تبلیغات

صفحه را انتخاب کنید

شش شعر از طیبه حسین‌زاده

شش شعر از طیبه حسین‌زاده

tayyebehطیبه حسین‌زاده، شاعر است و متولد ۹ اردیبهشت ۱۳۶۳، در گز استان خراسان. مدرک کارشناسی خود در رشته ادبیات فارسی را از دانشگاه فردوسی مشهد دریافت کرده و از جمله کتاب‌های اوست:‌
“این فقط یک روایت گیج است…”، غزل و شعر آزاد، ۱۳۹۰، نشر سخن‌گستر، مشهد
“اصراری که نمی‌دانی”، شعر آزاد، ۱۳۹۲، نشر بوتیمار، تهران.

۱

از من کنده شد

آدامسی که به کف خیابان چسبیده بود

و تایرها را به آغوش می‌کشید

تسبیح راننده به گردنش پیچیده بود

و شال‌گردن مسافر بغلی افتاده بود روی پای بغل‌دستی‌اش…

ما داشتیم چپ می‌کردیم

 تیر۸۸

۲

چه حسی می‌توانی داشته باشی

به شعری که

جز رنگی از دلهره که یک سطر در میان می پرد

کشفی نداشته باشد

چه حسی می‌توانم داشته باشم

به سوزشی نمناک روی گلویم، پشت پلکم

 که وقتی موهایم را به انگشت‌هایم می‌پیچم

 می‌پرد

چه حسی می‌تواند داشته باشد زنی که قبل از مرگ

از لایه‌های صورتش بوسه برمی‌دارد.

 بهمن ۸۸

۳

دستی که هیچ‌وقت

روی شانۀ من نبوده است

جهان را در من بیدار می‌کند

وقتی رنگی که از من رفته به رگ‌ها برنمی‌گردد

نگران پرنده‌ای می‌شوم

 که روی لولای در لانه کرده است

خسته‌ام از خوابی

که وقتی از آن بلند می‌‌شوم

دست‌هایم را روی شانه‌های خودم گذاشته‌ام.

 فروردین ۸۹

۴

این حال خوب را

که  همۀ راه‌روها، همۀ اتاق‌ها را گرفته است

از دست‌ها‌ی قلاب‌شدۀ تو برداشتم

هیچ چشم‌اندازی

آن طرف دیوار

به پاگذاشتن روی شانه‌های تو نمی‌ارزد

باید پلکانی بسازم با نرده‌هایی فولادی به اندرونی‌ها

و چشم‌های سوخته‌ام را در حلقه‌های آن بکارم

که وقتی بیدار می‌شویم

آفتاب از گرمی رنگ‌ها بتابد

نه از روزنه‌های ترسناک…

ببین

گنجشک‌های توی پیراهنت

 تکه‌تکه‌های مرا

 به پشت بام‌ها

می‌برند.

 مرداد۸۹

۵

هیچ‌جور نمی‌توانم بفهمم

هوس خرمالو وسط تابستان

چه معنایی می‌تواند داشته باشد

و چای که با همۀ داغی‌اش

می‌چسبد

نه مثل آدامسی که گوشۀ این پیش‌دستی چینی

نه مثل کفتری که به سایۀ پنجره

نه مثل جنینی که  به…

هیچ‌جور نمی‌توانم بفهمم

جنین چه ربطی به خرمالو دارد

و چرا انگشت‌های من

این‌همه بوی انگور می‌دهند…

     ویار کلمه کرده است

ویار؟

و یار

«ای یگانه‌ترین یار»

من دست‌های تو را پس می‌دهم

تو رنگ موهایم را به من برگردان

 ۱۴تیر۹۰

۶

جهان ازینی که

 هست

نیست

 می‌شود دست‌های مرا بگیری

که وصل ممکن است

جایی میان موی‌رگ‌های قطع‌شده خودش را باخته باشد

جلوی جهان را نگیر

بگذار از چشم‌های ما بریزد

از رگ‌های گردنمان برود

از این شکل راه راه، گرسنه نماند

چه می‌شود بود

 حادثه‌ای هستیم

که پیش‌بینی‌های دور

نمی‌خواهد

که در حلقه‌های دود نیمه‌شب

تخدیر…

 دست‌های مرا بگیری

نمی‌شود

یک جور دیگر بنویسم

که قد نکشیده باشد از رگ‌ها

ادامه پیدا نکند از راه

از بی راه

از راه راه

 ۹شهریور۹۰

لطفاً به اشتراک بگذارید
تبلیغات

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان «ویژه‌نامه‌ی پیوست شهرگان»

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights