تبلیغات

صفحه را انتخاب کنید

شعری از صحرا کلانتری همراه با خوانش شعر

 

همیشه از اولین دیوار به قرینه برمی‌گردی

و با زبانِ اولین دیوار می‌افتی به مکالمه‌ی چهلمین دیوار

نگفتمت باید به چهل زبان مسلط باشی

گفتی: 

زبانت را نمی‌فهمند کهنسالانِ دیوارها

باید زبانت کلفت باشد 

هی زبان رویِ زبان بچسبانی به ارتفاعِ دالان‌‌هایت

با کلنگی لبریز از هجایِ عاشقانه

مثلا” شبیه او که شِش زبان چسبانید

ببین روی ششمین دیوار یادگاری نوشته اند: 

“آمدیم نبودید و برگشتیم با کلنگی افلیج”

این یعنی شِش زبان؛ احتمالِ رسیدن داری

اینجا هوا یعنی مکعب

مکعب خوب است

و‌ آن گَردها

ریزاستخوان‌هایِ سی و نه دختر قبلترند

اصلا” ماسک هم نزن

کلسیم‌ها می توانند هدیه‌ی مغزها باشند

اما نهمین دیوار صدایِ بلندی دارد

سمعک بزن

می‌توانی سرعت بگیری با فرکانسِ جامانده‌ی آن مرد

بگو…بگو

فقط چند کلمه خواهی شنید که از لب‌هایِ خونیِ دختری می ریزد

آنجا ریزاستخوان‌ها در مرزِ هشدار هستند

حتما” بیشتر از حدقه‌ات عطسه خواهی کرد

میخواهی بزنی توی دهانِ صدا

توی دهانِ هشدار

نمی‌دانی هنوز توی قنداقِ چهل دیوار

نُه حرف از زبانم می‌تراشم

تو‌ با بیست و سومین الفبایِ افلیج صدایم کن

راستی تویِ دومین زبان

هزار بار بگو: پدر

و بریز زیرِ زبانت

و یکی‌یکی میانِ دیوارها تقسیم کن

و به زبانِ نهم که رسیدی ده پدر بیانداز زیر زبانش

مثلا” افتاده ای تویِ الکل در سی‌امین زبانِ مسلط شده‌ات

بگذار زبان به زبان؛ دیوار بکوبی به سلامتیِ نپریدنم

پیک‌پیک برگر‌د شاید همه از هم پَر بگیرند

مکعب مست شود

چهل پرنده پَر بگیرند با ریزاستخوان‌هایشان از زیرِ زبانت

با پایپ‌های آن مرد در سیطره‌ی گاز

حتی کُمایِ مادرم را لال کند از سکته‌ی رکوع 

بعد میدان پَر بزند از سَرهایی سَرریز شده

ریز‌ریز شده از هجایِ دیوار

و عمو از بافه هایِ زینب زنجیر بریزد

و به نسرین چند لقمه پرندگی بدهد 

و میله بخشکاند از گلویِ آتنا

و به دهانِ نرگس هِی کیانا بریزد

حالا برنگرد

شاید زبانت را بفهمند کهنسالانِ دیوارها

تبلیغات

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights