سه شعر از غزال مرادی
[clear]
۱
[clear]
چشمه
هنوز قرصی نشده
که بیندازمش بالا
دریا
هنوز
قاصدکی
که فوتش کنی طرف من
همین که
نبضت میزند
در گوشهای از دنیا
کافیست نگرانت باشم
مبادا نگاههای فلاسفه را بدزدی
ودرکتابها غرق شوی
آنقدر که نوشتهها
از صورت کاغذیات بزند بیرون
وبا دود سیگار
آنقدر ابر سیاه درست کنی
که توی ایستگاه اتوبوس فراموشت کنم
فراموشی
یک اتفاق ساده نیست
ذره ذره
تصعیدم میکند!
[clear]
[clear]
۲
[clear]
شکست
در آینه هزار من می سازد
و در من
هزار سلول
که با نفسم تو را حبس میکنم
تو را تکثیر میکنند
قفسه ی سینه ام
درد می کند
شبیه قفسی خالی که درد می کند
جای آواز پرنده مهاجرش
که بال به بال پرستوها رفت
می شکند تصویرت
روی شیشه
هر وقت که باران بگیرد
پنجره
خاطرات تو را گریه می کند
روی تاریکی پشت پنجره
پیرزنی نگاهم می کند.
[clear]
[clear]
۳
[clear]
کارخانه ها
پیله ها را می ریسند
یا ریه های تو را
که خنده هایت را سرفه میکنی
این قصه را که بگویم
سیاه و سفید می شویم
روزنامه ها از حوادث شروع می شود به نیازمندیها ختم
ته سیگار، کارت شارژ، صورتحساب های پاک شده عابربانک
روزمرگی مردم من است
کف حوض آبی ات
و هیاهوی همیشگی در دالان های مدور
۵۴ ساله می شوی
تنگ می شود نفست
از عفونتی کهنه
از زخمهای قدیمی
تنگ می شود نفست
از فروریختن باوری
قد کشیده بود درتو
قد کشیده بود تهران با تو
پارک ها پیر شده اند
از قدمهای والکرهای خسته
از جیرجیر زنجیر تاب هایی که تکان نمیخورند
طهران،
آلزایمر گرفته است
بمباران
بولدوزرها
بساز بفروشها
از تمام خاطرات ما گذشته اند
تا هیچ وقت حتی در رویا
به جایی که بودیم بازنگشته باشیم.
[برگرفته از فیسبوک شاعر]
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید