تأثیر متقابل دو هنر در آثار یک هنرمند؛
منصوره اشرافی؛ شاعر، نقاش، فارغالتحصیل حقوق از دانشگاه ملی
فعالیتهای هنری و ادبی:
- «نفسهای پنهان»، نمایشگاه نقاشی انفرادی، گالری روز ۱۳۹۳
- «تا گیاه تازهای بروید»، نمایشگاه نقاشی انفرادی، گالری ثالث ۱۳۸۵
- «سکوت سپریشده»، نمایشگاه نقاشی انفرادی، گالری سرمه ۱۳۸۴
- نمایشگاه مجازی، «مروری بر نقاشیهای منصوره اشرافی»، وبسایت هنری کارگاه
- شرکت در نمایشگاه بینالمللی «افسردگی عمیقتر – deeper depression»، گالری تهران، ۱۳۸۵
- انتشار کتاب «در جستوجوی هویت»، مجموعه نقد و بررسی آثار مارکز، بکت، کوندرا و…، نشر شورآفرین ۱۳۹۳
- انتشار کتاب «فرشتهای در خانه»، پژوهشی، نقد و بررسی شعر شاملو، نشر شورآفرین ۱۳۹۳
- انتشار کتاب «فریاد بلند عصیان»، پژوهشی، نقد و بررسی اندیشه و شعر فروغ، نشر شورآفرین ۱۳۹۲
- انتشار کتاب «در برزخ تساوی»، پژوهشی، نگاهی به روند و تأثیرهای جنبش اجتماعی، نشر آرست –۲۰۱۲
- انتشار کتاب «دریغا از عشق»، مجموعه شعر، نشر شورآفرین ۱۳۹۱
- انتشار کتاب «نفسهای پنهان»، مجموعه شعر، نشر شورآفرین ۱۳۹۱
- انتشار کتاب «مرگ خلاصه شد»، مجموعه شعر، نشر شورآفرین ۱۳۹۰
- انتشار کتاب «این تاج خار»، مجموعه شعر، نشر مینا، ۱۳۸۶
- انتشار کتاب «معشوق بیصدا»، پژوهشی در عاشقانههای شاملو، نشر مینا، ۱۳۸۶
- انتشار کتاب «خورشید من کجاست؟»، کتاب شعر، نشر ماکان، ۱۳۸۵
- شعرخوانی و سخنرانی با موضوع «نگاهی به وضعیت کنونی ادبیات» کتابخانه و بنیاد فرهنگی نیما، مونترال کانادا، ۲۰۱۴
شهرگان: بهتازگی نمایشگاه نقاشی تحت عنوان نفسهای پنهان در گالری روز در تهران برگزارشده که برخی آثار منصوره اشرافی، شاعر و نویسنده به نمایش گذاشته شد. مصاحبهی زیر به بهانهی این نمایشگاه و آثار هنری منصوره اشرافی است.
خانم اشرافی اگر میشود لطفاً کمی در مورد این نمایشگاه و محتوای آثار هنری ارائهشده توضیحی بدهید.
در فاصله زمانی ده سال گذشته که دو نمایشگاه نقاشی با عنوان ” سکوت سپریشده” و” تا گیاه تازهای بروید” را در سالهای پیش داشتم، این سومین نمایشگاهی ست که برگزار کردهام. با توجه به محتوای آثارم عنوان «نفسهای پنهان» را بر آن نهادم که نیز نام یکی از مجموعههای شعرم است، چراکه میخواستم بر این تأکید کنم که در نزد من نقاشی و شعر بهمثابه دو عنصر پیوسته و جداییناپذیر هستند. بیستودو تابلو را در این نمایشگاه به معرض دید گذاشتم که برخی از آنها کارهای تازه و برخی از آنها کارهای سالهای پیش بودند، اما سعی کرده بودم که با در نظر گرفتن هماهنگیهایی در تابلوها از نظر مضمون و محتوا و رنگ باشد.
آیا در نقاشیهایتان تم خاص و یا موضوع خاصی را مدنظر داشتهاید؟
بین کارهای به نمایش گذاشتهشده، سعی کردم مضمونها و موضوعهای مشابه را در کنار هم قرار دهم. اما برخی از کارها هم کاملاً مستقل و موضوع و تم خاص خود را داشتند که بااینحال بین آنها هم یک هماهنگی درونی وجود داشت. بهطورکلی در تمام نقاشیهایی که در این نمایشگاه در معرض دید گذاشتم، با بهرهگیری از طبیعت سعی کرده بودم به ارتباطش با انسان و درمجموع با کل هستی، نقبی بزنم و اضطرابها و رنجها و درونیات انسان را با رنگ و نشانه، تصویر کنم. به نظر من، هنر، یکی از بهترین و مؤثرترین شکلها و ابزارهای بیان ادراکات و احساسات ما از جهان هستی است. نقاشی برای من آفرینش دوباره طبیعت است. هنگامیکه با نقاشی به آنچه در ذهنم بوده دست پیدا میکنم و تصورات و درک خود از نمادها را روی بوم میآورم بهنوعی آزادی دست پیدا میکنم که میتواند احساسم را بیان کند یا به ادراکاتم تحقق بخشد. گستره بوم بهمثابه موجود زندهای است که میتوان در آن فریادهای ساکت و خاموش را دید. از کپی کردن پرهیزکردهام در میان سبکهای نقاشی، اکسپرسیونیسم را دوست دارم چراکه برای واکنشهای عاطفی هنرمند اولویت قائل ست و بیشتر بر مبنای تفکرات و تخیلات درونی هنرمند شکلگرفته و کمتر به مفاهیم قراردادی زیبایی توجه دارد و بیشترین غلبه، با دنیای ذهنی است. دنیایی که حتی گاهی سخت غمانگیز میشود
با توجه به سابقهی ادبی شما در حوزهی شعر و داستان، فکر میکنید چه قدر آثار نقاشی و نوشتاری مثل شعر و داستان میتوانند رویهم تأثیر بگذارند؟ بهعبارتدیگر بااینکه نقاشی یک هنر دیداری و شعر یک هنر خلاقانه و نوشتاری است فکر میکنید چه ارتباطی میان این دو وجود دارد؟
در تأثیر هنرها بر همدیگر هیچگونه شکی وجود ندارد و کاملاً مسلم است که همه هنرها بر همدیگر اثر میگذارند و از یکدیگر بهره میبرند و نمیتوان هنرمندی را پیدا کرد که فقط و فقط به یک هنر خاص پرداخته باشد و با دیگر هنرها بیگانه باشد و یا رابطهای نداشته باشد تأثیر متقابل هنرها بر یکدیگر امری بدیهی است.
البته در این شکی نیست که وقتی یک نفر شعر بگوید و نقاشی هم بکند طبیعتاً ممکن است که تأثیر متقابلی در کارهایش از این دو جنبه هنری مشاهده شود.
نوشتن شعر، یک شیوه از این بیان میتواند باشد و وقتی کسی شعر مینویسد، مسلماً در ابتدا بر مبنای هدف خاص و از روی عمد و قصد نبوده که مبادرت به این کارکرده، بلکه نیازی درونی به بازگو کردن، او را به سمت و سویی که دوست داشته و علاقهمند بوده، کشانده است. نیازی به ” بهتر” بازگو کردن. در نقاشی هم به همینگونه.
همه انسانها از زندگی و جهان هستی ادراکی متفاوت دارند و همینطور درجهی نیاز آدمیان به بیان این ادراکات متفاوت است و نیز شیوهای را که برای بیان و ابراز میپسندند و یا به کار میبرند نیز مختلف و گوناگون و سلیقهای است. بنابراین اینکه چرا شعر مینویسم، یا چرا نقاشی میکنیم و یا چرا هردوی اینها را بهموازات هم ادامه میدهیم، برمیگردد به کشش و تمایلی درونی به این نوع از بیان. فشردگی تصویر ذهنی در نقاشی و شعر خیلی به هم نزدیک است.
نقاشی چیزی غیر از رنگ و طرح نیست که اینها تصویر را فشرده میکنند. درست مانند شعر که واژهها خیلی باید با ایجاز در کنار هم قرار گیرند. همانطور که شاعر، حس، تخیل و درکش و کلاً آنچه را که میخواهد به خواننده بگوید با کلمه انتقال میدهد نقاش نیز با استفاده از رنگ و طرح و تصویر، آنچه را باید، به بیننده منتقل میکند. به عبارتی در همه هنرها این بحث انتقال ایده و درک به مخاطب وجود دارد؛ فقط ابزار است که فرق میکند.
پرواضح است دو هنر که سرچشمه هردوی آنها تخیل است و عنصر تصویر در آنها مهم است، بر یکدیگر تأثیر متقابل داشته باشند. در مورد خودم، باید عنوان کنم که نقاشی و شعرم بر هم تأثیر داشتهاند و این تأثیر بهگونهای بوده که حتی نمیتوانم آنها را از هم تفکیک کنم. نمیتوانم بگویم کدامیک اولویت یا ارجحیت دارد و بر دیگری اثر گذاشته است؛ زیرا بهموازات هم برای من اهمیت داشتهاند. گاهی اوقات شعر و گاهی نقاشی به من در کشف و دریافت حسها و ادراکات کمک کردهاند اما برای من این دو هنر لاینفک و مکمل هماند چراکه سرچشمهی هر دو از هستی ست.
با توجه تمایز میان شعر و نقاشی بهعنوان دو اثر هنری متفاوت فکر میکنید تمایز این دو بر تأثیر بر مخاطب چیست؟
مسلماً هرکدام از این شاخههای تأثیر مختص به خود را بر مخاطب خود خواهند داشت چون هرکدام کاملاً مستقل هستند و مخاطبان خاص خود را دارند. مگر اینکه بهنوعی و به شکلی در هم ادغامشده باشند که در آن صورت قضیه متفاوت است.
شعر نمیتواند همان تأثیری را که نقاشی و یا موسیقی بر مخاطب میگذارد، داشته باشد هرچند که از اینها بهره جسته است. چراکه مصالح کار شاعر با مصالح کار نقاش متفاوت است. از این نظر، ابزاری که نقاش به کار میبرد محدود به جغرافیای خاصی نیست و مانند شعر که ابزارش زبان است و نیازمند ترجمه، نقاشی به سهولت و بهآسانی میتواند پیام خود را بدون محدودیت زبان به مخاطبش، برساند.
فکر میکنید در بافتی مثل جامعهی ایران چه قدر آثار هنری میتوانند متفاوت ظاهر شوند؟ به نظر شما هر دو اثر هنری قابلیت تأثیرگذاری بر جامعه را یکسان دارند؟ کدام بیشتر و یا کمتر است؟
پیوند فرهنگ ایران با شعر، از دیرباز وجود داشته ولی نقاشی به دلایلی، در برخی از دوران در رکود بوده اما در حال حاضر من فکر میکنم همه شاخههای هنری، ازجمله نقاشی و شعر توانستهاند جایگاه خود را در جامعه پیدا کنند اما اینکه تأثیر کدام بیشتر است و کدام کمتر، قابلاندازهگیری نیست. طبیعتاً اینطور به نظر میرسد که شعر با توجه به دیرینه خود در جامعه ایران، تأثیرگذارترین هنر باشد اما در حال حاضر با توجه به پدیده ارتباطات در دنیا، هیچ جامعهای نمیتواند از تأثیر دیگر فرهنگها مصون باشد و طبیعتاً فرهنگهای دیگر، بستر جریانات فرهنگی و هنری هستند و تأثیر خاص خودشان را خواهند داشت.
شعر از تمام هنرها بهره برده است. یعنی در یک شعر میتوان موسیقی را یافت میتوان تصویر را یافت اما تأثیرات متقابل هنرها بر یکدیگر به ازخودبیگانگی آنها منجر نمیشود. یک نقاشی ازنظر من یک نقاشی است هرچقدر هم که عناصر شاعرانهاش زیاد باشد و یک شعر هم ازنظر من شعر است هرچقدر که عناصر تصویری در آن زیاد باشد. ازنظر من شکل ارائه هنر زیاد مهم نیست. مهم این است که چی ارائه میدهیم. اینکه هنر رها کننده انسان از تمام سلطهها و قیدوبندها است؟ هنر درواقع پاسخدهنده نیست بلکه پرسشگر است
در ایران متأسفانه آمار کتابخوانی بالا نیست و عموماً شاعران برای چاپ کتاب مشکلات زیادی را متحمل میشوند و با محدودیتهای زیادی هم روبهرو میشوند برای شما که هر دو فضا را تجربه کردهاید مشکلاتتان یکسان بوده است منظورم برای برگزاری نمایشگاه هست؟
مشکل مهم در فقر فرهنگی ست که باعث شده در همه شاخههای هنری، مخاطبان کمی وجود داشته باشند. وقتی جامعهای نیاز به کتاب خواندن، نیاز به نمایشگاه نقاشی رفتن، نیاز به کنسرت رفتن جزو برنامههای زندگیاش نیست، طبیعتاً هنرمند در چنین جامعهای برای ارائه هنرش با مشکلات و سختی مواجه خواهد شد. مشکلات و سختی هم ازنظر چگونگی پروسهی ارائه و هم ازنظر شکل ارائه که بخشی از آن شامل خودسانسوری هم میشود.
البته چاپ کتاب با برگزاری نمایشگاه نقاشی تفاوتهای زیادی دارد چون شکل ارائه کاملاً متفاوت است. در چاپ کتاب شاعر هنر خود را عرضه کرده و مخاطب فقط از طریق خریداری کتاب، از آن بهرهمند میشود. اما برگزاری نمایشگاه کاملاً متفاوت است. هنرمند آثارش را به نمایش میگذارد و مخاطب به تماشایشان میرود، بدون اینکه الزامی به خریدن داشته باشد. به نظر من راه، میان ایجاد ارتباط بین هنرمند و مخاطب در این شیوه کوتاهتر و آسانتر است.
اما کل ماجرا، که در فضای هنری و ادبی، مخاطبان اندکاند و آمار کتابخوانی پایین است، هیچ جای شکی وجود ندارد و در اینکه در جهان سوم، هنرمند بودن مستلزم تاوان دادن بیشتری ست، هیچ جای شکی وجود ندارد. هرچقدر که سطح فکری و آگاهی هنری در جامعه پایینتر باشد به همان نسبت هنرمند باید سختجانتر شده تا بتواند دوام بیاورد و به کارش بتواند همچنان ادامه دهد چراکه همه راههای نومیدکننده و سخت و پر از دستانداز در جلوی راهش قرار دارند و هیچ حمایتی هم، از او و از کارش در میان نیست.
میزان استقبال از نمایشگاه چگونه بود؟
باوجودآنکه تبلیغات خوب و مناسب از جانب گالری، انجامنشده بود و نودونه درصد کسانی که به دیدن آمده بودند از طریق فیسبوک خودم و یا دوستان، بودند، بااینحال، خیلی راضی بودم. از این بابت که با مخاطبانی پیر و میانسال و جوان و علاقهمند روبرو شدم که هیچگونه آشنایی قبلی با آنها نداشتم و این بسیار امیدوارکننده است وقتیکه دیده میشود افرادی با تمام مشکلات مختلف که زندگی در شهری چون تهران، برایشان ایجاد کرده، بازهم حاضرشدهاند از رنج دوری مسیر و ترافیک و غیره را به جان بخرند تا به یک نمایشگاه نقاشی بیایند. این حقیقتاً برای من خیلی ارزشمند و بسیار خوشحالکننده و مایه دلگرمی است.
فکر میکنید شاعرانی که نقاشی هم میکنند در اجرای شعر و نقاشی از هنرمندانی که فقط یک کار را انجام میدهد میتوانند متفاوتتر عمل کنند یا نه؟
هر انسانی دارای ابعاد گوناگونی و وجههای مختلفی است. هنر بیان احساس و عواطف انسان است و همچنین بیان رؤیاها و تأثیرات زندگی بیرونی و خلق اثر هنری هم از طرف یک انسان بستگی دارد به اینکه این بیان در چه کانال و مجرایی قرار بگیرد بعضی وقتها پدیدهها و بیان آنها در قالب کلمات شکل میگیرند و بعضیاوقات در قالب خطوط و رنگها و این بستگی به این دارد که چه جور به آن پدیده نگریسته شده و آن پدیده خودش را در چه قالبی به هنرمند تحمیل کرده است. بهرهگیری از یک یا چند ابزار، بهر حال، بازهم درنهایت بیان خویشتن ست در شکلهای متفاوت.
رؤیاها و اندیشهها و تصاویر ذهنی یک شاعر قابلیت زیادی دارند که به تصویر و نماد تبدیل شوند و درواقع شکلی را از خود ارائه دهند که در آن نیروی شعری مشاهده شود. معمولاً هم نقاشیهایی که شکلی از رؤیا را القا میکنند به شعر نزدیک میشوند. بهطور مثال درهمآمیزی رؤیا و وهم در بسیاری از کارهای ” دالی” تصویرهای شعری را القا میکنند.
درنهایت، در درجه اول، فضیلت یک انسان، در انسانی فکر کردن اوست که در این شکل توانسته متفاوتتر عمل کند و اینکه قادر باشد که درستتر زندگی کند. بنابراین هنرمند بودن، نشانهی فضیلت و یا برتری بر دیگران نیست. بهشخصه برای آدمهایی که هیچ ادعایی ندارند، اما درک و شعور درستی از انسان بودن و روابط انسانی دارند و میتوانند خوب ” فکر” کنند، ارزش بیشتری قائلم تا هنرمندان پرمدعایی که هر نوع رفتار غیرانسانیشان را با برچسب روشنفکری و پستمدرن بودن، توجیه میکنند.
در تاریخ حتماً شنیدهایم که نرون هم چنگ مینواخته و روح حساس و هنرمندانهای داشته، هیتلر هم نقاشی میکرده و صدام هم داستان و شعر مینوشته… پس داشتن هنر، بهتنهایی، هیچ فضیلتی نیست.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
آزاده دواچی مترجم، شاعر و فعال حوزه زنان، دارای مدرک کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی؛ فوق لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی، گرایش ادبیات تطبیقی ایران و فلسفهی غرب است و هماکنون مشغول به تحصیل در مقطع دکترای زبان و ادبیات انگلیسی در استرالیا با گرایش مطالعات فمینیسم پست کلنیال در حوزهی ادبیات و نقد ادبی فمینیسم و حقوق زنان در ایران و کشورهای جهان سوم است.
از دواچی تاکنون یک مجموعه شعر به عنوان «پروانهای در راه است» در سال ۸۶ منتشر شده است و دو کتاب دیگر وی در محاق توقیف گرفتار شدهاند.
Azadeh Davachi,
Ph.D. Student
Faculty of arts, School of English Literatures & Philosophy
Post-colonial Feminism and Feminist Literary Criticism
University of Wollongong, Australia