته ی “رومن گاری” آغاز می شود و تا انتها ارتباط و پیوند خود با سطرهای ابتدایی را حفظ می کند
کلید واژه های این اثر بلند اکثرا زیرکانه و با وسواس قابل تاملی انتخاب و استفاده شده اند
واژه هایی که به خوبی حس و مفهوم مورد نظر شاعر را منتقل می کنند
از این “انزوای جمعی” که بیرون بریزی
“اتفاق” است که برخورد می کند
به پشت گردن
شقیقه
یا درست وسط جناق سینه
بی آنکه شعر را دچار شعار زدگی کند و بی آنکه امید واهی دهد، اعتراض و خروج از انزوا و سکوت همگانی که گرفتارش شده ایم را با برخورد گلوله و چوب و باتوم(آنچه که مسئولین اغلب اتفاق می نامندش) به سر و گردن و سینه همراه می داند، در واقع شاید در این بند عاقبت اعتراض را کشته یا زخمی شدن می داند اما خواننده به خوبی می داند که باید این اعتراض پا بگیرد
یا در این سطر:
با “کرگدن هات” باید بدوی
تا از پوست کلفتت به تصاعد برسی
تحمل و زجر کشیدن و دویدنمان برای زنده ماندن را با خطاب کردنمان با واژه ی “کرگدن” که پوست کلفت بودن اولین ویژگی ست که به ذهن متبادر می شود، به خوبی بیان کرده ست
این گونه واژه های کلیدی که بار معنایی و نقش کاربردی قابل توجهی دارند را در این اثر به وفور می توان یافت
واقیت خونی، خطوط قرمز، ابعاد سرخ، دو هزار و پانصد، پنجاه و هفت و…
بدیع:
شعر از نظر وجود صناعات ادبی نیز سرشار و غنی ست، همان گونه که پیش از این نیز اشاره شد تنالیته و هارمونی محسوس موجود در اکثر بندها، شعر را از نظر موسیقایی در سطح بالا و قابل توجهی قرار داده ست، به عنوان مثال وجود تکرارها و واج آرایی به جایی که در برخی از سطرها، ضرباهنگ مورد نیاز برای تاثیرگذاری بیشتر یک کار اعتراضی را خلق کرده که همچون اکثر کارهای حماسی (با همان موسیقی و ضرباهنگ خاص خود) باعث تهییج بیشتر مخاطب خود شده ست:
◼واج آرایی
از ارتفاع دوهزار و پانصد پایی
پنجاه و هفت بار پریده باشی از مستی
پریده باشی از گیجی
پریده باشی از خواب(شش بار تکرار صامت “پ”)
ابعادت را در عرفان جا بگذار
یک ستاره مانده ست تا قطب را توی پوست خرسیات جا بدهی(هفت بار تکرار صامت “ر”)
جهان از شقیقههات شروع میشود
از گوش هات
چشم هات
با انگشت به ماهی ها اشاره می کنی(شش بار تکرار صامت”ش”)
باید نوشت و از تیر چراغ برق گنجشک آویزان کرد
ما به اندازهی تمام قلاب سنگها بال پراندهایم و پرواز شکستهایم(دوازده بار تکرار مصوت بلند “ا”)
برای مادری که چشم هاش را پشت در جا گذاشته(چهار بار تکرار صامت “ش” و شش بار مصوت بلند “ا”)
◼تکرار
با واقعیتی همیشه خونی
خطوطی همیشه قرمز
ابعادی همیشه سرخ
و
پریده باشی از مستی
پریده باشی از گیجی
پریده باشی از خواب
و…
◼مراعات نظیر
و لباسی به اندازه ی یک تن که مرده ست
برای جنازه شدن، یک صندوق سربی کافی ست(تن، مرده، جنازه، صندوق )
به پشت گردن
شقیقه
یا درست وسط جناق سینه(گردن، شقیقه، جناغ، سینه)
با واقعیتی همیشه خونی
خطوطی همیشه قرمز
ابعادی همیشه سرخ (خونی، قرمز، سرخ)
تعلیق در سوختن است
آتش است و خاکستر (آتش، سوختن، خاکستر)
باید نوشت و از تیر چراغ برق گنجشک آویزان کرد
ما به اندازه ی تمام قلاب سنگ ها بال پرانده ایم و پرواز شکسته ایم
این همه پریدن از عهدهی درخت خارج است
(تیر، گنجشک، قلاب سنگ، بال، پرانده، پرواز، پریدن)
و…
اتفاق است که برخورد میکند
به پشت گردن (آشنازدایی_ تشبیه)
شانه های قله(تشخیص)
هزار و سیصد سال فاصله از نور! (کنایه)
برای مادری که چشم هاش را پشت در جا گذاشته(کنایه)
همراه مادرانی که پیشانی بلندی دارند
برای کوتاه کردن موهایشان(بلند و کوتاه، تضاد)
واقعیت همیشه خونی ست(استعاره)
زوزه ای که بالا برود از شانه های قله(استعاره ی مکنیه)
ستاره هایی که در شهر خاموش اند!(استعاره)
اندازه ی این تاریکی به جهات اتاق نمی آید(استعاره)
و…
انواع ارجاعات زیبا و به جایی که به تاویل پذیری بیشتر اثر کمک کرده اند
مانند ارجاع فرامتنی به کتاب خداحافظ گاری کوپر
یا فرامتن انقلاب پنجاه و هفت و …
در مجموع، این اثر همچون اکثر اشعار اعتراضی سمیه جلالی، جسورانه و با لحنی تند و بی پرده اما عاری از هر نوع تبلیغ و شعار زدگی نگارش یافته است، از دید منِ نوعی شعر می توانست کمی موجز و خلاصه تر باشد اما به حق با وجود طولانی بودن، مخاطب به خواندن ادامه ی کار مشتاق است و در طول شعر شاهد بندهای بی ربط و خسته کننده نیستیم
امید است شاهد خلق آثاری اینچنینی باشیم که تاثیر آنها کوتاه مدت و آنی نباشد و بتوانند تغییر یا تاثیری مثبت در ذهنیت و نگاه و فرهنگ مخاطبان خود داشته باشد.
شعر: سمیه جلالی
منتقد: یاشار خواجه دولت آبادی