
شعری از عباس فتحیزاده

تقدیم به تمام جان باختگان زمستانهای سیاه وطنم
زیباترین بهار
کی بوسه می زند
بر چهره ی تکیده ی این شاخسار
در سوگ نامه ی خزان
هیچ کس نخواند
این پیام یلدا را
– که شب به درازای عمر
در راه است
خزید یخبندان
بر تن و جان نشست
ماند و ماند و ماند
تا آفتابی نیمه جان
اغوا کند جوانه را
شقایق بی قرار
چشم گشود
هیچ پرستویی نبود
شکُفت
کسی سخن از عشق نگفت
پژمرد
زیباترین بهار را ندید و ” … “