Advertisement

Select Page

شعری به مثابه شر

شعری به مثابه شر

 

نگاهی به شعری از فاطمه احمدزادگان

 

نیچه امر نو را شر نامیده است. اما شعر به‌عنوان شر، پیشینه‌اش به نظرات افلاتون باز می‌گردد. نیچه هم شعر را شر می‌داند. با این‌حال نگاه افلاتون سلبی، اما نگرش نیچه ایجابی است. در دانشنامه‌های فلسفی و ادبی، شعر را هنری کلامی دانسته‌اند. این تعریف اما کلی و نااندیشیده است. چگونه کلمه می‌تواند به هنر بدل شود؟ لازم است به سوی خود ارجاعی برود. خود ارجاعی کلمه، هیچ گاه کامل نیست. نشدنی است. پس شعر باید به‌سوی امر نشدنی برود. به جایی که شعر دیگر قابل ترجمه به نثر نباشد.



«چلاندن روح به رب النوع
از زوزه به نفس هات تن است
بریز بر چریده ها و دریده و درنده ها و مشت ها و گوش ها… »

در شعر فاطمه، زبان از بدنه‌ی ارجاعی و معمولی خود رها می‌شود. از معنا می‌گریزد. شاید به زبان شکسته می‌رسد. زبان شکسته ترکیبی از نیچه است در کتاب « چنین گفت زرتشت. نیچه این ترکیب را رودررو با زبان همگانی قرار داده است. با استفاده از کلمات ژاک لکان، زبان شکسته در آن‌سوی زبان نمادین قرار دارد و آن‌را به چالش می‌کشد.

شعر فاطمه نیز دارای زبانی در ورای معیارها، قواعد و مرزهای رسمی و تثبیت شده است. و به سوی نفی قدرت ایده‌های مسلط و معمول می‌رود.

«ای مرد شاعر ای شیطان
ای چوب!
آهِ منی
عصیان!
آخرین درخت تا شاخه شکسته در تنِ من
که می گوید شکفته ای از آب شدم
زمخت از تو را من جستجو کردم
نگاه از تو را من بوسیدم
پرسه در زبرِ تو آخ بدن است
بدن از الوارِ طبیعی، رفو در من »

این شعر، شعری بدن‌مند است. معطوف به بدن است.
و مگر زیباشناسی همانگونه که تری ایگلتون در کتاب «ایدئولوژی زیباشناسی» گفته، «به عنوان گفتمانی در باره‌ی بدن متولد نشده است»؟

بنابراین شعر فاطمه نیز معطوف به بدن است و به شدن و تغییر مداوم نظر دارد. شعری محسوس که خلاف زیبایی و عشق خنثای افلاتونی است.

 



شعری از فاطمه احمدزادگان


با شاخه ای که افتادی به صورتم سرخ شدم
سرخ از سر شاخه هات
در مشت تو و شبی درشت
توام و میل شدید تو
چاهی که درون ماست جهان را کرده خشک
که جنین از رویانی که آب هاش
شکفته در ریشه هات که در من بزرگ است
شگرد چوب بر دنده هاست
آب ها را از آب هاست
چلاندن روح به رب النوع
از زوزه به نفس هات تن است
بریز بر چریده ها و دریده و و

بریز بر چریده ها ودریده و ودرنده ها ومشت ها و گوش ها
با میل شدید در متن
از سطر/هات می میرم
فریاد از تعبیه ی چوب
صدای آواز از آب هاست
پوست از ادامه ی شب ورق می خورد
ای پوست شکستنی ای تن
ای مرد شاعر ای شیطان
ای چوب!
آهِ منی
عصیان!
آخرین درخت تا شاخه شکسته در تنِ من
که می گوید شکفته ای از آب شدم
زمخت از تو را من جستجو کردم
نگاه از تو را من بوسیدم
پرسه در زبرِ تو آخ بدن است
بدن از الوارِ طبیعی ,رفو در من
جلال! جلال! جبروتم
بپیچم بپیچند چند بپیچان پیچ
پیچنده پاره کن فصل هایم
مته بر سرخیِ آخرین صبح

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights