بیضایی در غربت؛ همیشه پویا و همیشه آفریننده
شهرگان: در روزهای ۲۴ و ۲۵ ژانویه، دانشگاه استنفورد میزبان نمایش «گزارش ارداویراف» نوشته و کار بهرام بیضایی، هنرمند سرشناس سینما و تئاتر ایران بود. بیضایی که از سال ۱۳۸۹ خورشیدی به دعوت بخش ایرانشناسی دانشگاه استنفورد به عنوان استاد مدعو درس ادبیات تطبیقی به امریکا مهاجرت کرده است؛ طی این دوران درکنار تدریس در دانشگاه به زبان انگلیسی، همچنان در پوشش یک پژوهنده فرهنگ ایران به کاوش و آفرینش مشغول میباشد. آنچه بیضایی را از سایر هنرمندان تئاتر و سینمای ایران ممتاز میگرداند نه فقط تولید هنر بلکه کوشش و کندوکاو مداوم وی در هنر، فرهنگ و تاریخ ایران زمین است. آثار بیضایی (چه در وجه نوشتاری یا چه در وجه نمایشی) هر کدام در زمان انتشار یا به پرده آمدن فقط یک کتاب یا فیلم و تئاتر نبودهاند بلکه با پشتوانه علمی که در عقبه آنها بوده توانستهاند ظرفیت تئاتر و سینمای ایران را بالا ببرند و در بخشی از گذرگاه تاریخ هنر نمایش -به طور اعم- قرار گیرند. اما آنچه جای افسوس گذاشته است عدم امکان به صحنه یا به پرده آوردن کلیه آثار نمایشی او است. واقعیت این است که حاصل پنج دهه فعالیت هنری بیضایی فقط ۱۰ فیلم بلند، ۴ فیلم کوتاه سینمایی و ۱۲ تئاتر بوده که با توجه به دهها فیلنامه و نمایشنامه که او طی ایام عمر به قلم آورده شاید چنین تعدادی از اندک هم اندکتر باشند. با نگاهی فقط به فهرست نمایشنامههای منتشره بهرام بیضایی، این کمبود فرهنگی بیش از پیش آشکار میشود. (فهرست مزبور به طور کامل در پایین نوشتار آمده است)
بهرام بیضایی یک آفریننده است و این بدان معناست که هر اثر هنری وی توانسته نقش موثری را در تاریخ هنر نمایش ایران بازی کند. آفرینش در آثاربیضایی در دو وجه: زبان و اجرا آشکار شده است. شاید برای بسیاری خواندنِ کلام بکار رفته توسط بیضایی در نمایشنامهها یا فیلنامههایش، سخت باشد ولی نکته اینجاست که این آثار برای اجرا نوشته شدهاند که از بدِ زمانه، نبودِ امکان اجراء، آنها را به پستوها و کتابخانههای خانگی کشانده است. ولی هر زمان که هر کدام از این بازی نامهها به صحنه یا به پرده آورده شدهاند زیبایی کلام و درست بودن آنها بر تماشاچی آشکار میشود. جالب اینجاست در آثاری مانند اژدهاک، مرگ یزدگرد یا کارنامه بندار بیدخش با آنکه فقط از کلام فارسی استفاده شده ولی مخاطب ایرانی که در ارتباطات گفتاری از بسیاری از لغات عربی و غربی بهره میگیرد پس از دیدن اجراهای صحنهای این نمایشنامهها به سهولت توانسته با این آثار تمام فارسی، ارتباط برقرارکند. هنر بیضایی این است که برای هر شخصیت، کلامی مجزا و خاص آفریده بدین معنای که هر کاراکتر نمایشی به کلامی که باید آن کاراکتر سخن بگوید، سخن میگوید. در اینجا همه مانند هم حرف نمیزنند بلکه زن روستایی گیلکی با پسر بچه خوزستانی جنگ زده یا یک زن (مادر) امروزی و مدرن با یک زن (مادر) اسطورهای متفاوت سخن میگویند. یقینا اگر نمایشنامههای بهرام بیضایی این توفیق را مییافت که به ترتیب تاریخ نوشتاری به روی صحنه روند گنجینه واژگان فارسی، وزینتر از امروز میشد چه که بیضایی در هر اثر خود با بهره گیری از کاوش در زبان و فرهنگ، واژگانی نو آفریده و آنها را در دهان شخصیتهای نمایشنامههایش جای داده است.
وجه دیگر آفرینش بیضایی بر اجرای اثر معطوف است. با تامل در هر اثر بیضایی (منتشره) با تجربهای نوین در عرصه نمایش ایران مواجه هستیم و اینجا افسوس دو چندان خواهد شد که عدم امکان اجرای نمایشنامههای او –حتی فیلمنامه ها- تئاتر ایران را از تجربههای نویی که در بسیاری از کشورهای جهان سالها قبلتر بر روی نمایششان انجام دادهاند، محروم داشته است. بیضایی به واسطه شناخت و پژوهش مستمر در عرصه هنر نمایش ایران در هر اثر خویش، تئاتر ایران را گامی به جلو رانده است. یادمان نرود که کتاب «نمایش در ایران» او با گذشت پنج دهه که از انتشار نخست آن میگذرد همچنان به عنوان شاخصترین مرجع برای شناخت تاریخ و هنرنمایش ایران شناخته میگردد. «اژدهاک» یک برخوانی تک نفره است که «کارنامه بندار بیدخش» به دنبال آن میآید. در این اثر درخشان که نگارنده این سطور توفیق آن را داشته که اجرای آن را در چهارسوی تئاتر شهر تهران ببیند، بیضایی گامی به جلو برای تولید یکی از عناصر اصلی تئاتر برمی دارد: دیالوگ – یک برخوان اژدهاک به دوبرخوان تبدیل میشود. یادمان نرود که تاریخ ایران همیشه بر تک صدایی (نابودی صداهای دیگر) استوار بوده و بر آیینه ادب ایران هم فقط شاعران شیرین بیان دلربایی کردهاند. همینها موجبات آن را فراهم آورد که بیضایی، گام به گام با تجربه کردن از تک خوانی و نقالی راه ایجاد دیالوگ (دو یا چند صدایی) را در فرهنگ ایران بازکند؛ چه که بدون دیالوگ، تئاتر هم آفریده نمیگردد. در واقع، بیضایی مسیر رسیدن به دیالوگ نمایشی را به تنهایی و از طریق تجربههای نمایشیاش طی کرده است. این مسیر از اژدهاک، آغاز و به دنبال آن به کارنامه بندار بیدخش و سرانجام به «آرش» میرسد و پس از آن است که ما با نمایشنامهها و فیلنامههای بیضایی مواجه هستیم.
بهرام بیضایی طی سه سال و نیم گذشته همچنان به نوآوری و آفرینندگی در خارج از کشور نیز ادامه داده است. سخنرانیها و کارگاههای مختلفی که بیضایی با موضوع ارتباط فرهنگ و اساطیر ایران با تئاتر و سینما برگزار کرده شاید اولین نمونههای از این نوع باشند. به نظر نگارنده، این کلاسها که حاصل یک عمر تلاش بهرام بیضایی در راه شناخت اساطیر و فرهنگ ایران و بکارگیری بهینه و درست آنها –نه تقلید و ارائه صرف- در هنر نمایشی کشور است برای هر هنرجو و هنرمند ایرانی که دل در گرو فرهنگ ملی و شناساندن آن در آثار هنری دارد، بسیار مفید و کاربردی است چه که بیضایی ابتدا با شناخت دقیق اساطیر و آیینها؛ از این اساطیر، آشنایی زدایی کرده و وجهی امروزی و کاربردی به آنها بخشیده است. بعضی از این کارگاهها با عناوین زیر برگزار شده است: اسطورهها در آثار بیضایی- اسطورهشناسی و سینما- نشانهشناسی اساطیر ایران- بازخوانی اسطوره گیلگمش- جستجوی (شناخت) آرش کمانگیر و چرخه فرهنگ.
به نظر نگارنده، کلاسهای فوق به همراه پژوهشنامه «هزار افسان کجاست؟» که طی دوران نبود بیضایی در ایران به چاپ دوم رسید؛ از مهمترین دستاوردهای فرهنگی ایران طی یک دهه اخیر بوده است. کتاب مذکور، برای اولین بار در گستره پژوهشهای فرهنگی معاصر با برداشتی نو به اصلیت ایرانی «هزار و یک شب» که هزار افسان است، میپردازد. بهرام بیضایی در «هزار افسان کجاست» فقط گردآورنده یک مجموعه تحقیقات نیست بلکه تولید نظریهای جدید در رابطه با ریشه و اصل هزار و یک شب میکند کاری که تاکنون در تحقیقات ایرانیان دیده نشده است. این اثر گرانسنگ را در واقع میتوان تکمیل کننده دو اثر دیگر بیضایی یعنی نمایشنامه «شب هزار و یکم» و پژوهش نامه «ریشه یابی درخت کهن» دانست که سالیان پیشتر در ایران اجرا و چاپ شدهاند.
با کمک و حمایت مرکز مطالعات ایرانی استنفورد، بیضایی تاکنون توانسته چند تجربه اجرایی نیز در امریکا داشته باشد. او موفق شده برخوانی «آرش» را که بارها توسط هنرمندان مختلف ایران و جهان به شکلهای گوناگون به صحنه آمده در استنفورد نمایشنامه خوانی کند. این نمایشنامه از نخستین آثار اوست که به گفته خودش در ۲۰ سالگی آن را نوشته است ولی هیچ زمان، امکان و فرصت اجرای آن در ایران فراهم نبوده است. او در نگارش این نمایشنامه فقط از کلمات فارسی بهره گرفته با این حال از شیوایی و قابل فهم بودن آن، هیچ کاسته نشده است. نمایشنامه خوانی «آرش» به کارگردانی بهرام بیضایی با استفاده از گفتار، آوا، تغییر لحن و کلام و حرکات دست و صورت (میمیک) دو بازیگر نمایش به شیوه خاصی اجرا شد. در این نمایش، مژده شمسایی و محسن نامجو به بازی پرداختند. هر چند دو بازیگر به صورت نشسته، نمایشنامه را روخوانی کردند ولی شیوه بکار رفته در اجرا با روش متداول نمایشنامه خوانی تفاوت عمده داشت؛ بازیگران در واقع نمایشنامه را اجرا میکردند بدین معنا که مفاهیم نمایش و تجسم شخصیتها با میزانسن مینیمال (در اینجا به فرم نشستن بر روی صندلی) به جای حرکات مداوم بازیگران بر روی صحنه به تماشاگران انتقال داده میشد. بیضایی پیش از اجرا، این نمایش را تجربه مهمی در کارنامه خود دانست چرا که میتواند صدای متنی را که ۵۳ سال پیش نوشته را بشنود و اینکه آنچه روزی در تخیلش بود آیا آوای بیرونی هم دارد؟ پرده اول نمایشنامه «شب هزار و یکم» اثر دیگری از بهرام بیضایی بود که توسط نویسنده با بازی مژده شمسایی، در آخرین جلسه کلاس نشانهشناسی اساطیر ایران اجرا شد. این نمایشنامه سه پردهای که هر پرده آن دارای داستان مجزایی است؛ پیش از این در ایران هم به اجرا درآمده بود. مژده شمسایی در این نمایشنامه خوانی در سه نقش شهرناز، ارنواز و ضحاک ظاهر شد.
نمایش «جانا و بلادور»، اثر دیگری از بهرام بیضایی است که طی دوران مهاجرت به اجرا درآمد. این نمایشنامه در سال ۱۳۷۸ خورشیدی توسط بیضایی نوشته شده ولی مانند بسیاری از آثار نمایشی وی در ایران امکان اجرای صحنهای نیافت. بیضایی در توضیح نمایش میگوید: «جانا و بلادور روایتگر داستانی از ستیز و پیکار میان چهار عنصر آب، باد، خاک و آتش است که در نهایت منجر به خلقت جهانی تازه میگردد. این روایت اسطورهای در دوران حکمرانی تاریکی بر جهان شکل میگیرد. در این روایت، نزاعی حماسی میان چهار شخصیت همخون اسطورهای در نهایت به رهایی جهان منجر میشود.» نمایش مزبور به شیوه سایه بازی که به زعم بیضایی از نیرومندترین تجربههای نمایشی بشری و بیش از هفت قرن بوده از تاریخ هنر ایران حذف شده، اجرا شد. بیضایی خود میگوید: «برای ما جانا و بلادور نه تنها کوششی برای بازشناسی و بازیابی یک شکل نیرومند نمایش از دست رفته است که همچنان مقابله ایست با آن استبداد تاریخی که سایه بازی ایران را حذف و نابود کرد.» درواقع، تماشاگران سایه بازی جانا و بلادور نیز در کنار صاحب اثر به تجربه نوینی در عرصه هنر نمایشی ایران دست یافتند. در این نمایش، مژده شمسایی و محسن نامجو در نگاره دو نقال، نقش آفرینی کردند. نمایشنامه جانا و بلادور، همچنان اجازه چاپ در ایران را ندارد.
«گزارش ارداویراف» آخرین اثر بهرام بیضایی است که در استفورد بر صحنه رفت. بیضایی نگارش ابتدایی نمایشنامه را در سال ۱۳۷۹ خورشیدی انجام داده و طی این سالها بسیار بر آن افزوده است. او در یادداشتی پیش از اجرا نوشت: «از مرکز مطالعات ایرانشناسی دانشگاه استنفورد سپاسگزارم که در بهار و تابستان گذشته امکان برگزاری یک کارگاه بازیگری برای ایرانیان، زیر نظر من و خانم مژده شمسایی را… فراهم آورد! شمار شگفت انگیز شرکت کنندگان و پیگیری و شوق آنان، اندیشهٔ نمایشنامه خوانی گزارش اَرداویراف را را پیش آورد – و به راستی تنها بخت آزمون این نوشته را بر صحنه!» ارداویراف داستان یک موبد زرتشتی است که به خوابی هفت روزه میرود و در آن، بهشت، برزخ و دوزخ را سیر میکند سپس به بازگویی رویای خویش و آنچه در جهان دیگر می گذرد، می پردازد. کمدی الهی دانته شباهت زیادی به این داستان کهن فارسی دارد بطوری که بعضی را گمان بر اینست که دانته برای نوشتن اثر خویش از منابع عربی و آنها نیز از ارداویراف نامه پارسی بهره گرفته است. و البته نمیتوان تاثیر ارداویراف نامهٔ کهن پارسی را در پیدایش بسیاری از معراجها و معراج نامههای مذکور در آیینها و ادیان نادیده گرفت. اما بهرام بیضایی دلیل نگارش نمایشنامه از این متن چنین عنوان میکند: «واروی ارداویراف نامه، که آموزههای دینی میکوشد مردم را بیتوجه به نیازهای آنان در چارچوب تنگ شایست و نشایست و روا و ناروای دینمردان بگنجاند، در گزارش ارداویراف کوشیدم، آیینها و باورها و رفتار و منش مردم کهن از چشم خود آنها – و با معنای آن روزیآن ها- دیده شود؛ نه با نگاه تند، خشک و دستوری دینها – و به راستی دینمردان – سپستر یا همزمان ما»
هر چند قرار بود گزارش ارداویراف نمایشنامه خوانی شود ولی تماشاچیان بر صحنه شاهد یک نمایش صحنهای بودند. گزارشهای منتشر شده بعد از اجرا، حکایت از تجربه نویی دیگر در هنر نمایش ایران دارد. بسیاری پیش از اجرا گمان میکردند که کهن بودن متن اقتباسی، استفاده از کلمات فارسی و طولانی بودن زمان اجرا (بیش از سه ساعت)، موجب سرخوردگی بسیاری از تماشاچیان خواهد شد اما گزارشهای منتشره پس از نمایش، این فرضیه را به طور کامل منتفی کرد. سایتهای مختلف خبری از استقبال گسترده تماشاگران ایرانی از هر قشری (هنرمند و دانشجو تا تاجر و فروشنده معمولی) در طی دو اجرا خبر میدهند که همگی در مصاحبه از اشتیاق و ارتباطشان با نمایش مزبور سخن میگویند. گروهی نمایش را اجرای یک اثر حماسی، گروهی آن را تعزیهای مدرن و گروه دیگر فرورفتن در رویای بشری دانستند. این نکته باز هم تاکیدی است بر اینکه آثار بیضایی جهت اجرای صحنه نوشته شدهاند نه فقط چاپ و خواندن و یادآوری این نکته که هنر نمایش ایران از بسیاری از تجربیات هنری محروم مانده است.
در یک اتفاق نادر دیگر، تنها نسخه از فیلم رگبار (۱۳۵۱) ساخته بهرام بیضایی توسط «بنیاد سینمایی جهان» تحت مدیریت مارتین اسکورسیزی با نظارت بهرام بیضایی مرمت شد. از سرنوشت نگاتیوهای نسخه اصلی فیلم اطلاعی نیست و این ترمیم بر روی تنها پوزیتیو ۳۵ میلی فیلم که در اختیار بیضایی بود، صورت گرفت. اسکورسیزی این فیلم را یکی از گنجینههای سینمای آسیا معرفی میکند و در موردش میگوید: «بسیار مفتخرم که بنیاد سینمایی جهان این فیلم خردمندانه و زیبا را که اولین فیلم بلند بهرام بیضایی است را ترمیم کرده. حال و هوای فیلم من را به یاد چیزهایی انداخت که از سینمای نئورئالیست ایتالیا دوست دارم و داستانی که زیبایی یک قصه باستانی دارد… بیضایی هیچگاه آنطور که استحقاق داشته مورد حمایت قرار نگرفت. او اکنون در کالیفرنیا زندگی میکند… فکر کردن درباره این موضوع که فیلمی چنین استثنایی که زمانی بسیار در ایران محبوب بوده در آستانه نابودی کامل قرار داشت، بسیار دردناک است. نگاتیو اصلی فیلم ضبط یا نابود شده و تنها چیزی که در دسترس بود یک نسخه ۳۵ میلی متری با زیرنویس انگلیسی بود. اکنون تماشاگران در سراسر جهان میتوانند تصاویر زیبا آن را ببینند.» نسخه مرمت شده فیلم رگبار در جشنوارههای بولونیا ایتالیا، سانفرانسیسکو، نیویورک و لوس آنجلس به نمایش درآمد.
«آرزو میکنم در دنیایی زندگی کنم که شما در آینده میسازید» این جملهای بود که بهرام بیضایی هنگام دریافت جایزه سینا از دانشگاه هاروارد خطاب به دانشجویان و حاضرین گفت. در این مراسم از بهرام بیضایی به عنوان «چهره برتر هنر» در کنار ۱۱ چهره برتر آسمان علم و ادب ایران همچون زنده یاد جلیل شهناز، تقدیر به عمل آورد و به چهار نفر از ایشان از جمله بیضایی، جایزه سالانه بنیاد سینا در سال ۲۰۱۳ اهدا شد. بیضایی پیش از این، در دسامبر ۲۰۱۲ نشان «میراث فرهنگ» دانشگاه استنفورد را «به پاس از خودگذشتگی در راه هنر، سهم فراوان در اعتلای تئاتر نوین ایران، عشق به فرهنگ ایران و نقش محوری در موج نوی سینمای ایران» دریافت کرده بود.
بهرام بیضایی همچنان پویا و آفریننده است هرچند خاک ایران زمین، دلتنگ قدمهای اوست ولی آسمان فرهنگ و هنر ایران همچنان در پرتو هنر و پژوهشهای فرهنگی بیضایی، میدرخشد. این روزها باید منتظر آثار و پژوهشهای جدیدی از بهرام بیضایی بود؛ خواندن بخشی از نمایشنامه زرین تاج (طاهره قره العین) توسط او در بزرگداشت زنده یاد امین بنانی، نویدبخش آثاری نو از بهرام بیضایی در گستره تاریخ نمایش است. خاتمه نوشتار را با یادداشت حمید امجد، شاگرد و همراه همیشگی بیضایی به پایان میرسانم:
بسیاری اندوهگین از سفر دانشگاهی استاد بهرام بیضایی به امریکا نوشتهاند و بسیاری پرسیدهاند آیا ایشان برای همیشه رفتهاند؟ اجازه میخواهم به جای جواب گفتن به تک تک پیامهایی که در این باره دریافت کردهام پاسخی واحد و البته مختصر در اینجا بیاورم من هم دلتنگ ایشان هستم اما اندوهگین نیستم از اینکه ایشان جایی باشند که قدرشان دانستهتر شود و خودشان فرصتهای بایستهتر و امکانهای شایسته تری برای کار و مفیدتر ساختن لحظاتشان بیابند. فغان نکنیم از اینکه ایشان فضایی تازهتر را تجربه میکنند که در آن احتمالا لازم نیست میان هر دو کارشان ده سال فاصله بیفتد. میتوانیم به جای هر روز «فغان نامه» نوشتن درباره رفتنشان، آرزو کنیم آنجا فرصتها و منابع تازهای برای مطالعاتشان بیابند، شاگردانی تازه تربیت کنند،… از هر فرصت مثبت برای ساختن و آفریدن استقبال کنند و با کوله باری سرشارتر– پر از نوشتههای تازه و طرحهایی برای تولید و اجرا و انتشار- بازگردند… اگر دوستدار ایشانیم؛ فغانمان برای چیست از اینکه مدتی با تمرکز بر تحقیق و کار دانشگاهی تمرکز کنند؟ دل ما البته تنگ میشود اما دکتر در سوته دلان بد نمیگفت: «گور پدر دل ما؛ دل تو شاد»
فهرست نمایشنامههای منتشره بهرام بیضایی به ترتیب زمان نگارش:
۱ – اژدهاک: ۱۳۳۸
۲ – آرش: ۱۳۳۷- ۱۳۴۲: اجرا شده توسط بهرام بیضایی
۳ – کارنامه بندار بیدخش: ۱۳۴۰- ۱۳۷۴: اجرا شده توسط بهرام بیضایی
۴- مترسکها در شب: ۱۳۴۱
۵– عروسکها: ۱۳۴۱: اجرا شده توسط بهرام بیضایی
۶ – غروب در دیاری غریب: ۱۳۴۱
۷ – قصهٔ ماه پنهان: ۱۳۴۲
۸ – پهلوان اکبر میمیرد: ۱۳۴۲
۹ – هشتمین سفر سندباد: ۱۳۴۳
۱۰ – دنیای مطبوعاتی آقای اسراری: ۱۳۴۴
۱۱ – سلطان مار: ۱۳۴۴: اجرا شده توسط بهرام بیضایی
۱۲ – ضیافت: ۱۳۴۶: اجرا شده توسط بهرام بیضایی
۱۳ – میراث: ۱۳۴۶: اجرا شده توسط بهرام بیضایی
۱۴ – چهار صندوق: ۱۳۴۶: اجرا شده توسط بهرام بیضایی
۱۵ – ساحل نجات: ۱۳۴۷
۱۶ – دیوان بلخ: ۱۳۴۷
۱۷ – در حضور باد: ۱۳۴۷
۱۸ – گمشدگان: ۱۳۴۸
۱۹ – راه توفانی فرمان پسر فرمان از میان تاریکی: ۱۳۴۹
۲۰ – ندبه: ۱۳۵۶
۲۱ – مرگ یزدگرد: ۱۳۵۸: اجرا شده توسط بهرام بیضایی
۲۲ – خاطرات هنرپیشه نقش دوم: ۱۳۶۰
۲۳ – فتحنامه کلات: ۱۳۶۱
۲۴ – جنگنامه غلامان: ۱۳۶۲ – ۱۳۶۷
۲۵ – پرده خانه: ۱۳۶۴
۲۶ – سیاوش خوانی: ۱۳۷۲
۲۷ – افرا یا روز میگذرد: ۱۳۷۶: اجرا شده توسط بهرام بیضایی
۲۸ – مجلس قربانی سنمار: ۱۳۷۷
۲۹ – سهراب کشی: ۱۳۷۸
۳۰ – مجلس ضربت زدن: ۱۳۷۹
۳۱ – شب هزار و یکم: ۱۳۸۲: اجرا شده توسط بهرام بیضایی
۳۲ – تاراج نامه: ۱۳۹۰
_____________
مقاله فوق، چندی قبل در سایت گویا نیوز با عنوان مشابه چاپ شد که مطلب جدید، پس از بازنگری و اصلاح و افزودن بعضی نکات، در شهروند بی سی بازنشر می شود: نویسنده
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
کیان ثابتی؛ روزنامه نگار، ادیتور و فعال در عرصه هنر تئاتر است.
ثابتی هنرجوی آموزشگاه بازیگری و کارگردانی سمندریان و همچنین هنرآموز دو کارگاه خصوصی فیلمنامهنویسی و شناخت فیلم استاد بهرام بیضایی بوده است. او با نمایشهای یخبندان و صعود مقاومت پذیر آرتور اویی به عنوان بازیگر بر صحنه تالار وحدت و سالن اصلی تئاتر شهر ظاهر شده ولی به دلیل ممنوعیت و تمایل به تئاتر تجربی، به اجرای نمایشهایی در محیطهای غیرتئاتری مانند منازل، انبارها و گالریها پرداخت. از جمله نمایشهایی که او به عنوان کارگردان یا بازیگر حضور داشته میتوان به؛ تک گویی از هارولد پینتر، استاد از اوژن یونسکو، هنر از یاسمینا رضا، مضرات دخانیات از آنتوان چخوف، آخرین نوار کراپ از ساموئل بکت، خرس از انتوان چخوف، ارتباط از ابراهیم مکی، اژدهاک از بهرام بیضایی و تعدادی از آثار قلمی خودش اشاره کرد.
کیان ثابتی، هم اکنون در حال تحصیل در رشته تئاتر، تحقیق و مطالعه در زمینهی شیوههای جدید اجرای تئاتر و رقص و اجرای پرفورمنس آرت است.