سینمای آدینه – به بهانه درگذشت عباس کیارستمی
با دستگیری بیژن جزنی و فشارهای ساواک، کیارستمی با مساعدت فیروز شیروانلو که از ارزندهترین مدیران فرهنگی و روشنفکران ایران معاصر بوده است به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رفت و در همان سال نخستین فیلم کوتاهش را ساخت: نان و کوچه.
شهرگان: ژان لوک گدار که من از او به عنوان پیامبر سینما یاد میکنم و جایی در همین نزدیکی زندگی میکند در باره کیارستمی گفته است: سینما با گریفیث متولد شد و با کیارستمی خاتمه مییابد.
کیارستمی اما خودش مانند گدار نه تنها به نوعی از پایه گذاران موج نوی سینمای ایران در کنار بهرام بیضایی، امیرنادری، هژیر داریوش، سهراب شهید ثالث، کامران شیردل، ابراهیم گلستان، ناصر تقوایی و دیگران در دهه پنجاه بود بلکه همچون او شعر و نقاشی را نیز در سینما آمیخت.
با این حال انقلاب ۱۳۵۷ و حاکمیت جمهوری اسلامی سبب شد تا پس از یک دوره بیکاری که ناچار به کارهای مختلف از جمله ساختن صندوقچههای چوبی روی آورد، کیارستمی از مسیر اولیه خود در واقع گرایی سینمایی فاصله بگیرد و از زبان شعر و ایهام بهره بگیرد، چنانکه خود در تبیین این سبک تازه خود گفته بود فیلم خوب فیلمی ست که سانسورچی نداند چه چیزی را باید سانسور کند.
از همین رو اگرچه برخی از فیلمهای کوتاه کیارستمی در رژیم سابق به مدد فیلمسازان و هنرمندان روشنفکر، آرمانخواه و اغلب چپ گرایی که در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان گرد آمده بودند امکان تولید و پخش مییافت در رژیم اسلامی، کیارستمی ناچار بود تا فیلمهایی بسازد که نه تنها از زیر تیغ سانسور بگذرد بلکه امکان تولید هم داشته باشد.
کیارستمی تنها هفت سال پس از حاکمیت جمهوری اسلامی موفق میشود تا نخستین فیلم بلند خود را پس از انقلاب بسازد که راه برای فیلمهای بعدی او باز میکند این در حالی ست که دیگر فیلمسازان غیرخودی در رژیم تازه با مشکلات بسیاری روبرو شده بودند، برخی زندانی، برخی فراری و بسیاری خانه نشین شده بودند. به عنوان نمونه نخستین فیلمهای بیضایی، علی حاتمی، غلامعلی عرفان و بسیاری دیگر توقیف شدند و امیر نادری که از همکاران کیارستمی بود به دنبال توقیف پیاپی چند فیلمش در همان سال برای همیشه ایران را ترک کرد.
با این همه کیارستمی موفق شد تا به تدریج با راهیابی به جشنوارههای جهانی فضای تازهای برای فیلمسازی نیز پدید آورد که در حالی که جمهوری اسلامی حتی نمایش فیلمهای خارجی را در کشور نیز به شدت محدود کرده بود امکان تعامل با جهان خارج از دیوارهای بلند سانسور فراهم شود.
نگاه کردن به کارنامه و زندگی حرفهای عباس کیارستمی و نوشتن در باره او در چند خط کار سادهای نیست زیرا او بی شک یکی از تاثیرگذارترین سینماگران مؤلف سینمای معاصر بوده است، هر چند که من شخصاً فیلمهای پیش از انقلاب او را به دلیل نگاه واقعگرایانهاش به جامعه و همچنین نگاه به بخشی از لایههای آن که تلاش میشد برآن سرپوش گذارده شود ترجیح میدهم اما طعم گیلاسی که کیارستمی به سینمای مفلوک پس از انقلاب داد شاید در کنار کسانی چون بیضایی و تقوایی چیزی به اسم سینما را در ایران زنده نگه داشت.
عباس کیارستمی تقریباً یک سال پیش از اشغال ایران در جنگ جهانی دوم در تهران متولد شد و علاقمندی ش به نقاشی سبب شد تا به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران برود و در کنار تحصیل برای امرار معاش به کارهای مختلف روی بیاورد. اما سپس به عنوان نقاش و گرافیست در مؤسسات تبلیغاتی مختلف از جمله پرسپولیس و تبلی فیلم به کار پرداخت و همکار بیژن جزنی شد که محبوبترین آگهیهای سینمایی و تلویزیونی را میساختند و او خود نیز به ساختن آگهیهای تلویزیونی و سینمایی پرداخت.
با دستگیری بیژن جزنی و فشارهای ساواک، کیارستمی با مساعدت فیروز شیروانلو که از ارزندهترین مدیران فرهنگی و روشنفکران ایران معاصر بوده است به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رفت و در همان سال نخستین فیلم کوتاهش را ساخت: نان و کوچه.
فیلم در باره کودکی ست که نان خریده و سر راهش سگی مانع از عبور او میشود او سرانجام راه حل را در انداختن تکه نانی برای سگ مییابد.
بدیهی است که با این فیلم که میشد تعابیر مختلفی با اشاره به سگ که نماد حکومت نظامیان و دیکتاتوری بود از آن کرد و در سال پرتلاطم ۱۳۴۹ به نمایش درآمد، کیارستمی در میان سینماگران کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان جایگاه ویژهای یافت، جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان راه را برای فیلمهای بعدی او که با محوریت کودکان و نوجوانان ساخته میشد باز کرد. پس از زنگ تفریح (۱۳۵۱)، کیارستمی فیلم میان مدت شصت دقیقهای خود را با همراهی امیر نادری در نوشتن فیلمنامه ساخت، فیلمی سیاه و تلخ از زندگی یک کارگر نوجوان با عشقی ناممکن و تضاد طبقاتی: تجربه (۱۳۵۱).
بدیهی بود که چنین فیلمی به مذاق کارگزاران فرهنگی خوش نیاید اما کیارستمی با این فیلم برای ساخت فیلم بلند تجربهای ارزنده به دست آورده بود.
ممد نوجوان در تجربه گویی همان ناصر (خداحافظ رفیق، امیر نادری ۱۳۵۰) در جوانی است که آرزویش برای زندگی با شیرین نقش برآب میشود، دری که به روی ممد در تجربه بسته شد راه را برای فیلم بعدی او مسافر باز کرد، پسر نوجوان شهرستانی ست که همه تلاشش را میکند تا برای تماشای مسابقه تیم محبوبش به استادیومی در تهران برود اما هنگامی که سرانجام به آنجا میرسد، بازی تمام شده.
بعد از چند فیلم کوتاه، لباسی برای عروسی (۱۳۵۴) با همراهی پرویز دوایی که یکی از مشهورترین منتقدان و روزنامه نگاران سینمایی آن دوران بود، درخشش سینمای اجتماعی و موج نوی سینمای ایران را نه تنها در ایران بلکه درعرصه بین المللی نیز هویدا ساخت، این فیلم که دیپلم افتخار جشنواره مسکو را دریافت کرد بار دیگر به موضوع تضاد طبقاتی و زندگی شهری با لایههای مختلف اجتماعی میپردازد که در رسانههای رسمی جایی ندارند، کمپلکسها و بحرانهای درونی که هرچندگاه خود را جایی نشان میدهند و میان شهر یک خط فرضی از تعارض طبقاتی کشیده است، خطی که ریشههای انقلاب در چند سال بعد در همان امتداد به مرور گسترده میشود.
در سال ۱۳۵۶، سرانجام کیارستمی نخستین فیلم بلند خود را با استفاده از بازیگران و امکانات حرفهای میسازد، شهره آغداشلو و کوروش افشارپناه بازیگران فیلم، علیرضا زرین دست فیلمبردار و بهمن فرمان آرا تهیه کننده آن است.
گزارش، بی شک یکی از بهترین فیلمهای موج نوی سینمای ایران است که این بار به طبقه متوسط میپردازد؛ یک کارمند اداره دارایی به دلیل رشوه گیری از کار معلق شده است و از همانجا با آغاز اختلافاتش با همسرش زندگی را برای او سیاه میشود.
ستایش منتقدان ایرانی از گزارش که درست در آستانه انقلاب به نمایش درآمد اما متاسفانه مجالی برای کیارستمی برای ساخت فیلم بعدی فراهم نکرد، فیلمی که فرخ غفاری آن را شاهکار، سیروس طاهباز حضور مستقیم در یک شهادت، هژیر داریوش نخستین تصویر واقع گرا از دوران برزخی امروز خواندند.
گزارش نه تنها از نظر فرم و محتوا بلکه از نظر تکنیکی نیز پیشرفتی در سینمای ایران محسوب میشود و نخستین فیلم ایرانی بود که پس از نزدیک به نیم قرن صدابرداری سر صحنه داشت، آخرین فیلم کیارستمی پیش از انقلاب به دلایل بسیاری یکی از چالش برانگیزترین فیلمها درباره طبقه متوسط شهری ست که نه او توانست به این مسیر ادامه بدهد و نه منتقدان و تماشاگران فرصت کافی برای بحث و بررسی آن یافتند، در تابستان پرالتهاب سال ۵۷ سینماها و مجلات سینمایی و حتی صفحات سینمایی مجلات و روزنامهها عملاً تعطیل شدند.
کیارستمی تنها فرصت میکند تا یک فیلم کوتاه دیگر در سال ۵۷ بسازد: راه حل در باره مردی که دیگران از کمک به او سرباز میزنند.
پس از استقرار جمهوری اسلامی، کیارستمی پس از مدتی بیکاری بار دیگر به خانه خود یعنی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بازمیگردد و فیلمی تاریخی میسازد: قضیه شکل اول، شکل دوم.
در این فیلم که گروهی از دولتمردان و رهبران احزاب سیاسی حضور دارند در باره همبستگی دانش آموزان مورد سؤال قرار میگیرند، نکته جالب آنکه شیخ صادق خلخالی که در آن زمان جلاد جمهوری اسلامی بود و بعدها اصلاح طلب شد از آن سخن میگوید که در اسلام لو دادن، تجسس و جاسوس پروری منع شده است!
پس از سه فیلم کوتاه آموزشی برای کودکان، کیارستمی یکی از بهترین فیلمهای کوتاه سینمای ایران پس از انقلاب را میسازد که من در یکی از نظرخواهیها از منتقدان آن را در زمره یکی از بهترین فیلمهای سینمای ایران پس از انقلاب نام بردم: همسرایان (۱۳۶۱)، بابابزرگ گوشهایش سنگین است و در نتیجه صدای زنگ زدن بچهها را نمیشنود تا در را باز کند، به تدریج همه بچههای مدرسه جمع میشوند و بابابزرگ را صدا میکنند.
فیلمی که در دهه سیاه شصت میتوانست با تعابیر متفاوتی روبرو شود، کیارستمی پس از همشهری (۱۳۶۲)، اولیها را میسازد که با استقبال داوران جشنواره فیلم فجر روبرو میشود.
سرانجام کیارستمی پس از سالها فیلمسازی برای کودکان و در باره کودکان در سال ۱۳۶۵ با فیلم خانه دوست کجاست؟ به جشنواره لوکارنو راه مییابد و پلنگ برنز این جشنواره را دریافت میکند که راه را برای حضور او در جشنوارههای جهانی باز میکند.
در خانه دوست کجاست؟ بیش از آنکه حضور سینما مشخص باشد طبیعت و زندگی خود را در اثر جای دادهاند به عبارت دیگر کیارستمی موفق شده است تا واسطه تکنیکی را از میان بردارد، از همین روست که بسیاری از مردم جهان با این فیلم ارتباط برقرار کردهاند.
پس از موفقیت خانه دوست کجاست؟ کیارستمی مجال مییابد تا فیلمی ارزشمند در باره یک مشکل آموزشی و تربیتی به نام مشق شب بسازد فیلمی که البته به مذاق برخی خوش نمیآید.
کلوزآپ، نقدی ست بر بحران هویت و البته نقش سینما به عنوان یک رسانه در جامعه و شاید همان رکن چهارم دمکراسی که باید باشد، اگر حضور سینما در دادگاه نبود شاید سرنوشت برای حسین سبزیان به گونه دیگری رقم میخورد.
در سال ۱۳۷۰ و پایان دهه سیاه شصت، کیارستمی فیلمی در ستایش زندگی میسازد، او که چند روز پس از زلزله رودبار به همراه پسرش برای پیدا کردن بازیگران خردسال فیلم خانه دوست کجاست به منطقه سفر کرده بود با دیدن زندگی که در بطن مصیبت در جریان بود تصمیم به ساختن فیلمی میگیرد که بدل به نخستین از سه گانه کوکر میشود، در زندگی و دیگر هیچ، فیلمساز بازیگرانش را پیدا نمیکند اما زندگی را چرا.
به دنبال این فیلم که برنده جایزه نوعی نگاه جشنواره کن شد، با زیر درختان زیتون کیارستمی شعر را به سینمای خود پیوند می زند. در اینجا بار دیگر سینما واسطهای میشود برای پیوند برقرار کردن میان یک زن و مرد و در نهایت عشق از پس یک فاجعه و اختلاف طبقاتی که حالا با زلزله کم رنگتر شده به پیروزی میرسد.
دو سال بعد، کیارستمی با طعم گیلاس در سراسر جهان شناخته میشود، این نخستین فیلم ایرانی ست که جایزه نخل طلای کن را میگیرد اما دولتمردان جمهوری اسلامی به این فیلم و کارگردانش بی اعتنایی میکنند، در آخرین روزهای دولت رفسنجانی و در آغاز روزهای دولت خاتمی که موسوم به اصلاحات شده، کسی به کیارستمی تبریک نمیگوید در عوض او میگوید وقتی که وارد فرودگاه مهرآباد شد به او توصیه کردند که از در پشت خارج شود زیرا عدهای جمع شدهاند و میخواهند او را کتک بزنند!
طعم گیلاس که با بازی درخشان همایون ارشادی به فیلمی ماندگار بدل میشود، در باره مردی ست که میخواهد خودکشی کند اما سرانجام منصرف میشود، سفر مفهومی ست که دائم در فیلمهای کیارستمی تکرار میشود اینجا به سفری برای مرگ بدل میشود اما سرانجام به زندگی میرسد.
باد ما را خواهد برد (۱۳۷۸) بار دیگر سینما با حقیقت و واقعیت پیوند میدهد، فیلمی که سینمای کیارستمی را به نقاشی و طبیعت و شعر بیش از پیش نزدیک میسازد و جایزه شیر نقرهای جشنواره ونیز را برای او به ارمغان میآورد.
پس از آن او نخستین فیلم بلندش را در خارج از کشور میسازد: ای بی سی آفریقا به سفارش سازمان ملل که در جشنواره کن به نمایش درآمد.
او در ده (۱۳۸۰)، این بار زنی را سوار بر خودرو دور شهر به سفر میبرد تا تصویری گزارش گونه از جامعه شهری معاصر ارائه دهد. این فیلم بدون مجوز که با دوربین دیجیتال ساخته شده است در سراسر جهان به جز ایران به نمایش درآمد، پس از چند فیلم دیگر، شیرین (۱۳۸۷) فیلمی ست در باره سینما و واکنش بازیگران زن سینمای ایران در هنگام دیدن فیلم، تجربهای کنکاشگرایانه از کارگردانی که از سینما برای درک حقیقت پنهان از طریق شخصیتهای جلوی دوربینش بهره میگیرد، کاری که مخملباف سعی کرد به طرزی ناشیانه و بلاهت آمیز در سلام سینما از او تقلید کند.
در سال ۱۳۸۹ با همراهی ژولیت بینوش که در فیلم قبلی کیارستمی نیز حضور داشت، کپی برابر اصل را در ایتالیا ساخت که با تحسین منتقدان روبرو شد، این فیلم نخستین فیلم داستانی کیارستمی در خارج از کشور بود که جوایز بسیاری از جشنوارهها و مجامع سینمایی دریافت کرد.
در کپی برابر اصل یک دلال عتقیه جات با یک نویسنده کوچه پس کوچههای توسکانی را طی میکنند تا به همدلی برسند.
دو سال بعد او باردیگر با فیلم همچون یک عاشق به جشنواره کن بازگشت، کاری که تاحدودی با ساختههای قبلی او متفاوت بود، در باره رابطه پیچیده یک دانشجوی جامعه شناسی که در ضمن برای امرار معاش تن به فحشا هم میدهد با دوست پسرش، این آخرین حضور کیارستمی به عنوان فیلمساز در جشنواره کن بود هر چند که او دو سال بعد برای سرپرستی داوران بخش جایزه بنیاد سینما در جشنواره کن که به فیلمسازان جوان تعلق میگیرد به کن بازگشت.
کیارستمی پس از همچون عاشق به نوشتن فیلمنامه و ساخت فیلم کوتاه پرداخت و در ضمن نمایشگاههای عکاسی برگزار کرد، او همچنین در سال ۱۳۹۰ نخستین کتاب شعر خود با عنوان باد و برگ را نیز منتشر کرد و پس از آن چند کتاب دیگر مرتبط با شعر از جمله حافظ، سعدی و شمس منتشر کرد.
به جز فیلمهایی از کیارستمی که با سد سانسور مواجه شده است، یک مجموعه تلویزیونی ساخته او در سال ۱۳۶۳ با موضوع ترس و سوءظن هرگز به نمایش درنیامد، کاخ جهان نما در باره مرمت کاخ فوزیه و معلم که قرار بود به مناسبت روز معلم در برابر شاه به نمایش در بیاید نیز در زمره آثار به نمایش درآمده او هستند. زاون قوکاسیان منتقد فقید سینمای ایران که کتابی هم در باره کیارستمی دارد میگوید وزیرآموزش و پرورش صحنههایی را باب طبع شاه تشخیص نمیدهد و خواهان حذف آنها میشود اما کیارستمی امتناع میکند و این مسئولیت را به عهده وزیر میگذارد و در نتیجه فیلم هرگز به نمایش درنمی آید.
عباس کیارستمی در حالی که اخیراً به عضویت آکادمی اسکار درآمده بود و قرار بود برای کارگردانی فیلم بعدی خود راهی جنوب ایتالیا شود، بهطور ناگهانی بیمار و بستری شد و بهطور پیاپی مورد جراحی قرار گرفت و چون این جراحیها حال او را بدتر کرد، با مساعدت دولت فرانسه و کمپانی MK2 که تهیه کننده فیلمش بود به سرعت راهی بیمارستانی در پاریس شد اما در آنجا درگذشت.
سالها پیش که کودک بودم نخستین فیلم او را در کانون پرورش فکری کودکان دیدم، شاید با دیدن آن فیلم به این نتیجه رسیدم که به جای ترسیدن باید راه حلی پیدا کرد، اگر کیارستمی بخشی از مخاطبان فیلمهایش را در طول بیش از چهار دهه فیلمسازی به کنکاش، پرسیدن، جستجو و تأمل واداشته باشد باید برای او در فرهنگ معاصر ایران جایگاه ای ویژه در نظر گرفت.
کیارستمی طعم گیلاس سینما را برای بسیاری در سراسر جهان به ارمغان آورد، سینمایی که آنها را با خود به سفری برای شناخت زندگی و عشق میبرد، آنها در فیلمهای او نه تماشاگر بلکه شاهد و حاضر هستند از همین روست که واقعیت با شعر در سینمای او گاه لحظات نابی را خلق میکنند که برای من که تنها چند فیلم پس از انقلاب او را دوست دارم و اغلب فیلمهای قبل از انقلابش را بارها تماشا کردهام هم آن لحظات طعم گیلاسی ست در میان سینمایی که باید زنده بماند تا روایت انسان معاصر در جدال با خاموشی باشد، جدالی برای زندگی، اندیشیدن و عشق ورزیدن!
بدرود آقای کیارستمی!
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
امید حبیبی نیا روزنامه نگاری سینمایی را از سال ۶۸ آغاز کرده و با اغلب نشریات سینمایی و فرهنگی از جمله مجله فیلم و روزنامه های ایران و همچنین بخش های مختلف تولید، خبر و تحقیق در رادیو و تلویزیون همکاری داشته است، وی از اعضای نخست انجمن منتقدان سینمای ایران بود و چند دوره نیز به عنوان داور انجمن و همچنین داور بخش فیلم های کوتاه جشنواره فیلم فجر به فعالیت پرداخت. او دهها تحقیق علمی در زمینه سینما، روانشناسی ارتباطات و ارتباطات به مجامع علمی بین المللی ارائه کرده است و در رشته های روانشناسی بالینی، کارگردانی سینما، تحقیق در علوم ارتباطات، مطالعات جهانی با گرایش تحقیق در رسانه ها به تحصیل و تدریس پرداخته است. وی همچنین با رسانه های بین المللی از جمله بی بی سی و فرانس ۲۴ نیز همکاری داشته است و سردبیر نشریه دو زبانه رسانه شناسی ست.