شعری از آفاق شوهانی
“چقدر از گم شدنم را بَرّه بودهای”
چقدر از گم شدنم را بَرّه بودهای
باید
باید میگفتم
تکان دادن این قید
و تکیه دادنش به حالا
رستم یا اسفندیار میخواهد
دویدنم از دهان گرگها میافتد
چقدر میان دو مسیر گرگ و بَرّه دنیا را دید زدم
سر به غار بردم از کهف
به چراییدن واق واق سگ
سیبیل را پشت لب این و آن کشیدم
سرسوزنی سرم بیرون نیامد
که چه خبر!
بعد از لذت زاییدن سگ
هی هی هیام را به آدم بُردم
و گرگها را از زوزهام پاک کردم
تا بَرّه کَفِ دست تو باشم
#آفاق_شوهانی