سه شعر از علیرضا آدینه
علیرضا آدینه دی ماه ۱۳۵۳ در تهران به دنیا آمد. شعرهایی را که پیش از سال ۱۳۷۶ سروده بود، سال ۱۳۷۹ در کتابی مشترک با الهه رهرونیا با عنوان “لیلا ابالی” منتشر کرد. هماکنون نیز کتابهای زیر را در دست انتشار دارد:
“هرا برزا ئیتی” (جمله نوشتهها)؛ “پرسایش؛ یک عاشقانهی بلند” و “برگزیدهی شعرها”.
۱
قلبم
با دو دهلیز
که خون میدواند در رگ با
باز و بسته شدن
با
سلولهای کریستالیش وقتی که فواره میزند،
قلبم
بندِ سیصد و پنجاست
بیرون
با هر خبر که آفتاب خمیده میکند
ناخنم بلند میشود میریزد توی خیابان
دست خودم نیست
انگار
در شُرههای اشک زنم دادهاند
بس که روی تختِ الکن مریم
بیدار میشوم هر صبح
با رشمههای تاریک روشنِ کوردی
و شبها
( آ ) ها دارم با مریم
(ها) ها دارم
حتی
با دستهای خودم یک بار
شانه گرفتهام از ماه
پیش از لورکا
خاطره دارم
با هر که توی بند سیصد و پنجاه
و هر صبح
تیر میکشد سینهام
وقتی که دار دار میکند خورشید
مور مور میشود تختم
و ملافهام خیس میشود
از ترسی که ابرو گره کرده زیر هشت
خاطره دارم
با تک تک
فانی فکس
شیرهای طعمدار موشکی
شماره نوشتن پرت کردن زیر پاش
با کتونیِ چینی
با سم
توی گلبرگهای اقاقی
و
با این جنازهای که دادهام
سی و چند سال پیش
تحویل مادرم
من زندهام آنجاست
که دارد
مرده راه میرود
مرده میخندد
مرده میرود خانه
مرده میشورَد
قبل از خواب خوابِ مرده میبیند
به دنیا که آمدم مادرم چهره نداشت
و رنگ
عقابِ سیاهی بود
چون لکهای دور در کمین
بر صورتش
نمیدانست
زندانی را دارد
در قلب کوچک من شیر میدهد
که با هر مکیدنی بزرگ میشوم
نمیدانست
وگرنه پستان میکشید
حتی اگر
به دندان گرفته بودمش
خونآلود
مادرم عااااااشق ِ جسدم بود
سوادِ قلب نداشت
من اما قلب بودم
من اما درهی انار بودم
من
آنجا
بند سیصدو پنجاه
۲
لجن همه جا هست
حتی توی ادکلنی که میزنی
نه حقیر است
نه نفرتانگیز
لجن است
مثل من که منم
فقط شان اجتماعیاش پایین است
و رگهایش پر از گلبولهای فراموشیست
و اعصابش چیزی را منتقل نمیکنند
نه درد میکشد
نه نق میزند
در هر شرایطی لجن میماند
فرقی هم نمیکند توی جوبها کثیف جنوب شهر
یا کف استخرهای جنتلمن
منزویست
با فکرهای پستی توی سرش
لجن
زیست اهریمنی قدسی دارد
و همینکه به آن دست بزنی
زیر ناخنهایت بچه میکند
و تو به جهان او میپیوندی
کسی نمیداند از کجا آمده
پیش از ما بوده است
بعد از ما خواهد بود
لجن مصداق جاودانهگیست
نمیمیرد
تنها از یاد میرود
و در فراموشیِ ما
نطفه میبندد
۳
باد خوردهام
که میوزد دستم
وَز خونم باد آمده در انگشت
وَز هوای تو دارم
زنِ تاری
از مقابلم
مقابلم بردار
خودت
دستچین کن از
تازهترین جاهات
بریز برام
خوردهام از
هر چه بریزی
پس یگانه بریز
تا نرفته هوا بیرون
نه بپرسی از من که
تنم میلغزد بر دایرهای
از کمرم دایره
بردار
بر دایرهام یک گوشه
وز گوشه یکی خال سیاه
و یکی وزان قدیمیها
ها
گلچهره
پایهی بادم من که
به دیر بیمارم
من عاشق این
به خود کلنجارم
بریز
از جای خوب خودت تا
بردارم چهره از ملازمتت
سرگیجه بریز
اعضای رونده داری هی
و نشسته میرقصی
پا برداری اگر
دشمنت شدهام
و دادِ تنم
شمشیر میکشد از چشم
بنشین
من بادم و
اعصابی وزنده دارم من
دست بجنبان
بریز
که
اعصاب وزندهام
دارم
با اعضای روندهی تو
تاخت میزنم
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید