شعری از عارف معلمی
در سریالهای سیاه وُ سفید از کجا معلوم
مداد رنگی در خود، رنگ را نکشت؟
شایعات با اجتماعی از شاید
ذهنِ کاغذ را خطخطی ساخت
در سریالهای صامت
چند حنجره را بیرون کشیدند؟
که ماژیکها به دنبال حنجرهی خود
با هر جستجو، گمشدگی را گسترش میبخشند
بیشترین نقش همیشه از آن دوربین فیلمبرداریست
از نظر لنز
طرحی از روستا را آبرنگِ تو به سیلاب کشیده
گوش بر بوم میگذاری
گلهمندی چرا فریادهای نقاشی کرت نمیکند
کوه میکشی شاید، پژواکت بازگشت
مبادا سکانسی که قله از انگشتهایت طرح میچیند
میزانسن*، اکسیژن کم آورد
و فاتحانِ کوهت
فاتحه خوانِ روحت، ترسیم گردند
مگر حنجرهای که بر کوه، صدا نَوَردی میکند
مطلع نیست؟
کوهستان اگرچه اغراق میسازد از صدا
اما از سیما…
شریانِ نقاش
چه حد باید پمپاژ
از قلم، بوم، گواش
وقتی گروه رنگیOِ منفی**
با کاراکترِ قلمموهایش
همخوانی نداشته باشد
پس عجالتاً گالریها، پس میزنند رنگهایی که تنت متولد کرد
آبرنگ یا سرابِ رنگ؟
تو، التذاذ، از رنگ بازی بر احساسِ کاغذ
من، هراسان، از خونی که رنگارنگ، بازپخش شده از شبکهی بوم
در رنگ روغن، مرغ عشق هایت سرخ می شود
چه فایده؟
این همه ارزن بر بومی که غیر بومیت شناخت
قاب، گردن نقاشی ات را فشار
و سه پایه ی بوم منتظر تلنگری از کفش
کاش کارگردان بدهد کات، نقشِ طناب را
برای تماشاگرِ این فیلم
چه فرق بین نقش اول وَ سیاهی لشکر؟!
وقتی زیر دندانَ ایشان پوست تخمه با پوستِ تو یکسان
دنبال کنندهی واقعی ِ آثارت، پلیس است
حال صحنهی فیلمبرداری یا صحنهی جرم
همینکه دیوار با دیدگاهِ قرمزِ اسپریت آشنا
دیگر دستبند هایت مدل شبرنگ نداشت
پس آیا تابلوهای نقاشان
طرحهای پیشنهادی برای سنگ قبرشان نیست؟
#عارف-معلمی
———————–
* در تعریف کلی هر آن چیزیست که در مقابل دوربین فیلمبرداری واقع است.
** گروه خونی که به همه ی گروه های خونی سازگار است
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
عارف معلمی