جهان شاعرانه در تبعید: نگاهی به مجموعهی شعر زخمرگهای در تبعید اثر پویا عزیزی
شهرگان: تبعید یکی از اساسیترین سوالات در حوزهی علوم اجتماعی و هنر است. مطابق نظر ادوارد سعید علیرغم دستاوردهایی که در علم و فرهنگ و ادب به واسطه تبعید در قرن بیستم حاصل شده، تبعید به گونه ای جبران ناپذیر غیر دینی و به گونه ای تحمل ناپذیر تاریخی است؛ و چون مرگ – منتها بدون رهایی غایی – مرگ میلیونها انسان را از غذای سنت، خانواده و جغرافیا محروم کرده است. (سعید، ۲). در عین حال تبعید ویژگیهای دیگری هم دارد، تبعید به نوعی رابطهی میان فرد و سرزمین مادریاش را میبرد اما از سوی دیگر هویت فرد را در ارتباط با محیط جدید در چالش قرار میدهد. به باور سعید، تبعید نیاز انسان به ریشه دار بودن و احساس هویت کردن را نفی میکند. همه انسانها حق دارند آزادانه در جهان بروند و بیایند و نیز محقاند که در موطن خویش بزیند و بمیرند. و سرانجام این پرسش باقی میماند که تبعید به رغم این همه فشار روحی و روانی که بر فرد مترتب میکند، چگونه از سویی دیگر عامل شکوفایی استعدادها و تواناییها میشود؟ ویکتور هوگو، جیمز جویس، تئودور آدورنو، ولادیمیر ناباکوف، ایوان تورگنیف و دیگران چگونه در پس پشت آوار تبعید، چونان ققنوسی از خاکستر زاده شدند؟ این پرسشی است که در کنار پرسش دیگر «تبعیدی چگونه حق خود را می تواند باز ستاند؟»
به نظر میرسد که در مورد این پرسش دیدگاههای مختلفی وجود دارد اما مسلما به ادبیات میتوان به عنوان یکی از راههایی نگریست که قادر است انسان تبعیدی را به سرزمینش پیوند دهد. ادبیات شکل گرفته در فضای تبعید ویژگیهای خاص خود را دارد و از نویسنده و یا شاعری به نویسنده و شاعر دیگر فرق میکند. آن زبان مشترک در همهی این آثار را میتوان در نظم دادن به ایدههای انسان تبعید شده، تاثیر ایدئولوژی بر او و بازتاب آن دراثر هنری دانست.
مجموعهی شعر زخمرگهای در تبعید اثر پویا عزیزی که به تازگی توسط نشر سیپرس منتشر شده است، نیز در همین فضای تبعید شکل گرفته است که از زبان اعتراضی و چالش گونهی خاصی برخوردار است. شاعر در این مجموعه در تاثیر گرفتن از دو فضای مختلف یعنی فضای نوستالژی و ملی گرایی و دوم تاثیر آن بر نوشتار خود توانسته است مرز مشترکی را میان این دو بافت ایجاد کند. زبان در این مجموعهی شعر زبانی پیچیده، رمز گونه و ساختار شکن است، به نوعی که سطرهای شعر از یک روایت خطی و ساختار سادهی زبانی پیروی نمیکنند:
آفتاب اگر دشتی به فراخی سینه است
این آتش سوزان و
تابوتی تپنده میجوشد است
و جنگلی ست باد
گریز از میان درخت وقتی که میزند
بر شعله درنگ میکند
کاکلی که سپید است دیگر و
مار از درون نی شعله میگیرد (لیلث، صفحهی ۶)
زبان در این مجموعه تحت تاثیر فضای ایدئوژیک و ایدههای مشخص ذهنی شاعر است، اما در عین حال شاعر با چینش متفاوتی از کلمات در این مجموعه زبان را از حالت شعار زدگی رها کرده است و آن را در تقابل با ایدههای ذهنیاش قرار داده است. برای مثال کلمات خاصی در این مجموعه به کار برده شده و آشنا زدایی میشوند که توانایی شاعر را در واسازی ساختار شعر نشان میدهند. شاعر در عین با استفاده از طیف وسیعی از کلمات خاص بر دگرگونگی زبان در این مجموعه تاکید دارد.
کالباس میگذرند از پشت پنجره وقتی
وقتی به وقت گرازند و گریزان از آنها رازهای نهان است
نهان است و دوست میداری تو نهان را همه پنهانی
نهانها را نشان کردن نشایشان کردن نهالها را حتا
که تنها نهالهایند هایند هایند
با سینههای پرچی که در باد است باد است و
چمها و همها دارد پرها دارد آری دوست! (با نهال داغ پرچمها، صفحهی ۸)
شاعر در اکثر اشعار این مجموعه در تلاش است تا با برقراری ارتباط میان زبان، باورهای ملی گرایی و ساختار سازی و بر هم زدن نظم زبانی به نوعی با سرزمین مادری، ایدههای سیاسی و باورهای اعتقادیاش ارتباط برقرار کند. به همین دلیل در این مجموعه زبان حالت چند وجهی گرفته است. در بعضی از سطرها استفادهی چند گانه از یک کلمهی خاص و یا استفادهی متناوب از یک کلمه مثل کلمهی پرچم، سرزمین و در عین حال آشنا زدایی کردن از کلمههایی مثل کالباس و ران شاعر را قادر میسازد تا بر بافت تبعید غالب شود، درعین حال فضای متفاوتی را در این مجموعه خلق کند که به نوعی با سرزمین مادریاش در ارتباط است. اما این زبان گاهی وقتها بیشتر حالت و فرم اعتراضی میگیرد، با این حال با همین ساختار سازی متفاوت شاعر میتواند زبان را از آن حالت شعار زده رهایی بخشد.
این جا که بر سینهها گلها میروید و خاکستر داغ را آبی نیست
آه دریغ آبی نیست آبی نیست
و جان، مثل بطری آب معدنی است و سوراخ است
بیا و شفافش کن تو میتوانی آه یاری کن مرا
با خیابانهای خون ِ چشمهایم
با سینه ای نشسته به خاکستر با خطوط در هم جان
وقتی به خانه بر میگردم صبحها به وقت کالباسها (صفحهی ۱۰)
شاعر برای استفادهی بیشتر از فرم اعتراضی در شعر در تلاش است تا نرمها و همینطور کلیشههای مذهبی در سرزمین مادری را به چالش بگیرد. دوباره زبان در همین راستا واسازی میشود تا تن اعتراضی شاعر را محکم تر کند؛ به عبارت دیگر شاعر برای به چالش گرفتن این نرمها زبان خاص خودش را به کار میگیرد. میتوان گفت تبعید به شاعر این فرصت را داده است تا بتواند با ساختار سازی به چالش بیشتری به زبان موجود در تبعید بپردازد. استراتژی شاعر ادغام کلیشهها و کلمههای چالش زا با زبان شعری و ساختن صورت متفاوتی از آ ن است.
و کل شی ذائقهی ماست
با دعای کمیلشان حتا وقتی که میخوانند آنها
قضیهی میل میل فلسفی ست
یا با دعای کمیلشان به وقت ما
وقتی در اعتکاف میان سینههای بهشتمی
و من
القوس القوس
در این سطرها کلمات از فرم شناخته شدهی خودشان خارج میشوند و به واسازی زبان اعتراضی شاعر در تبعید یاری میرسانند. از سوی دیگر زبان تبعید در این مجموعه به وضوح خودش را در اکثر اشعار نشان میدهد. این زبان، زبانی پریشان شده است که در عمق دلتنگی ها و زخمهای روحی شاعر شکل گرفته شدهاند و قادرند تا با همین ساختار متفاوت فضاو خلا شاعر در تبعید را مشخص سازند، در عین حال رویکردها و بافت سیاسی و اجتماعی سرزمین مادری را به چالش بگیرند.
و عشق
شبیه جمهوری خواه خوش پوشی
کلاه از سر میگیرد
و دندانهایش در لب خند
به دشنههایی از صدف میمانند
حالا روح است
و روح گوشههای مداوم دارد
گوشههایی که از من مخفی ترند
مثل آمار اختلاس در بانک (روح بلند کشدار، صفحهی ۱۶)
ادوارد سعید بر این باور است که تبعیدی در یک حالت برزخ زندگی میکند؛ نه کاملا یکپارچه در مکان جدید و متعلق به آنجاست و نه کاملا از بند مکان قدیم آزاد شده است و همین مسئله، تبعید را تا حد یک مجازات ضد انسانی به پایین میکشد. آیا نباید به فکر تمهیدی برای لغو مجازات تبعید بود؟ در ظاهر امر، تبعید مجازاتی است که نه چون مجازات مرگ حاوی ترس و دردی عمیق باشد، و نه مجازاتی به سان زندان است که بیم محرومیت از آسمان و انسانها و روزنامهها در آن نهفته باشد. تبعید در ظاهر خود نه پلشتیهای شکنجه را دارد و نه اضطراب کار اجباری و هم قطار شدن با جانیان را. تبعید، پیوند فرد را با سرزمین خویش میگسلد. همیشه این نگرش هم هست که آسمان همه جا آبی است. اما در درون خویش، تبعید، خلأیی دهشتناک است. غربت و فراق دست کمی از زندان ندارد. تبعید یک وضعیت وجودی گسسته است. تبعیدی از ریشههای خود، سرزمین خود و گذشته خود جدا شده و در جایی دیگر رها میشوند و بعد باید تازه آغاز کنند به ساختن یک زندگی نو و دوباره و چه چیزی دشوارتر از این؟ (سعید، ۳). این نوع از تبعید و تاثیر آن را در اکثر اشعار این مجموعه میتوان دید، در عین حال شاعر با چالش و به تناوب از این تبعید هم استقبال میکند و هم آن را نقد میکند. کلماتی که شاعر به کار میبرند قادرند تا بر این معنای هویتی تبعیدی صحه بگذارند و چالش میان شاعر و روح او در تبعید را نشا ن دهند.
بیدار شو
من آن چاه را وقتی از چاله در میآمدی یافتم
برای روشنفکران که حرف میزدی
با چشمهای تنگشان تو را میدیدند
درست مثل دیوانه ای با سنگی در دست
یک فوج کبک سیاه در چشمهای تو پر پر میزدند
و مثل یک فوج چریک بودند
پلک هرگز برهم نگذار، اعدام میشوند
حرفی تازه نمانده، حرفها را گفتهاند
پلک برهم نگذار، اعدام میشوم. (زخمرگهای در تعبید، صفحهی ۲۵)
استفاده از کلماتی که بار منفی خاص و نوستالژیک دارند درعینحال به طور معنای خاص همیشگی به کار نمیروند. کلماتی مثل غروب، عقرب، بغض، پاییز، آفتاب نیمهجان، مرگ و غیره که استفادهی متناوب از آنها در شعر به نوعی انتقالدهندهی حالت نوستالژیک شاعر و تلاش بر برقراری ارتباط میان تجربههایش در تبعید و ایدههای مختلفش است. تم بیشتر اشعار با این حال، حول محورهای خاص فکری شاعر می چرخد که در بازسازی زبان نمودار شده است. گاهی در بعضی از سطرها استفاده از کلمات خاص زبان شعر را خدشهدار کرده است، اما درعینحال در تلاش شاعر برای به چالش کشیدن و نقد بافت سیاسی توانسته است مؤثر باشد.
تنها برای میهن مردن
ارزش این حرفها را ندارد
یک مشت خاک
برای تو اما مردن
برای تو ای کلمهی مگو
که آوردنت بر زبان
سینه را سرخ میکند (صفحهی ۳۵).
در پایان میتواند گفت در این مجموعه شعر، شاعر در تلاش بوده است تا بر چیستی و هویت خود در تبعید غالب آید. شاعر با ارتباط با سرزمین مادری و استفادهی رمزگونه از کلمات خاص میتواند خودش را از برزخ تبعید شدن نجات دهد. با اینکه در بعضی از سطرها، کلمات به نوعی حالت ایدئولوژی نزدیک شدهاند، اما زبان در اکثر موارد دستنخورده باقی مانده است و به رابطهی میان شاعر، سرزمین مادری و بازسازی هویتش در تبعید از طریق ادبیات یاری رسانده است.
پی نوشت:
http://www.aftabir.com/articles/view/religion/philosophy/c7c1202305347p1.php/%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%DA%A9%D9%88%D8%AA%D8%A7%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B4%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D9%86%D8%B8%D8%B1%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%AF-%D8%B3%D8%B9%DB%8C%D8%AF
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
آزاده دواچی مترجم، شاعر و فعال حوزه زنان، دارای مدرک کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی؛ فوق لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی، گرایش ادبیات تطبیقی ایران و فلسفهی غرب است و هماکنون مشغول به تحصیل در مقطع دکترای زبان و ادبیات انگلیسی در استرالیا با گرایش مطالعات فمینیسم پست کلنیال در حوزهی ادبیات و نقد ادبی فمینیسم و حقوق زنان در ایران و کشورهای جهان سوم است.
از دواچی تاکنون یک مجموعه شعر به عنوان «پروانهای در راه است» در سال ۸۶ منتشر شده است و دو کتاب دیگر وی در محاق توقیف گرفتار شدهاند.
Azadeh Davachi,
Ph.D. Student
Faculty of arts, School of English Literatures & Philosophy
Post-colonial Feminism and Feminist Literary Criticism
University of Wollongong, Australia