در شرافتِ قلم
خبر «شدن» علی اشرف درویشیان را در هنگام رفتن به مراسم بزرگداشت حسن اصغری نویسندهی نام آشنا شنیدم که دوستان سایت حضور برای چهل سال قلمزنی او ترتیب داده بودند. گوشی زنگ خورد و دوستی خبر را داد. به علی اکبر جانوند که گفتم رنگ رخسارهاش برگشت. نزدیک محل بودیم. رسیدیم. تک و توکی شنیده بودند. خبر کش آمد و خودش را پیچاند بین حضار. برای لحظاتی مراسم تحتالشعاع خبر قرار گرفت. چهرهها درهم رفت… تا یکی که در دید نبود و از ما بود. رسید و در گوش تک تکمان زمزمه کرد: «علی اشرف، خود از جنس واژه بود». با شنیدن چهرهمان از بی رنگی در آمد و اندک اندک رنگ گرفت. دست به کار شدیم و مراسم شروع شد. نوبت را بهمن دادند که اولین سخنران باشم و… در شروع کلام از رفتن فیزیکی علی اشرف «داد» سخن سردادم و چنین آغاز کردم: نقلی از پیشنیان را در ذهن و زبان دارم که برایتان بازگو میکنم و آن نقل به اختصار چنین است: «یکی گفت دوستی داشتم که بمرد. آن دیگری گفتای ابله چرا دوستی میگیری که میمیرد؟»
دوستان! گویا این گزاره به ما گوشزد میکند که رمز و راز زندگی در چگونگی انتخاب دوست است و در نامیرایی خود را عرضه میکند که جنبهای نمادین دارد… میخواهم به شهادت بیش از چهار دهه ارادت و دوستی با درویشیان، که سه دهه از آن چشم در چشم و حضوری بوده است، اعلام کنم که هیچ گونه ابلهی پیشه نکردم و دوستی در دوران زیست خود گرفتم به نام علی اشرف درویشیان که برای من میرا نیست. او بنا بر سنت مهرورزیاش و مبارزه با ظلم و استبداد و سانسور، یار بودن با محرومان و ستمدیدگان، قلم زدن حرفهای و نوشتن در چیزی نزدیک به نیم قرن برای ما که کوشندگان و دوستداران ادبیات هستیم، دوستی نامیرا است و نمرده است و در ما زندگی میکند. همانگونه که در دوستداران و خوانندگان آثار خود حضور داشته و در سالیان زندگی خواهد کرد…
اولین کتاب علی اشرف «صمد جاودانه شد» بود که او در سال ۱۳۵۲ به چاپ رساند. علی اشرف دراین کتاب ۴۲ صفحهای که قبلتر و در سال ۴۸ در مجلهی جهان نو منتشر شده بود از صمد بهرنگیِ خالق ماهی سیاه کوچولو نوشت و از مرگ دردناکی گفت که در جوانی برای صمد رقم خورده بود. باید نوشت که علی اشرف با شروع قلم زنی خود، با تیزبینیشان انتخاب خاص و درستی داشت و با آن کتاب و عنوان تامل بر انگیزش تعلق خاطر خود را به صمد بهرنگی نشان داد و در متن با صراحت از شیفتگی خود به راه و روش صمد در عرصهی قلم و مبارزه برای آزادی سخن به میان آورد.
ــ صمد بهرنگی دلش برای زندگی آزاد، و فضایی که بتواند در آن به اظهار عقیده پرداخت پرپر میزد. آزادی، آرمان تمام قهرمانهای داستان اوست، زیرا میداند که تنها در محیط آزاد به معنای واقعی است که استعدادها میشکفند و او خود در کلاس بارها این مطلب را آزموده است. بهتر است به قهرمانهای کتابش گوش دهیم. آقا کلاغه گفت: «راستی اولدوز جان آزادی چیز خوبی است».
درویشیان در سطور دیگر کتاب هم با حرارت و شیدایی از راه رسیدن به آزادی نوشت و در سطرهایی با اشاره به قلم ستیزجوی صمد بر علیه زر و زور، ضمناینکه زندگی و منش او در طول عمر کوتاهش را ستود، در موردی مشخص آن زندگی سرشار از وجوه انسانی و پر خطر را در نقطه مقابل زندگی اواخر عمر جان اشتاین بک، نویسندهی آمریکایی و برنده جایزه نوبل و پولیتزر قرار داد و نظر تعلیمی خود را برای خوانندگان کتاب آوازهگری کرد که چرا و به چه سبب باید صمد و نویسندههایی چون او را در زندگی و عالم نویسندگی سرمشق قرار داد و دروازهی جاودانگی را برای آنها گشود، نه امثال جان اشتاین بک خالق خوشههای خشم را که در پایان عمر از مواضع چپ خود عدول کرد و در جنگ آمریکا امپریالیستی با ویتنام به دفاع از مواضع سرمایه داری پرداخت. علی اشرف در متن خود استدلال میکند که خالق “موشها و آدمها” با رفتن به ویتنام و حضور در میان سربازان آمریکایی کارش را به گزارشگری ازعملیات متجاوزگرانهای کشید که او “عملیات قهرمانانه”؟! خوانده بود و بااین عمل جان اشتاین بک تمام نیک نامیای که از کتابهای خود برده بود را بر باد داد. درویشیان با نوشتن این سطور دربارهی جان اشتاین بک ضمن اینکه حذر باشی از غلطیدن در دام چپاولگران و صاحبان زر و زور به دیگر نویسندههای همدورهای خود داد، با آن کتاب انگار منشور و اساسنامهی نوشتاریای هم برای خود نوشت. و باز او بود که به رئوس آن متن تام و تمام وفادار ماند و به همان راهی رفت که بهرنگی رفته بود. او همسان با صمد برای خود رسالتی پداگوژیکیوار در باب تعلیم و تربیت قائل بود و بر اساس حرفهی معلمی که اختیار کرده بود خود را به روستاهای گیلانغرب رساند و مانند صمد به تعلیم و تربیت دانش آموزان فقیر روستایی همت گماشت و در همان حال از جمعآوری افسانهها و متلهای بومی نواحی هم غافل نماند و دراین راه هم خطرات زیادی ازجمله بازداشت و زندانیشدن متوالی را به جان خرید. درویشیان در عرصهی داستان نویسی هم از اولین مجموعه داستان خود که “ازاین ولایت” نام داشت و در سال ۱۳۵۲ به چاپ رساند تا آخرین آثارش، به آن رئالیسم اجتماعی باور رسیدهاش وفادار ماند. او یک وظیفهی ذاتی برای قلم خود قائل شد که بیشترین نمود را در سلف او یعنی صمد بهرنگی میتوان باز جست. دفاع تمام قد قلمی او از محرومان جامعه و ستمدیدگان در نظامهای سرسپرده به مناسبات سرمایهداری را در تک تک آثار او میتوان مشاهده کرد و خود او هم در تمام مصاحبههایاش بهاین امر اذهان دارد و دریکی از آخرین مصاحبههایش با تاکید بر شیوهی زندگی خود همراه با مواضع قلمی و جوهر داستانیاش گفته است: «اگر هزار سال بعد هم بمیرم و باز در آن شرایط زنده شوم همان کارها را خواهم کرد.»
داستانهای علی اشرف درویشیان را باید جزء لاینفک زندگی او دانست. او در اغلب داستانهای خود از شرایط زندگی خود بهره جسته است و دراین میان رمان چهار جلدی «سالهای ابری» که به نوعی یکی از مهمترین آثار درویشیان و تجربهی بلند اوست، سخت با زندگی او گره خورده است و علی اشرف این رمان را با بهره گیری از زندگی خود و اطرفیانش به رشته تحریر در آورده است. «سالهای ابری» سبک و سیاق کاری درویشیان را در گسترهی زمانی و جریان روایی برملا میسازد و شاهد هستیم که دراین جنبهی روایی چگونه حوادث پیرامونی زندگی و تجربههای شخصی برسازندهی این رمان شده است و نویسنده از آنها برای افشای فقر و ظلم و فاصلهی طبقاتی و بیعدالتیها بهره گرفته است. او دریکی از مصاحبههای خود در رابطه با عزم خود برای نوشتن رمان سالهای ابری در مصاحبهای با روزنامه شرق عنوان میکند.
ــ سالهای ابری را زمانی که در زندان اوین و قصر بودم در ذهن نوشتم. یادم هست، یکی از دوستانم وقتی که «جان شیفته» را داد تا در زندان بخوانیم، گفت هیچ وقت سعی کردی رمان بنویسی؟ و من آن زمان شروع کردم و دیدم که میشود کاری بهاین صورت انجام داد. زندگی خودم را در تنهایی مرور کردم. تصاویر، شخصیتها و …این بود که سال ۵۷ از زندان بیرون آمدم شروع کردم به نوشتن…
متن این مصاحبه که با عنوان “من سیاسی نویس هستم” در شرق چاپ شده است همراه با اشاره به اثر معروف «رومن رولان» فرانسوی به منزلهی عاملی برانگیزاننده، ما را هدایت میکند به فضای رمان «سالهای ابری» واینکه درویشیان چگونه تم داستانی خود را پیش برده است و دراین رمان با صناعات ادبی چه رفتاری را در پیش گرفته است. این رمان که با نثری صمیمی و سر راست و با زمان خطی بدون هیچگونه پیچیدگی روایی و تکینکی به نگارش در آمده است را میتوان یک رمان «رسالتی ــ تعلیمی» خواند که نویسندهای انسانگرا با بینشی خاص از طریق نثری ساده و روان به نگارش در آورده است. رمان که سرشار از اصطلاحات، تکیه کلامها، کنایات، ضربالمثلها بر پایهی زبان بومیاست با دست مایه قراردادن زندگی یک کودک فقیر به نام شریف داوریشه و خانوادهی تهیدست و خرافاتی او درکرمانشاه، به نابسامانی جامعه میپردازد و آن را مورد کندوکاو قرار میدهد. نویسنده با نثری ساده و روان و توصیفی با پرداختن بر واقعیتهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، مذهبی و فرهنگی بر پایهی تمهیدات ادبی و آرایههایی چون صنعت تشخیص، تشبیه، استعاره، نماد و… عناصر داستانی خود را در کتاب شکل بخشیده و زندگی شریف را از کودکی تا جوانی او در مقطع انقلاب پی میگیرد و این برهههای تاریخی از زندگی او را که با نهضت ملی شدن نفت و دیگر حوادث سیاسی همراه است، با نشان دادن فقر خانوادگیشان، در بدریها، اسباب کشیها، کار کردن او همراه با درس خواندن، معلمیکردن در گیلانغرب و شاه آباد، رفتن به دانشگاه، زندانی شدن و … پر میکند. درویشیان در رمان چهار جلدی خود بیش از هر چیزی به نبض خواننده توجه دارد. متر و معیار او میزان آگاهیبخشی است. او رمان نویسی «خواننده مدار» است. واین «خواننده مدار»ی و علاقهی او به خواننده و حرکت در جهت نیاز ذهنی خوانندهی آثارش برای آگاهی گرفتن، او را وادار کرده است که به زبان مردم و عناصر آن توجه بیشتری کند و ازاین منظر رمان سالهای ابری مشحون از ضربالمثل و عباراتی است که مردم عادی مورد استفاده قرار میدهند. خود درویشیان در دفاع ازاین نحوهی نوشتن خود را در مصاحبهای که سال ۸۲ با کتاب هفته شماره ۱۵۹ انجام داده است، این چنین میگوید:
ـــ من باید پیام خودم را طوری به مردم برسانم که درک کنند، نهاین که آنها را وادار به کشف و حل یک مساله ریاضی کنم.
با خوانشاین عبارت در مییابیم که رسالت نویسنده رساندن پیام به مردم است و این یعنی «خواننده مداری»، توجه به خواننده و انباشتن ذهنش و کمک به او از طریق آگاهی رساندن. به گونهای که دیگر نیازی به کشف تازهای از طریق مشارکت در متن نداشته باشد، همان راحتالحلقوم. حال بگذریم ازاین که در تولید ادبیات چقدر عنصر «کشف» وزن مخصوص دارد و چقدر باید به عنصر «خلق» بها دهیم. و باز اینهم بماند که چگونه با عنصر کشف در ادبیات میتوانیم از «تصویر»سازی کمک بگیریم و بدون نیاز به لولا و چفت و بستهای ادبی و اتصالات انضمامی که خارج از دینامیسم متنی عمل میکنند، بی واسطه داستان را با حلاوت زیباییشناسانهی بیشتری پیش ببریم و با عنصر «خلق» کردن فاصله بیاندازیم کهاین امر اصولن به توصیف نظر دارد و در صورت تن دادن به آن، لاجرم به حکم روند داستانی با هزار چاشنی و به گونهای مکانیکی کنش داستانی را پیش میبرد و …
اما نکته اصلی در تقلیلگرایی است واینکه چرا باید رابطهی خواننده و متن را اینقدر کاهش دهیم و میزان مشارکت خواننده در متن را این گونه به حداقل برسانیم. هنر به باوری دو فاعل دارد که یکی نویسنده است و دیگری خواننده. اگر بخواهیم بر سهم مشارکت خواننده در متن قلم بطلان بکشیم و برای خواننده هیچ مشارکتی را در متن قائل نشویم و با تمهیدات مناسب ادبی نظیر سپید خوانی و فاصله گذاری و … از اطناب و توصیفهای مخل دوری نجوییم، دستاوردی جز تنبل کردن ذهن خوانندگان نصیب ما نخواهد شد و در تحلیل نهایی سادهگیری را پرورش خواهیم داد و…
در سالهای ابری ما شاهد تشبیهات زیبایی هستیم که در تجرید خود زیبایی خاص دارند و به آسانی نمیتوان از آنها گذشت.
ــ کوچه حسرت به دل…
ــ درختها چار چنگولی در برف نشستهاند…
ــ آفتاب نیمه جان چرت میزند…
عید میآید و مینشیند در گوشه اتاق دل گیر ما، شعلهها با زبانههای گاهی پهن و گاهی تیزشان را به بدنهای دیگ میمالند…
ــ آهسته، آهسته چشمان بی گناه و معصوم صبح باز میشود. صبحی به زلالی یک تیلهی شیشهای…
این ترکیبها و جملهها در کاربستشان در رمان به عنوان ابزاری پرکاربرد برای سبک درویشیان نمود بارزی دارند و به رمان سالهای ابری تجلی ویژهای برای بیان دیدگاهها و احساسات خاص بخشیدهاند و به رمان حلاوت خوبی دادهاند. واقعیت جهان معاصراین است که پیچیده و تلخ خود را عرضه میکند. ادبیات ضمن اینکه به واقعیت پیرامون و موجود خود نظر دارد اما با نفی این جهان موجود با اتکا به قوهی تخیل نویسنده جهان ممکن را میسازد و شی هنری با این جهان ممکن خود را عرضه میکند. واقعیت داستانی یک امر خود بسنده است و داستان در ساختمندی خود و به مقدار فراوان با شیوهها و شگردهایی که از آن نویسنده است، شکل میگیرد. دراین میان هرچه شیوهها و شگردها پوشیده تر و فرارتر باشند ضمن اینکه ژرفای اثر را دوچندان میسازند معنامندی بیشتری را از باب لذت خواندن متن و گره گشایی نصیب خواننده میکنند. درویشیان در سال ۷۳ مجموعه درشتی را به چاپ رساند که در آن سعی کرد با قدری تفاوت دید اومانیستی در خود، نگاه تازهای را در ساختاری نو تزریق کند و فرم پیچیدهای را به خدمت بگیرد که دیگر آن سادگی بیان مجموعههای قدیمی چون آبشوران و ازاین ولایت را نداشته باشد و از اطناب سالهای ابری هم دوری جوید. یکی از خصیصههای این مجموعه و داستانهایش بالاخص داستان «درشتی» را باید در دور شدن درویشیان از سوژهی خانوادگی دانست. او دراین مجموعه از زمینهی اصلی کارهای گذشتهاش فاصله میگیرد و با پناه گرفتن پشت موضوعاتی سیاسی و اجتماعی تازه که پس از انقلاب رخ نمودهاند با فرمی تازه و نو اثر خود را عرضه میکند به گونهای که بسیاری از منتقدان ادبی این مجموعه را تحولی شگرف و قابل توجه در داستان نویسی درویشیان ارزیابی میکنند. اما خود نویسنده در همان مصاحبهی حضوری نظر متفاوتی دارد.
ــ درشتی را در اصل در جواب کسانی نوشتم که میگفتند کهاین نویسنده تکنیک داستان نویسی را نمیداند و در ضمن بهاین وسیله راجع به مسائلی که در زندانها اتفاق افتاده بود، میخواستم بنویسم، برایاینکه با سانسور مواجه نشوم از سبک سمبولیسم استفاده کردم که در چندتا از داستانها این نمادها را به کار بردهام. البته خوانندههای قدیمی من ازاین بابت گله دارند. آنها باید به من ببخشند بهرحال خواستم تجربهای کرده باشم در ضمن به آنها بفهمانم که من هم میتوانم تکنیکی بنویسم. من هنوز بهاین معتقدم که مسالهی ریاضی برای مردم نباید طرح کنیم.
در رابطه با وحدت فرم و محتوا اینقدر سخن گفتهشده است که دیگر دراین مقال نمیگنجد و در امر داستان نویسی و نویسندگی اتفاق براین است که هر محتوایی فرم مناسب خود را مییابد ویک شی هنری ساخته شده اگر مورد اقبال خوانندگان و ارباب هنر واقع شود به عنوان شی هنری ساخته شده و امر خود بسنده، فرم و محتوای متناسب خود را به همراه دارد. بنابراین تفکیک کردن فرم و محتوا، قائل شدن قصد و غرض و عمل اراده گرایانه نمیتواند در عرضهی اثر نقش یا محلی از اعراب داشته باشد. ذهن تربیتیافته و تاثیرگرفته و به خلجان درآمدهی هنرمند است که به عمل کشف یا خلق اثر هنری دست مییازد و این هنرمند است که نباید دراین پروسهی زایمان ادبی به هیچ نوع سفارش یا «خوش آمد» و «بد آمد» توجه کند. این نکته آنقدر حائز اهمیت است که در تاریخ هنر مرز بین رئالیسم واقعی و رئالیسم سوسیالیستی را تعیین میکند. خوانندههای یک اثر هنری جدی، پر واضح است که خوانندههای عادی و آسان گیر نیستند. خوانندهی کم حوصله که با اندیشه وایدئولوژی نویسنده در آن داستانهای قدیمی با مختصات خاص خوگرفته است مسلم نمیتواند به سراغ داستانی مثل درشتی برود که هیچکدام از کاراکترهایش مستقیم و با نیت معرفی نمیشوند و هرکدام با تمهیدی داستانی و به شکل هنری و ماهرانه پا به صحنه داستان میگذارند و کنش داستانی خود را به انجام میرسانند و به تعبیر خود نویسنده بر نمط دیگری جاری و ساری میباشند که در بخشی از همان مصاحبه این گونه شرح کرده است.
ــ درشتی در این داستان به معنای «گستاخی» نیز هست. پسر گستاخی میکند که صحنهای را که دور از چشم همه طراحی شده، میبیند و بعد آنرا فاش میکند. از طرفی نی باعث نگاهی تازهی او میشود. هنگامیکه از دریچهی نگاهی نی به دنیا نگاه میکند نگاهش متمرکز میشود و آنچه را که دیگران نمیبینند میبیند…
وارگاس یوسا در رابطه با امر نویسندگی در کتاب «واقعیت نویسنده» تعبیری خواندنی دارد و مینویسد:«روند نویسندگی چیزی است که کل شخصیت نویسنده در آن نقش ایفا میکند. نویسنده نه تنها با عقاید، بلکه همچنان با غرایزش، با الهامش مینویسد. قسمت تاریک شخصیت نیز نقش بسیار مهمی در روند نوشتن کتاب بازی میکند.” در نوشتن درشتی این کل شخصیت نویسنده نقش ایفا کرده است که پسرک داستان درشتی میتواند از دریچهی نگاه نی به دنیا نگاه کند و چنین گفت وگوهایی را در داستان با ایجاز تمام و در رابطه با توصیف مضمون اصلی به دست دهد که در حقیقت همان نگاه نویسنده است.
« با صدای بلند برایم بخوان
پسرک با آوای مخملیاش دستخط استاد را خواند:
من هراسم نیست
اگراین رویا در خواب پریشان شبی میگذرد
استاد فریاد زد: سر مشقی را که من زدهام بخوان نه مال خودت را
پسرک به خود لرزید:
ـــاین …این سرمشق خود شماست استاد!
استاد با خشم ورقه را از دست پسرک گرفت و با دیدن دست خط خود، یکه خورد و به قلم درشتی که در دستش میلرزید خیره شد:
ـــ این قلم درشتی! با شتک خون… ص ۱۷
شعری که پسرک داستان درشتی در وارونه خوانی از سرمشق استاد بر زبان جاری میکند با “شتک خون” درشتی ما را میرساند به شعر آغازین کتاب «قصههای بند» علی اشرف درویشیان:
… و این غل و زنجیر
مرهم زخم دل دیوانه من
که از دیر باز
در انتظارش بودهام
بنگرید! اکنون چونان زیوری است…
علی اشرف درویشیان یکی از بزرگترین داستاننویسهای ما است که در زمان حیات خود به سبب رنج و مرارتهایی که در زندگی از آن همه دربدری، زندان، شکنجه و… کشید، محبوب مردمان شد و طعم محبوبیت را چشید. نگارنده افتخار این را داشتم که در چند مراسم تقدیر ازایشان به عنوان مجری یا سخنران حاضر و شاهد استقبال قابل ملاحظه از سوی جمعیت کثیری باشم که دراین مراسم حضور به هم رساندند. در مراسم تدفین او هم جمعیت قابل ملاحظهای گرد آمدند و بدرقهاش با شکوه انجام شد. راز محبوبیت درویشیان را نخست باید در سلوک انسانی او جست. نویسندهای که با خوشرویی خود و منش انسانی که از خود بروز میداد محبوبالقلوب شده بود. طنز خاصی داشت و زبانی برنده، که هیچگاه لبهاش را برای دوستان تیز نکرد. کردها به سان قهرمان به او نگاه میکردند و دستهای خاص از سیاسیهای قدیم هم براین باور بودند و همیشه در کنارش حضور داشتند و کتابهای او را با ولع خریداری میکردند تا در کتابخانههای خود جا دهند و دراین میان دسته عاشق دیگری هم بودند و هستند از خوانندگان جدی کتاب گرفته تا نویسندگانی مستقل که به جهان جور دیگری نگاه میکنند و قلم را به گونهای دیگر بر کاغذ میگریانند. آنانی که درویشیان را به عنوان شرافت قلم میستایند، او را نویسندهای میشناسند که هیچ گاه زیر بار سانسور نرفت و قلم نفروخت. آری اینان هستند که با همه جذرومد نوشتاری درویشیان، او را عزیز میدارند و ازیک نوع اخلاق کانتی دفاع میکنند که به دنبال فایدهمندی نیست و از انسان، انتظاری انسانی میبرد. کسانی که درویشیان را تا حد قهرمان بالا میکشند بهیقین بی توجه به مختصات عصر هستند. این روزها در مصاحبههای شفاهی و نوشتن شاهد تراشیدن الفاظیاین چنین برای عزیز از دست دادهمان هستیم. دریکی ازاینها، دوستی گرامی با قهرمان خواندن درویشیان گفت: «یقین نسل امروز هم قهرمانان خود را خواهند یافت». ایشان حکمن میداند که ما از عصر «حماسی» عبور کردهایم واینک «تراژدی» هم از خود سیمای تازهای را در جهان بروز میدهد و انسان دیریست که خود موضع شناسایی واقع شده است و پلورالیزم راه هرگونه افاضات قهرمانپرورانه را مسدود کرده است. بهیاد آوریم گالیلهی برشت را که فریاد برکشید: «بدبخت ملتی است که به قهرمان نیاز داشته باشد». محمد مختاری دریک پاساژ شعری از شعر بلند «سگ از سکوت به وجد میآید” چنین میسراید: «… و فکر سیب و زمین در سیصد سالگی جاذبه / و کودکان چند هزار ساله که انگار / برای اولین بار هستی را در وان حمام سبکتر یافتهاند»
نگارنده در فصل سبز ۳ به تاریخ آذر و دی ۷۸ کل شعر را مورد بازخوانی قرار داده که بازخوانی این بند را برای حسن ختام این مقال به سبب مصداق داشتن این ترکیب «کودکان چند هزار ساله» اینجا میآورم تا دیگر چون دکارت طنازانه شعار ندهیم که «بعد و حرکت را به من بدهید تا دوباره جهان را طراحی کنم.»
ــ این بند اشاره تلمیحی به دو واقعه تاریخی دارد. یکی افتادن سیب از درخت و کشف نیوتن و دیگری فریاد «اوره کا، اوره کا»ی ارشمیدس. دراین سطرهای شعری، شاعر آن تفکری را به استهزا میگیرد که هنوز به مکانیک نیوتنی در مقابل فیزیک کوانتوم و نظریهی نسبیت دلخوش کرده است و چون ارشمیدس فریاد بر میآورد اگر نقطه اتکایی به من دهید قهرمانانه کره زمین را برایتان جابجا میکنم…
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
رضا عابد (اصلان عابری زاهد) (زادهٔ ۲۲ تیر ۱۳۳۵) در لاهیجان نویسنده، شاعر و منتقد ادبی ایرانی است. او از اعضای کانون نویسندگان ایران است.
زندگینامه
رضا عابد دورۀ دبستان و دبیرستان را در لاهیجان گذراند. در دوران تحصیل در دبیرستان به شعر و ادبیات علاقهمند شد و در سال ۱۳۵۱ پس از مقام آوردن در مسابقات استانی شعرها و داستانهای او در نشریات محلی و استانی منتشر شد.
وی پس از اتمام دورۀ دبیرستان در رشته ریاضی و ادامه دوران تحصیلات دانشگاهی، شعر و نقد ادبی او در نشریات مختلف (باران، بازار و رستاخیز جوان) به چاپ رسید. او در سال ۱۳۵۸ به عنوان دبیر ریاضی در آموزش و پرورش لاهیجان مشغول به کار شد و در سال ۱۳۶۳ از آموزش و پرورش لاهیجان به اجبار بازخرید گردید. او پس از محکومیت به انفصال دائم از خدمات دولتی مجبور به کار در بخش خصوصی و کارخانهها گردید و با تکمیل تحصیلات در زمینۀ مدیریت صنعتی، مدیریت یک واحد تولیدی را تا سال ۱۳۷۶ به عهده داشت و پس از آن به شغل آزاد مشغول شد.
از رضا عابد آثار گوناگونی در مجلاتی چون: نقش قلم، پیام شمال، گیله وا، تکاپو، دنیای سخن، فرهنگ و توسعه، نقد نو، فصل سبز، ادبستان، کتاب ماه کودک و نوجوان، عطر شالیزار، تجربه، نوشتا، ماهنامۀ ادبی و فرهنگی سخن، کتابستان، مجلۀ زنان، اندیشۀ آزاد و پیام داستان منتشر شد.
وی در سال ۷۸ در روزنامۀ محلی کرج، رایزن جوان، به نوشتن طنز میپرداخت. در همان زمان در چندین برنامه رادیو کرج و رادیو ایران به عنوان کارشناس نقد ادبی در زمینه ادبیات کودکان و نوجوانان نیز فعالیت داشت و در چندین برنامۀ آقای رشید کاکاوند نیز به عنوان داستاننویس و منتقد ادبی شرکت داشت.
او در سال ۱۳۹۷ از اعضای هیئت ایرانی شرکتکننده در جشنوارۀ گلاویژ اقلیم کردستان بود و مقالهای با عنوان «در شکوه شهادت روشنفکری» را در یکی از پانلهای جشنواره قرائت کرد. متن این مقاله در چند سایت معتبر ایرانی و خارجی منجمله سایت شهرگان ونکوور کانادا و سایت حضور و همچنین در مجلههای شهروند بیسی و عطر شالیزار منتشر شد.
رضا عابد پایهگذار چندین محفل ادبی و هنری در سطح کرج بودهاست که از آن بین میتوان به انجمن ادبی قلم و قطره اشاره کرد. او سخنرانیهای زیادی در زمینۀ نقد ادبی در تهران و کرج و رشت و لاهیجان و سایر شهرستانهای ایران انجام دادهاست. این فعالیت به صورت مستمر در «انجمن صنفی مترجمان استان البرز» انجام پذیرفتهاست. گزارش این سخنرانیها در سایتهایی مانند سایت «انجمن صنفی مترجمان استان البرز»، «حضور» و «شهرگان» آمدهاست.
آثار:
کتاب
• مجموعه داستانی تابلویی برای محله – تهران: قصیده: ۱۳۷۸.
• رمان گیلان شاه – تهران: ۱۳۷۸.
• کتاب ده نقد – تهران: هزار آفتاب: ۱۳۹۶.
رضا عابد چندین آثار چاپ شدهی داستان، شعر، نقد، مقاله و ترجمه دارد.