Advertisement

Select Page

دو مینی داستان از ناصر پویش

دو مینی داستان از ناصر پویش

 

۱

بوی ماهی های مرده

امروز شش روز است که نخوابیده‌امبوی متعفن دریا هنوز به مشامم هستسه روز تا لب دریا رفتم زمانی که کافی بود تا این بو حسابی در تمام سلول‌های بویایی‌ام بنشیندچقدر سنگ بود آنجا، سنگ‌های نشکافته درشت و کوچکحتا جنگل هم کمکی نکرد تا این بوی لعنتی از مشامم دور شود: «بوی ماهی‌های مرده»…

وقتی از کوهستان گذشتم آنقدر ازدحام سواری‌های سرگردان بود که نتوانستم دلیل نخوابیدنم را بیابمسه نفر بودیم وقتی از روی سنگ‌ها می‌پریدیم تا از این‌سر ساحل به آن‌سر ساحل برسیم بی‌آنکه خیس شویمهر چند گاه کمک می‌کردیم به هم‌حتا دست همدیگر را می‌گرفتیماما بوی ماهی‌های مرده آنقدر تند و آزار دهنده بود که همدیگر را نمی‌دیدیم

حالا «شانگل» سگ سفیدم که یکی از گوش‌هایش قهوه‌ای است کنارم ایستاده استدلش نوازش می‌خواهداز وقتی آمده‌ام نگران نگاهم می‌کند انگار می‌داند شش روز است که نخوابیده‌امچرا که وقتی خانه رسیدم بیشتر از هر بار دستایم را بو کردو رفت گوشه‌ای نشستگویی بوی ماهی‌های مرده را فهمیده بودانگار فهمیده بود که سه روز تمام تا لب دریا رفته‌ام و دیده‌ام  ماهی‌هایی را که مرده بدنیا می‌آیند

شش روز است که نخوابیده‌ام و حالا نشسته‌ام روی تخت و دارم نگاه می‌کنمدست‌هایم سردِ سرد است و درونم پُر از سرماستلرزش تبی بی‌دلیل را دارم! دوست دارم بیش‌تر از این خودم را گرم کنم!… عکس بالای سرم را که سال‌ها پیش گرفته‌ام هم، آن بو را دارد. این عکس با من است حتا زمانی که خانه‌ نیستم! عکسی از کیسه‌ی پر از ماهیِ مرده. ماهی‌گیر را به خوبی می‌شناختم که خودش را چند سال بعد در همان آب غرق کرد.

۲

قاتل ها و قربانی‌ها

گاهی وقت‌ها قاتل‌ها در نقش قربانی ظاهر می‌شوند و می‌سپارند خود را به دست قاتلی دیگر افسانه‌ها درست از اینجا می‌آیند جایی که قرار است قهرمانی متولد شود و یا بمیردالبته آن‌ها گاهی قهرمان‌‌اند و گاهی ضد قهرمانو گاهی‌تر، قاتل بالفطره

مادربزرگ‌ها همچون داستان‌گوها و نقال‌ها هرگز ظرافت این داستان‌ها را به ما نگفتندیا نمی‌دانستند که نگفتند و یا نمی‌خواستند که بدانیمشاید بخاطر همین است که گاهی وقت‌ها ما، هم قاتل‌ها را دوست داریم و هم قاتل‌هایی که قربانی می شوندمادربزرگ‌ها برایمان گاهی حتا از این قربانی‌ها معشوق ساختند تا شاید عاشق‌ها دیگر دست به تفنگ نبرند، سوار اسب نشوند. آن‌ها نگران جان ما بودند

قاتل‌ها و قربانی‌ها مدتی است که در یک گور دفن می شوند

 

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights