خاطراتِ قارچیِ هدفمند
همانطور که همۀ شما میدانید، خاطرات، انواع و اقسام دارد. بعضی از خاطرات سم دارند. بعضیها دم دارند و برخی هم مقدار متنابهی شاخ و برگ دارند. یکی از آنها که همۀ اینها را دارد خاطراتِ قارچیِ هدفمند نامیده میشود که در کشور ما بهترین نوع آن را حضرت آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی به نام خود ثبت کردهاند.
در مورد اینکه چرا ایشان توانسته است صاحب چنین خاطراتِ منحصر به فردی بشود بین دانشمندان اختلاف هست. بعضیها معتقدند روابط خصوصی ایشان و حضرت امام باعث این توانایی شده اما برخی معتقدند نباید از استعداد ذاتی خود این شیخِ پستهای غافل باشیم.
گروه اخیر میگویند اگر خود ایشان چنین استعدادی نداشتند ما با خاطراتی ساده مواجه میشدیم که حتی تاریخِ زپرتیِ خود نظام هم میتوانست بر آن گواهی بدهد، یا حداکثر با خاطرات قارچی سادهای روبه رو بودیم که دو سه تا از اصلاح طلبان میتوانستند در مورد صحت آنها شهادت بدهند. به همین خاطر این نبوغِ هاشمی رفسنجانی است که او را صاحب نادرترین نوع خاطرات کرده است.
ماهیتِ این خاطرات به گونهای است که ناگهانی و یکهو در شرایطی خاص به ذهن ایشان خطور میکنند و باعث میشوند حضرتشان چیزهایی بفرمایند که قبلاً فرصت نکردهاند بفرمایند.
چگونگی عمل هم به این گونه است که اول ایشان به یک جایی دور از بیت رهبری و پایتخت (مثلاً جایی مثل مقروض آباد) سفر میکنند و در آنجا در جلسهای (مثلاً کنگرۀ بینالمللی حجاجی که پروازشان کنسل شد) شرکت کرده و دست به سخنرانی میزنند. در همانجا بعد از اینکه هفت، هشت، ده تا به نعل زدند یکی هم به صورت هدفمند به میخ میزنند و فیالبداهه خاطراتی را که قبلاً در ذهنشان به صورت قارچ روییده تعریف میفرمایند.
بعد از آن، ماجرا، مسیر همیشگی خود را طی میکند. ابتدا چند نفر آن را در چند نشریه (یا چند نشریه آن را به چند نفر) منعکس میکنند. بلافاصله تعدادی آن را با حرارت زیاد رد و برخی با حرارت بسیار بیشتر به تأیید آن میپردازند. خود حاجآقا در این مدت سعی میفرمایند آفتابی نشوند و یا اگر شدند آهسته بروند و بیایند و هیچ خبرنگاری را به حضور نپذیرند. یا اگر پذیرفتند در مقابل سئوالات فقط مبادرت به لبخند زدن بفرمایند.
آخرالامر اگر خاطرۀ تعریف شده به هدف خورد، ابتدا بی. بی. سی (با حفظ بی طرفی) و سپس خود ایشان (و یا بالعکس) آن را تأیید و برایش داستان تکمیلی یا تفسیری ارائه بدهند.
اگر به هدف نخورد که دیوار حاشا از همان ابتدای تاریخ بلند بوده و در طول تاریخ بلندتر هم شده و در هر رژیم به فراخور حال بر ارتفاع آن افزودهاند. ایشان هم میتوانند یکی دو بند انگشت بر آن اضافه کنند.
برای روشن شدن موضوع، در زیر یکی از خاطرات قارچی هدفمند را به عنوان مثال از زبان خود ایشان حدس نویسی میکنم:
حضرت امام چند روز قبل از ارتحال تلفن زدند. گفتند همه را به بهانۀ خوابیدن بیرون کردهام فوری خدمت من بیا. خب اوایلی بود که حضرت امام جام زهر را سرکشیده بودند. حال مبارکشان بالا و پایین زیاد داشت. من فوری عازم شدم. مادر مهدی پرسید:
– حاج آقا کجا میری؟
گفتم عفت بگیر بخواب بر میگردم.
خب به فراست فهمید که پیش حضرت امام میرم. گرفت خوابید.
مهدی و فاطی هم از همان ابتدا نخود هر آشی بودند. شروع کردند سرفه کردن. من گوشت تلخی کردم. اونها هم فهمیدن که سرفه بی سرفه، گرفتن خوابیدن.
من که پیش امام رسیدم فکر کردم خواب تشریف دارند اما بیدار تشریف داشتند. حرفهایی زدند که راجع به بنی صدر بود که در شرایط مناسب آنها را میگویم. بعد کمی هم در مورد نرمش قهرمانانه حرف زدند. اولین بار آنجا بود که ما با این اصطلاح آشنا شدیم حالا اگر بعضیها به نام خودشان چیزها را مدیریت میکنند مسئلۀ دیگری است. بینی و بینالله خیلی ایشان نگران مذاکرات هستهای بودند. همیشه تأکید میفرمودند که «ماهیت محرمانه مذاکرات بینالمللی» حفظ بشود و شعار مرگ بر آمریکا هم کمی تلطیف بشود. چیزی در مایههای «آمریکا بمیری الهی» منظور مبارکشان بود.
نگران اوضاع ایران هم بودند و گفتند توی هواپیما بیخودی گفتم هیچ احساسی ندارم. دارم. خیلی خوبش را هم دارم.
بعد کمی راجع به دوران طلایی خودشان حرف زدند و گفتند خدا کند کسی این دوران را نقرهای فرض نکند. در مورد مسئلۀ غنی سازی و تحریمها احاطۀ کامل داشتند و رهنمودهایی فرمودند و مفصل حرف زدیم. که در آینده و با توجه به سمت و سویی که مسائل بینالمللی و داخلی به خود میگیرد من برای ملت بزرگ ایران روشن سازی خواهم کرد. قبل از بیرون آمدن من خنده فرمودند به نحوی که دندانهای مبارکشان هویدا شد. فرمودند پیش پای شما این نعیمۀ ورپریده یک جک تعریف کرد من یاد آن جک افتادم.