دو شعر از سیمین بابائی
۱
این تیرگی/ دست های دنیاست
بیرون زده از دیوار حوصله
فلس زمان/ خالی از دوام
بی آنکه بدانی
کنار صدایت
قد کشید/ سایه ی ای سوخته
از درخت که چکیدم
گفتی ..
بهار/ می اندیشد به اجابت نگاه گیلاس ها
نمیدانستی
دست های صبح که یخ بزند
لال می شوند پرنده ها
۲
و من که/ تاریک آمدم
از مضامین چشم های شکسته ات
بگو به عهده ی کیست
فراموشی روئیده
در خالی دست هات؟
#سیمین_بابائی