![دو شعر تازه از مریم گمار](https://shahrgon.com/wp-content/uploads/2024/07/FrontPp.MaryamG-150x150.png)
روایت…
![روایت…](https://shahrgon.com/wp-content/uploads/2019/07/Aboulfazl-Hasani-720x640.jpg)
شعری که می خواستم بنویسم – پراند
قول گرفتن یک بوسه در آن سوی خط – پراند
و نیمکت؛
دو بار پر و خالی شد!
و زندگی را؛
آیفن یک جور روایت کرد و…
سامسونگ جور دیگری…
و روایت من کمی مکث کرد و سر تکان داد و بدون دلهره ی فرم و گسست ادامه داد!
داد ادامه…
و کاج های خبردار- شهر را…
روایت کردند با قارقار صبح…
و توت ریخت بر معابر سیاه …
آیا کسی هست خم بشود؟
آیا کسی هست بردارد؟
و روزنامه های رنگ و رو رفته؛
یکبار…
فقط یکبار…
تاشدند و وا شدند؛
توسط بادی که یک آن گرفت و همان آن هم نشست…
و باد و باران سالها
به قدری تازیده بود بر تیترها…
نه رنگ مانده نه بویی…
و تیترهای کنده و کاری شده با هیچ قلمی لاک نشده است!
و روز نامه فروش
چروک به چروک
از توده به خرداد آمده بود و از خرداد نمی دانست به دوم کدام کوچه برود؟
نخ به نخ سیگار می کشید و کلوچه ها را از شرجی لاهیجان در می آورد…
و من:
همین الان؛
که دارم این روایت را بدون دلهره ی فرم می نویسم
هیچ خبری از خبرها نیست!
فقط احتمال جنگ مثل بادی از بغل گوشها می گذرد و بیدها را کمی می لرزاند!
و دانشجو سالهاست از این پارک رفته است!
و دانشجو سالهاست این پارک را سپرده است به دست مادرقحبه ها و پدرسوخته ها…
و نهال این سیب!
این سیب…
این سیب…
این تکه تکه سیب!
بارها افتاده است و زیر پای عابران له شده است!
هم اینک که ماشینها و سواری ها؛
منتظراند روایت من ایست بکند!
من که دیگر سطرهایم را از هیچ قرمزی نمی ترسانم!
و ترمزم را سالهاست بخاطر یک لقمه نان بریده ام…
و دیگر هیچ خبری از حراج کتاب؛
توسط شاعران فرم گرا نیست …
انگار سیبری را تبعید کرده اند به “تسوتایوا”…
آهای فواره ی سر به هوا…
شک داری بپا خیزی یا بنشینی!؟
و من روایت ها شنیده ام…
به عناوین مختلف و …
فرم های مختلف…
سیب زمینی شده اند در رستورانها و ادای خلق در آورده اند همچنان…
ولو شده اند…
پراکنده شده اند…
وارونه و بر عکس شده اند و همچنان خلق کرده اند!
و من اینک؛
که دارم این روایت را به پایان می رسانم!
واقعا نمی دانم؛
در کارت مترو ام،
چقدر دیگر ذخیره دارم!
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the diaspora of Iranian culture.
Shahrgon is an online magazine for the diaspora of Iranian culture and the Persian-speaking language in Canada.
Shahrgon, the magazine of the diaspora of Iranian culture in Vancouver, Canada, started working in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the diaspora of Iranian culture;
شهرگان مجلهی دیاسپورای فرهنگ ایرانی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید