حامد نیکپی پیام آور موسیقی همبستگی، عشق و صلح
گفت و گو با حامد نیکپی به انگیزهی اجرای برنامه مشترک با شاهرخ مشکین قلم در ونکوور
شهرگان: حامد نیکپی خواننده تصنیف «خس و خاشاک تویی» – که برای بسیارانی یادآور جنبش آزادیخواهی و دموکراسی در سال ۲۰۰۹، ایران است – این بار صدای گرمش را شاهرخ مشکین قلم با اجرای چند طرح رقص همراهی خواهد کرد. این دو هنرمند هفته آینده در شهر ونکوور به اجرای برنامه خواهند پرداخت.
هفته گذشته گفتو گوی شهرگان با شاهرخ مشکین قلم را مطالعه کردید و همانطور که وعده دادهبودیم، در این شماره با حامد نیکپی به گفت و گو نشستهایم.
حامد نیکپی آهنگساز و خواننده ایرانی، فارغالتحصیل رشته موسیقی از ایران است و در حال حاضر در شمال کالیفرنیا – آمریکا زندگی میکند. از او تا کنون آلبومهای "گذر تنها"، "آسوده" و "دیوانه تر" منتشر شدهاست. او که سازهای: تار، سهتار، تنبور، عود و دف را ماهرانه و به نحو روح پروری مینوازد، از اهدافش با ما صحبت کرد و یادآور شد «یادمان نرود که هدف ما چیست؟ هدف ما صلح است، هدف ما عشق است. پیام موسیقی ما همبستگی و با هم بودن است. چه بهتر از این که قطعهای پیرامون آن نوشته شود.» حامد آرزو میکند که روزی، روزگاری به این نقطه و توانایی برسد که بتواند از موزیسین و رقصندگان مختلف جهان دعوت به عمل آورد تا در کنار هم جمع شوند و پروژه خوبی را به یاد صلح، برای صلح و با عشق انجام بدهند.
حامد نیکپی «تأثیر احساسات لحظهای را همیشه به احساسات از پیش تعیین شده، ترجیح میدهد»
عامل اصلی تغییر ذائقه شما از موسیقی سنتی و رویکردتان به موسیقی تلفیقی چهبود؟
در ارتباط با این سئوال شما باید بگویم من هیچ ذائقهای را تغییر ندادم و فقط در کنار پروژههای موسیقی سنتی از چند سال گذشته تصمیم گرفتم پروژه و فصل جدیدی را به نام فصل موسیقی تلفیقی در کارنامه کاریام تجربه کنم. از تمام عناصر و ریشههایی که در فضای آهنگسازی و ملودیسازی برای اجراهای موسیقی تلفیقی استفاده میکنم، در حقیقت از ریشههای موسیقی سنتی و محلی خودمان است و فقط تلاش میکنم در تنظیم و رنگآمیزی و صدادهی این آثار، از رنگ آمیزی موسیقی ملل مختلف استفاده بکنم. به همین دلیل اسم این کار را موسیقی تجربی میگذارم. برای این که همیشه فضا و فرصتی برای آزمون و خطا در آن وجود داشته باشد.
به سراغ مولانا رفتن و یا بیشتر به سراغ مولانا رفتن، دلیلاش اوزان ریتمیک اشعار مولانا است یا زمینههای عرفانی و تغزل آن؟
روش و رویهای که در دانشگاه و دوران قبل از دانشگاه، نسل من و یا هم دورهایهای من به فراگیری آهنگسازی پرداختند، همواره از طریق اساتید یا منابعی که ما استفاده میکردیم، بود. مثلا در نوارها و سیدیها، همیشه اینجور به نظر میآمد و اینجور به ما یاد داده شده بود که بهترین فضا برای استفاده از شعر در وهله اول استفاده از دیوانها، کلیات و اشعار کلاسیک ماست؛ مثل مولانا، حافظ، سعدی، خیام و عطار. ولی قطعاً نمیشود این را منکر شد که اشعار مولانا نسبت به اشعار دیگر در دید اول آهنگسازی به دلیل ریتمیک بودن و واضحتر بودن وزن و ریتم موسیقایی در اشعار مولانا، بیشتر مورد استفاده آهنگسازها و خوانندگان و ملودیسازها بود. بالطبع به همان دلیل در خیلی از آثار، من هم از این فرصت استفاده کردم و از روان بودن اشعار مولانا به این گونه استفاده کردم که بتوانم راحت فضای احساسی خودم را برای شنونده تجربه کنم.
غزلهای بسیاری از عماد خراسانی در موسیقی سنتی ایرانی مورد استفاده قرار گرفته و برنامههای متفاوتی از جمله برگ سبز، از آثار عماد و اشعار دلسوخته و عاشقانهاش و تغزل و حدیث نفس این شاعر در گزینشهای موسیقایی بهره گرفته شده. گزینش شما از شعرهای عماد خراسانی و مولانا تا شعر مدرن شاعران معاصر بر چه اساس و انگیزهای صورت میپذیرد؟
آشنایی من با زنده یاد عماد خراسانی و اشعارش بسیار اتفاقی بود. من زمانی که از محضر استاد فرهاد فخرالدینی برای کلاسهای آهنگسازی استفاده میکردم، به ما تکلیف شده بود که برای آهنگسازی تا آنجایی که میتوانیم از اشعار استفاده شده در آهنگهای دیگر استفاده نکنیم و تا آنجایی که میشود به نوگرایی و تازگی درفضای ملودی چه از نظر شعر و چه از لحاظ جملهبندی فکر کنیم. من به کتابخانه منزلمان رفتم و در میان کتابهای پدرم به کتاب اشعار زنده یاد عماد خراسانی برخوردم و بلافاصله به خاطر اوزان عاشقانه و یا به خاطر حال و هوایی که داشت و یا به دلیل حال و روز آن فضایی که من در آن دورهی زندگیام داشتم، بسیار به راحتی با آن ارتباط برقرار کردم و مضمون برای من بسیار ملموس و قابل درک بود. شعرهایش روی من تأثیر زیادی گذاشت. از این جهت من در خیلی از آثارم در آلبوم دوم خودم آسوده در آلبوم سوم دیوانهتر و در آلبوم بعدی از اشعار این زنده یاد بهره جستم و استفاده کردم.
در ارتباط با اشعار مدرن مثل اشعار زنده یادها فریدون مشیری و سهراب سپهری، باید بگویم که عبارات، فضاسازی، تصویرسازیای که در شعر اینها وجود داشت، اینقدر از فضای طبیعی زندگیمان و طبیعت، از احساسات طوری استفاده شده بود که به فضاسازی آهنگسازی من همخوانی داشت. من در اجرای آوازی و در فضاهای آهنگسازی به تصویری بودن شعر خیلی دقت دارم و من این فضا را خیلی در شعرهای این عزیزان به راحتی پیدا کردم. به همین دلیل من از این شعرها استفاده کردم.
تلفیق موسیقی و تصنیف و آواز شما با رقصنگاری هنرمند رقصنده؛ شاهرخ مشکین قلم، چه سیری را پشت سر گذاشت تا به این همنشیتی موسیقی و کلام و رقص انجامید؟
آشنایی من با شاهرخ مشکینقلم بر میگردد به یک اجرای مشترکی که در کنسرت رومیمیشن داشتیم با آهنگسازی فرزین فرهادی. از آنجا با هم آشنا شدیم و در آن کنسرت من یک قطعهی فیالبداههای را اجرا کردم با سهتار و ایشان هم فیالبداهه شروع به اجرای رقص کرد و از همان جا ما با هم در ارتباط بودیم و بعد از آن برای ویدیو کلیپ آهنگ «خند از کجای من» از آلبوم «آسوده» همکاری و تصویر را با هم داشتیم و بعد از آن اجرای فستیوال هنر در لندن را داشتیم که باز افتخار و خوشحالی من بود که دیدگاه من با شاهرخ عزیز نسبت به موسیقی و رقص خیلی به هم نزدیک است. شاهرخ در زمینههای مختلفی طراحیهای رقص مختلف کرده با مضمونهای مختلف. ولی در مضمون تلفیق بسیار من دیدگاه خودم را در موسیقی با دیدگاه رقص شاهرخ نزدیک پیدا کردم. و یعنی عامل خوبی برای همکاری ما با هم شد.
شما برای انتقال حسهایتان به موسیقی از ابزاری به نام نت استفاده میکنید یعنی حس موسیقاییتان را با نت مینویسید و در اجرا آن را به مخاطبان و شنوندگانتان منتقل میکنید، شاهرخ مشکین قلم نیز برای انتقال حس خود در رقص از الفبای بدن استفاده میکند و آن را به مخاطبانش انتقال میدهد. هردو شما مخاطبانتان را به لذت هنری نزدیک میکنید. اما چگونه به این حس مشترک رسیدید تا با اجرای تلفیقی رقص و تصنیف و آواز، آن را به مخاطبانتان انتقال دهید؟
زمانی که هر دو در یک پروژه مشترک به یک سمت و سو نگاه بکنیم و از یک زاویه به آن پروژه نگاه بنگریم، برایمان تعریف اجرای مشترک زیاد سخت نخواهد بود. هر دو ما، کار تلفیقی انجام میدهیم و هر کدام یک ابرازی داریم. ابزار من موسیقی است؛ جمله بندیهای من، روش اجرای من و آوازی که میخوانم. شاهرخ هم ابزاری که دارد؛ رقصهای مختلف وعناصر مختلف است، که این بستگی به تشخیص اجرا کننده دارد. این دو اجرا کننده در لحظه، تشخیص بداهه پردازی میدهند که از کدام ابزار و توانمندی برای کدام قسمت یا قطعهی هنرمند یا مخاطباش بتواند استفاده کند. اگر هر دو آنها در یک نقطه ایستاده باشند، از یک زاویه به مسئله تلفیق نگاه کنند، قطعا هرچه این دیدگاه نزدیکتر باشد، آن نقاط به اشتراک بیشتری نزدیک میشوند. خوشبختانه من هر برنامهای که با شاهرخ عزیز داشتم، با زیباترین حرکات و رقصهایی که ایشان فیالبداهه اجرا کردند، موسیقی من را به جای زیبا و زیباتری هدایت کردند، و کمک کردند تا به نقطه مثبتی برسد.
اجراهای موسیقی سنتی عموماً حسآمیزی نوازندگان با هم در اجراهای زنده شاخصهی مهمی است. این حسآمیزی در اجراهای زندهی رقص و موسیقی چه میزان بر کیفیت و ارایه کار هنریتان اثرگذار است؟
اولاً در تمام موسیقیهایی که ما اجرا میکنیم و یا رقصی که اجرا میکنیم، هیچ کدام دارای استاندارد نیستند و هر دوی آنها دارای تلفیق هستند. چه در جملهبندیهای مختلف در موسیقی و چه فرمبندیهای متفاوت در رقص، رنگآمیزی و سازبندیهای مختلف هر کدام از اینها حسی متفاوت و تازه را در یک اثر به وجود میآورد. اگر قطعات از قبل تعیین شده باشد مثل تصنیفها و آهنگهای از پیش ساخته شده، قطعاً شاهرخ هم روی آنها یک تمرینی میکند و یک طراحیای میکند. اما وقتی که فیالبداهه باشد، وقتی دو هنرمند به حس همدیگر ایمان دارند و اعتقاد دارند، همان حس کار خودش را میکند و تأثیر خودش را میگذارد و در اجرای زنده، همیشه لذتی است که من هیچ وقت آن تجربه را با آن میزان لذت در اجراهای از پیش تعیین شده، نداشتم. من تأثیر احساسات لحظهای را همیشه به احساسات از پیش تعیین شده، ترجیح میدهم.
حس مشترک انسانی در موسیقی و رقص، چه در موسیقی فلامینکو و چه قطعهای مثلاً شور ایرانی، تمهای نزدیکی به هم دارند. اگر چه هنرها در قارههای متفاوت و دور از هم، حسی انسانی – چه انسان ایران باستان و چه انسان روم و یونان باستان – چون نخی آن را به هم پیوند میدهد – اما هنگام نوشتن نت، به ویژه برای موسیقی تلفیقی، چقدر حس ایرانی در آن دخالت دارد؟
اگر بتوان این مقایسه را نه تنها در قطعه شور ایرانی بلکه در قطعهای از موسیقی ایرانی انجام داد، شاید بهتر و کاملتر باشد. چون شور فقط یکی از دستگاههای ایرانی است. در موسیقی تلفیقی که خود من تجربه میکنم، تمام حواس من، تمام هدف من به این است که موسیقی غیرایرانی – بعضی اوقات ممکن است موسیقی هند باشد و حتما با موسیقی فلامینکو نیست – عنصر اصلی در آن ملودی، موسیقی ایرانی باشد. سعی میکنم از عناصر دیگر در تنظیم برای رنگآمیزی آن کار استفاده کنم و در جایگاهی که موسیقی دیگر غالب باشد بر موسیقی ما، دیگر آن موسیقی، موسیقی تلفیقی معنی نمیدهد. آن موسیقی غیرایرانی است که از جملهبندیها و ساز ایرانی هم استفاده شده. هدف من این نبوده که در موسیقی غیرایرانی از ساز ایرانی استفاده کنم. بلکه میخواستم در موسیقی ایرانی از مزهها و رنگهای مختلف استفاده بکنم برای ارایه متفاوت.
حس ایرانی قطعا اولین و مهمترین عامل موسیقی تلفیقی است که من تجربه میکنم.
آیا حامد نیکپی نیز در خوانش تصنیف خود با اجرای رقص زنده مشکینقلم، حس و حالاش عوض میشود و بر اجرای کارش اثر متقابل میگذارد؟ اجرا همین موسیقی، بدون رقص مشکین قلم چگونه حس و حالی است؟
من فکر میکنم این برنامه یک گفتوگوی دو سویه است. این گونه نیست که فقط من، آهنگ بزنم و بخوانم و شاهرخ به اجرای رقص بپردازد و یا شاهرخ روی من تأثیر بگذارد. من فکر میکنم موسیقی من هم در اجرای رقص تأثیرگذار است و رقص هم بر روی موسیقی من تأثیر متقابل میگذارد. من این اجرای مشترک را یک گفتوگو میبینم و قطعا در یک گفتوگو، حرفهای ما روی همدیگر، تأثیر میگذارد. همدیگر را به هیجان میآوریم. همدیگر را به حزن میبریم، همدیگر را به شادی میآوریم که همه اینها در لحظه اتفاق میافتد و حس و حال خوبی است. همان طور که گفتم اگر اجرا کنندهها با هم همدل باشند در یک نقطهی درست و مشترک قرار میگیرند و حس و حال درستی را انتقال میدهند.
اما کار شما متهورانه و جسورانه است. عموماً هر کار تجربه نشدهای میزان خطر کردن بالاست. ولی استقبال عمومی و لذت مخاطبان از کارهای نو و تجربی، آرامشی است که برای هنرمند به بار میآورد. آیا به این آرامش رسیدهاید؟ در کدام اثرها؟
در این سئوال، شما درست میگوئید. همواره در اجراهای اولیه از هر سبکی و یا از هر تجربهای از مربیان متفاوتی، آسانترین کار، انتقاد است. همواره از جانب کسانی که سالها زحمت کشیدند برای نگهداری ریشهها، کسی وقتی میآید ریشه را تغییر میدهد، ممکن است باعث ناراحتی آن جامعهی هنری شود. چه در رقص، چه در موسیقی و چه در شعر. مثلا شاعرهای معاصر ما و شاعرهای شعر نو پا به عرصه شعر گذاشتند، کسانی که غزلسرا بودند یا اشعار به سبک کلاسیک میگفتند، برخورد آنها در آن زمان چگونه بود؟! همیشه زمان میبرد تا یک تجربهای، خودش را به اثبات برساند.
ما هم پیه این کار را به تن مالیدیم و داریم انجام میدهیم. به خاطر همین من اسم این کارها را تجربی گذاشتم که آزمون و خطا در آن صورت بگیرد و همیشه بشود به مثابه یک پروژه به آن نگاه کرد. من همیشه به آثارم به شکل یک پروژه نگاه میکنم. گاهی اوقات ممکن است پروژهها در مسیر درست قرار گرفته باشند و بعضی اوقات هم به مرور زمان وقتی سالهایی بعد به آن نگاه میکنیم، نقاط ضعفی را هم در آن ببینیم. هیچ وقت من هیچ پروژهای را بسته در ذهن خودم اعلام نمیکنم.
استقبال عمومی و لذت مخاطبان – همان طور که عنوان کردید باعث آرامش هنرمند بعد از اجرا میشود – همیشه انرژی مخاطبانم پشت من بوده و همیشه تشویقهای آنها و نظرات آنها بوده که باعث زنده نگهداشتن کار من شده و باعث تغییر در کارهای من بوده است. من همیشه خوشحال و خوشبخت هستم که این تشویقها پشت سر من بوده است. من، نه به آن آرامش رسیدم و نه دلم میخواهد به آن آرامش برسم. به خاطر این که زمانی که شما از یک کاری به آرامش میرسید، به نظر من آن نقطهای است که دیگر ایست کردهاید. اگر یک نگرانی را در زندگی دوست داشته باشم، همین نگران بودن در ارتباط با کارنامه عمل من است و همیشه سعی میکنم بهترین مربی خودم باشم، سختگیرترین باشم و همیشه سعی میکنم خودم را در جایگاه مخاطبان متخصص و غیرمتخصص آثارم قرار بدهم و دیدگاههای مختلف را تجربه بکنم. ایرادهایی که ممکن است به نظر برسد، برطرف بکنم و این که حالا در کارهایم موفق بودم یا به جای خوبی رسیدم را ترجیح میدهم بگذارم به عهده شنوندگان، نویسندگان و کسانی که کارهای موسیقی را نقد و بررسی میکنند. باید از آنها بشنوم که این تجربیات من در کجا ایستاده است.
با توجه به اینکه یکی از دغدغههایتان تمرکز بر روی موسیقی ملل است، آیا تاکنون به ساختن موسیقی بر روی رقص دیگر ملل فکر کردهاید؟ موسیقی و رقص کدام قوم و ملت در جهان به حسهای شما نزدیک میشوند؟
بله، دغدغهها و فکر من و علاقه من بر روی موسیقی ملل است. من در این کارها لذت میبرم از همکاری با موزیسینهای غیرایرانی که الان چندین سال است با هم همکاری داریم، از بهترین موزیسینهایی هستند که باید از آنها درس گرفت. سالهای سال همهشان، کارهای متفاوت و پروژههای متفاوت و بینظیری را با موزیسینهای برجستهای در دنیا اجرا کردند. با موزیسینهای دیگر تلفیقی ایرانی دارند همکاری میکنند و توانمندیهای موسیقی خودشان را دارند به اشتراک میگذارند.
این سئوال شما یک گشایشی بود برای من تا دوباره به این فکر بیفتم. و اگر زمانی به این فکر رسیده بودم و از کنار این ایده سریع گذر کرده بودم، الان دوباره متوجه این نکته شوم. شما مرا متوجه آن کردید و یادآور شدید که یادم نرود که هدف ما چیست؟ هدف ما صلح است. هدف ما عشق است. پیام موسیقی ما همبستگی و با هم بودن است. چه بهتر از این که قطعهای نوشته شود و آرزو میکنم که روزی، روزگاری به این نقطه و توانایی برسم که بتوانم از موزیسین و رقصندگان مختلف جهان دعوت به عمل آورم که در کنار هم جمع شویم و پروژه خوبی را به یاد صلح، برای صلح و با عشق انجام بدهیم.
در ونکوور چهچیزی ارایه می دهید؟ علاوه بر شعر اوزانی مولانا، آیا ما شاهد اجراهای موسیقی بر روی شعر مدرن هم خواهیم بود؟
برنامهای که اجرا خواهیم کرد در واقع کنسرت فستیوال صلح من است. شاهرخ مشکینقلم عزیز افتخار دادند و بر روی سه قطعه از آلبوم «دیوانهتر» طراحی رقص کردند و یک قطعه هم فیالبداهه با هم اجرا خواهیم کردیم و صد درصد از اشعار مدرن هم در بداهه نوازی استفاده خواهیم کرد.
در برنامه ونکوور شعری از شاعر بزرگوار استاد سایه یا شعر دیگری از آلبوم بعدی من استفاده خواهیم کرد.
حامد نیکپی عزیز از شما سپاسگزارم.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
هادی ابراهیمی رودبارکی متولد ۱۳۳۳- رشت؛ شاعر، نویسنده و سردبیر سایت شهرگان آنلاین؛ مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کاناداست.
فعالیت ادبی و هنری ابراهیمی با انتشار گاهنامه فروغ در لاهیجان در سال ۱۳۵۰ شروع شد و شعرهای او به تناوب در نشریات نگین، فردوسی، گیلهمرد، گردون، تجربه، شهروند کانادا و مجله شهرگان آنلاین چاپ و منتشر شدند.
او فعالیت فرهنگی خود را در دیاسپورای ایران فرهنگی – کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز کرده و سپس در فرگشتی «آینده» و «شهروند ونکوور» را منتشر کرد و از سال ۲۰۰۵ تاکنون نیز سایت شهرگان را مدیریت میکند.
ابراهیمی همراه با تاسیس کتابفروشی هدایت در سال ۲۰۰۳ در نورت ونکوور، به نشر کتابهای شاعران و نویسندگان دیاسپورای ایران فرهنگی پرداخت و بیش از ۱۰ کتاب را توسط نشر آینده و نشر شهرگان روانه بازار کتاب کرد. اولین انجمن فرهنگی-ادبی را با نام پاتوق فرهنگی هدایت در سال ۲۰۰۳ بههمراه تعدادی از شاعران و نویسندگان ایرانی ساکن ونکوور راهاندازی کرد که پس از تعطیلی کتابفروشی هدایت در سال ۲۰۰۷ این انجمن با تغییر نام «آدینه شب» برای سالها فعالیت خود را بطور ناپیوسته ادامه داد.
هادی ابراهیمی رودبارکی در سال ۲۰۱۰ رادیو خبری-فرهنگی شهرگان را تاسیس و تا سال ۲۰۱۵ فعالیت خود را در این رادیو ادامه داد.
آثار منتشر شده و در دست انتشار او عبارتاند از:
۱- «یک پنجره نسیم» – ۱۹۹۷ – نشر آینده – ونکوور، کانادا
۲- «همصدایی با دوئت شبانصبحگاهی» ۲۰۱۴ – نشر بوتیمار – ایران
۳- «با سایههایم مرا آفریدهام» گزینه یک دهه شعر – ۲۰۲۴ – نشر آسمانا – تورنتو، کانادا
۴- «گیسْبرگ درختان پائیزی» مجموعه شعرهای کوتاه و چند هایکوواره – در دست تهیه
۵- «ثریا و یک پیمانه شرابِ قرمز» گردآورد داستانهای کوتاه – در دست تهیه