Advertisement

Select Page

شعری از محمد غلامی پور

شعری از محمد غلامی پور

محمد غلامی پور، متولد ۱۳۶۴ در لنگرود. فارغ التحصیل مترجمی زبان انگلیسی در مقطع کارشناسی. حرفه: خبرنگار.

 Gholamipour

پدر- بزرگ نشد

تنها من که هم سن او بودم     خود او نـَ بودم

بزرگ می شدم اما     پدر نه!

و نمی دانستم

نسلی که حاصلش خانه خالی بود

سرنوشتش

گور دست- مالی بود

کاغذی

مثل موشک هایش

که هوا می رفت با شوقُ

زمین می آمد با مخ

#

بیچاره مادر

که دنبال من در نبود پدر می گشت

توی کیف و جیبم دنبال چه می گشت؟

برای من که سرم به تنم هوا بر می داشت    پدر می گشت

پدر که مرد، مادر از دست رفت

پدر درآمد مادر

درآمد        مرکز توجه خانواده شد

از شامی که سرد می شد شبُ  گرم می شد روز

#

زندگی؛

سیگار نصفه پدر بود که

ادامه اش را من می کشم

نه! خجالت نمی کشم

ژِن هایی که ارث پدر بود      بر سِرشتم

شعرهایی که او می گفت        من نوشتم

ازین جبری که طرح بست      بر سَرنوشتم

تقدیر؛      همین تجاوزی که به ژِن هایم شد

آرزوهای پدر کارم شد

از انتخابی که پدرش کرد

برای پسرم

زندگی

انتخابی بود که نداشتیم

کردند      چاره ای نداشتیم

نسلی که میدان را خالی کرد

برای ما که خانه می کنیم خالی

پدر کاشت و من برداشت کردم

داشت که نـَ  داشتم

ورنه با مال خود بازی می کردم

اما حساب پدر را پای من جمع زدند

که داشت و نداشتش مصادره شد

هرچه نداشت در من مبادله شد

مال من نیز کالای باطله شد

با مهری که پیشانیم زدند

می خواستم با مال خودم بازی کنم

اما

دست هایم خالی بود

و مال من که در دست های خالیم حرام بود

آنها خوردند تا

حلالش کنند

هی ما درآوردیم و آنها خوردند

هی آنها خوردند و ما درآوردیم

هر چه کاشتیم باز نداشتیم

تا اینگونه

حماسه ها اقتصادی شوندُ

جنگ ها

با  یک کیک زرد

نرم

برای ما که خط مقدم بودیم

مثل پدر

که شهید به دنیا آمدُ

کودک از دنیا رفت

که من بودم

و مال من رسالتش را بر دوش می کشید

#

چهره ام را از آیینه بر می دارم

به تن می زنم نگاهم را

و از شهری که مردمانش

پنجاه و هفت  را

با تیرهای سنگینی که توی سینه حبس کردند

خاطره ای پر

در بهمنی خالی می کنم

تا

غذای مادر را که طعم نفت میداد

روی اجاق سینه اش گرم کنم

و در ماشین رنگ پریده ام گاز دهم

دست های بنزینی پدر را

و گاز بزنم

کیک زردی را که

از خون سرخ ما پختند

چهره هایی که با سیلی زردند حتی

من وارث درد های قدیمی ام

تکثیر خاطرات در حجمی دگر

تسلسل تاریخم

که آرزوهای پدر را مرور می کنم

و از رویای خیس خود عبور می کنم

و خاطرات را

به گور دست مال کاغذی ها جور می کنم

به امید فردا

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights