فرشتگان بی بال!
نامهای از یک مزدور به مزدورانی از قماش دیگر. این بیان یک مزدور است که صادقانه به مزدوری خود اعتراف میکند.
من مزدورم چون نیروی کار خود را میفروشم اما نه به هر خریداری! اعتقاد دارم هر کسی جز از طریق مزدوری آنهم از قسم من زندگی میکند، میتواند یک عنصر سربار جامعه باشد. فراتر بروم: من حتی مزدور بیگانهام. یعنی برای یک غیر هممیهنام مزدوری میکنم. برای او پیتزا میزنم واگر بخواهد مستراحاش را هم میشویم. من این کارها را برای بیگانهای که با مردم سرزمین من دشمنی ندارد، در قبال دریافت پول انجام میدهم. و تو هم که برای بیگانه کار میکنی مانند من مزدوری اما مزدوری شما با مزدوری من دارای یک تفاوت فاحش است. اگر چه هر دو در مزدوری برای بیگانه نقطه مشترک داریم اما تفاوت ما در این است که تو مزدور بیگانهای هستی که خصم مردم سرزمین من است و این دشمن در طول تاریخ خصومتش را بارها اثبات نموده است. این خصم دستش به خون قائممقامها، امیرکبیرها، فاطمیها، ارانیها و…. آلوده است. او در سرزمین من عامل ایجاد قحطیهایی با کشتار میلیونی شده است. او موجب استبدادها، قتل ها، اشغالها، غارتها وشکنجهها شده است. اگر وقتی دستش رسیده، کودک پیچیده در قنداق را از فراز آسمان به قعر دریا فرستاده است و برای این کارش حتی به خودش جایزه هم داده است و تو مواضع او را علیه مردم من تایید کردهای. عبدالمالک ریگی را با عنوان عبدالمالک عزیز نواختهای و با افتخار اعلامیههای او را برای قربانیاناش که هموطن من بودند با شور و شوق خواندی. برای تحقیر هموطنان جان بر کف من دستگیری او را سناریو خواندی. اگر بخواهی به میزان تحریکات کسانی که برای آنان مزدوری میکنی (بگو خداوندانت) پی ببری، میگویم در کتاب اسرار کودتای قرهنی، در مورد اهمیت ملاقات یک نفر با معاون وزارت خارجه آمریکا آمده است، که ملاقات با وزارت خارجه آمریکا مستلزم یک نوبت سه ماهه است. اما این تروریست برای ارباب تو آنقدر مهم بود که خودش برای ملاقات با او به پایگاه «ماناس» در قرقیزستان می آید تا به او رهنمود بدهد که بر سر قرار باشد و عملیات تروریستی خود را به تهران بکشاند و تو با اصرار در بر نامه «صفحه آخر» خودت حتی عملیات دستگیری جنایتکاری که برای داعش الگوی سر بریدن بود، را ساختگی و سناریو نامیدی تا مبادا به حیثیت این اسوه تو لطمهای وارد شود. با این وصف چگونه باور کنم که در سینهات قلب داری. این احساس تنها در کسانی میتواند وجود داشته باشد که در رسانههای سی آی ای، ام آی سیکس، موساد و…. مزدوری می کنند. خداوندان شما برای تبدیل مجلس قانونگذاری ما که دستاورد خون شهدای راه آزادی بود به طویله(۱) دست به کودتا زدند آنچنانکه برای گرفتن چهل در صد سهام نفت نیز مبادرت به کودتا کردند و...
در پاسخ گفت کودتا گر بد بود
ما را نبدی ز کودتا این همه سود
چل در صد سهم ما از نفت شما
از برکت کودتا رسید ست به ما
شما بودید که با دادن پیام «اکنون دقیقاً ساعت ۱۲ نیمه شب است» به شاه بزدل ما دل و جرات بخشیدید که برای کودتا به جاسوسان بیگانه نامه سفید امضا بدهد. همراهی شما با مردم سرزمین من انتظاری عبث است، زیرا شما به پادشاهان خود تأسی میکنید(۲). چون مانند او خصم مردم سرزمین من هستید. دشمنانی که برای سرزمین من جنگ، اشغال و شکنجه گر(۳) آوردند. حریف جنگی من که دهها هزار مردم سرزمین من را با سلاح شیمیایی به قتل رسانید یا بر سر صندلیهای چرخ دار نشانید. آن سلاحها را از بقالیهای کویت یا سمساریهای عراق تهیه نکرده بود بلکه آن را از اربابان تو هدیه گرفته بود. آیا اربابانت نسبت به گذشته خود موضع انفعالی پیدا کردهاند که تو به مزدوری خود ادامه میدهی؟ اگر تحولی داشتهاند در این جهت بوده که مثلا کشتار یک میلیونی استعمار فرانسه در الجزایر را در یک روز در اندونزی پیاده کردهاند.
خدا داند که سوکارنو اخی (بد) بود
به جای آن سوهارتو اخی (برادر) بود
عدالت را سوهارتو کرد بر پا
یه میلیون کشته یک روز در جاکارتا
بیش از ۳ میلیون کشته در ویتنام برابر با یک قرن کشتار در یک کشور مستعمره در دوران استعمار کهنه است(۴). چقدر منت بر سر ما گذاشتی که آن بانوی رقیق القلب (مادلین آلبرایت) به خاطر کودتا عذر خواهی کرده است . اظهار تاسف او را به صورت عذر خواهی برای ما ترجمه کردی و به خورد ما دادی. بانویی که کشتار نیم میلیونی کودک را ارزشمند میداند. آیا باز هم باور کنیم که قلب ساخته از سنگ چنین موجوداتی که در طی چند دهه عامل بیش از پنجاه کودتا بوده از انجام کودتای ۲۸ مرداد متاسف است؟ آیا باز هم باور کنیم که اگر زمان به مقطع سال ۳۲ برگردد این بار کودتا را با خشونت بیشتری انجام نخواهد داد؟ اگر این چنین نیست، پس چرا در بیانیههای خود به مراتب غلیظ تر از نایبالسلطنهها در مستعمرات پیام میفرستند؟ در یک گفتار چند سطری بارها واژه «ایران باید» تکرار می شود. «تمام نقشههای حمله به ایران روی میز است» دوتا بمب اتمی برای ایران! «اولی در کویر لوت و دومی در مرکز تهران». برای خداوندان دولتمرد تو واژه ایران مترادف با بمب اتم است. باور نمیکنی؟ آن را از سرهنگ «فرانکونا» سوال کن که چگونه «سی آی ای» در یک عملیات دفایی پیروزی ما را تبدیل به شکست کرد. پس هیچ تغییر موضعی اتفاق نیفتاده است.
اما من نمیتوانم از اظهار دلسوزی نسبت به شما خودداری کنم. زیرا اگر شما خودتان را برای خداوندانتان تکه پاره هم بکنید، آنها هرگز برای شما به قدر یک پادو ارزش قایل نیستند وهر گاه که مصلحت بدانند شما را مانند پادشاهتان زیر پا له خواهند کرد و در سطل زباله خواهند انداخت. جمشید آموزگار از سوی صدام حسین حامل این پیام برای شاه بود: «اعلیحضرت! به غرب خیلی متکی نباشید. آنها کوچکترین ارزشی برای ما قایل نیستند. هرگاه اقتضا کند ما را زیر پا له خواهند کرد.»{ نقل به مضمون از نشریه رهآورد،حسن شهباز} پس جا دارد که از سرنوشت همکاران سابق خود که اکنون در سطلهای زباله وول میخورند عبرت بگیرید تا بعدا مجبور نشوید مانند آنها پشت دست خود را بگزید و دم بگیرید:
«بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردیم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت»
در عین حال سخنی دارم با کسانیکه در برنامه این مزدوران بیگانه بدخواه شرکت می کنند: این قشر، خود شامل سه دستهاند:
نخست حرفهای هایشان که همواره در آستین مجریان تلویزیونی جا خوش کردهاند و گوش به زنگ هستند که در صورت احضار در خدمت باشند. این گروه به خاطر در خدمت بودن، شاید مزدی هم دریافت می کنند یا لااقل درهای بستهای را برای آنها باز نگاه میدارند. اینان به خوبی با وظیفه خود آشنایی دارند و درسهای خود را از بر هستند. و میدانند که باید به مصلحت سخن بگویند وگرنه باید خطر خارج شدن از لیست مدعوین را بپذیرند. برنامه روتین آنها بسیار کلیشهای و بیرنگ و بو است لذا نمیتواند در مخاطب هیجانی برانگیزد. اینان در حقیقت در تکمیل خواستههای مجریان سخن میگویند پس نمیتوانند برای این رسانهها اعتباری دست و پا کنند.
دسته دوم شخصیتهایی هستند که علیرغم دسته اول هم بار دانش دارند وهم به مسایل اجتماعی حساساند. آنان عموما دارای مشرب سیاسی مترقی هستند منتها این رسانهها را وسیلهای میدانند که از طریق آن میتوانند نقطه نظرهای خود را بیان کنند. اینان تا وقتیکه به ماهیت این رسانهها پیببرند این دعوتها را مغتنم میشمرند. اما این مجریان با طراری آنان را بر سر انگشتان خود به رقص وا میدارند. شیوه کارشان هم اینچنین است : آنان را با عوامل خود مواجه میدهند و در یک جوال میکنند. اما در این برنامهها فرصتها را از آنها میدزدند و به عوامل خود می بخشند. سر بزنگاهها سخنانشان را قطع میکنند و اگر لازم بدانند آن روی حقیقی خود را نشانشان میدهند و حتی ریشخندشان میکنند. آنان را به چالش میگیرند آنچنانکه عوامل به چالش افتاده خود را در رهایی از چالش یاری میدهند. در بیشتر این برنامهها در پایان برنامه روحیه مدعو نسبت به لحظات آغازین شرکت در برنامه بیهنجار میشود. تکرار اینگونه سناریوها در چند برنامه میتواند او را برای همیشه از شرکت در این نوع برنامهها با سرخوردگی به انفعال و کنارهگیری وادارد. مهارت رسانهها در این زمینه به حدی است که می توان به آنها افعیهای مار خورده عنوان داد .آنان طعمههای خود را به خوبی شناسایی میکنند. و به روحیات آنها کاملا آشنایی دارند و تا حد زیادی به برنامههای روزانه آنان و ساعات کاری و فراغت شان اشراف کامل دارند. مثلا اگر «طعمه»ای عادت داشته باشد که در ساعات معینی کلهای گرم کند، حضرات در همان ساعات او را بر روی خط میآورند. آنگاه مانند یک بازجوی ورزیده با مهارت حرفهایی از او بیرون میکشند و حرفهایی در دهانش میگذارند تا در هشیاریاش برای او سند شود. اینان پاداش خود را وقتی دریافت میکنند که توانسته باشند «طعمه» را روانه زندان بکنند. آنگاه برای او نوحه سرایی را آغاز میکنند همانند رتیل که مزد نیش خود را با حضور در قبرستان دریافت میکند. خدا کند که این طعمهها پس از پرداخت بهای گران به ماهیت این حضرات پیببرند وبگذارند که خود بگویند وخود بخندند و با حضور خود به کسب آنها رنگ و لعاب نزنند. در پاسخ سوال این قربانیان توطعه که می پرسند: پس در این وانفسا چگونه حرفهای خود را به گوش مردم برسانیم؟ مگر ما از خود رسانهای داریم؟ پاسخ این است: چرا در طی این سالها برای خود رسانهای دست و پا نکردهاید؟ عدم وجود امکانات مادی هم عذر موجهی نیست مگر دوستان؟! در سایه مبارزات خود موفق به دریافت پاداش ها وجوایز میلیون دلاری، یک کروری و…. نشدهاند؟ آنان که پیشتر از جان مایه میگذاشتند اکنون چرا از مایه گذاشتن دلار دریغ میورزند؟ چرا بخشی از این پاداشهای دریافتی را صرف احداث یک رسانه مستقل نمیکنند تا هموندان مبارزی چون شما را از افتادن به دام مزدوران بدخواه بینیاز کنند؟ آیا باید در صداقت آنان که دارای سابقه مبارزاتی هستند و درد اجتماعی هم داشتند اما در عین حال اکنون از بذل امکانات مادی خویش دریغ میورزند تردید کنیم؟
در این بین دسته سومی هم وجود دارد که به هر مناسبتی بر روی «خط» میآیند و اظهار نظر میکنند. اینان چربترین لقمهها محسوب میشوند. صرفنظر از نظرات آنها که گزینشی پخش میشود و شاید هم تلفن از این اطاق به آن اطاق باشد، عاری از ارزش فنی است اما در عین حال بستر مناسبی برای بهرهبرداری میباشد. این مجریان محترم از این برنامه ایدهآل خود نهایت بهره برداری را می نمایند. در حق این «طعمه»های چرب نامردی و وقاحت را بهحدی میرسانند که علنا آنان را به خبرچینی و جاسوسی و پادویی دعوت میکنند. با وقاحت میگویند برای ما خبر تهیه کنید به ما زنگ بزنید به ما «ایمیل» بزنید. برای ما پیام بگذارید. شماره تلفن بگذارید ما خودمان برای شما زنگ میزنیم و با شما تماس میگیریم. معنی این عبارت جز این است که ما نیاز به خبرچین و جاسوس و پادو داریم؟ صد رحمت به آنوقتها که «سی آی ای» به زبان فارسی علنا آگهی استخدام جاسوس پخش میکرد.
با اینهمه جا دارد که خیلی هم بدبین نباشیم زیرا در این دنیای وانفسا فرشتگانی هم پیدا میشود که برای دشمن خونی خود که محور شرارت هم هست با صرف هزینه گزاف رسانه راه میاندازد و تمام هم وغم آن این است که ایران را به سر منزل مقصود رهنمون شود. اما تنها اشکال کار در این است که چرا این فرشتگان بال ندارند؟؟!!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پینوشتها:
(۱) رضا شاه از سر تحقیر به مجلس شورای ملی میگفت طویله.
(۲) روز ۱۴ فوریه ۱۹۷۸ کمیته مشترک سنای امریکا در نشست محرمانه خود پرده از روابط شاه و آمریکا بر گرفت و معلوم شد که شاه پس از کودتای ۲۸ مرداد حقوقبگیر آمریکا بوده است. و سالانه مبلغ یک میلیون دلار از صندوق محرمانه «سیا» دریافت میکرده است. جنبش ملی کردن صنعت نفت و کودتای ۲۸ مرداد سرهنگ غلامرضا نجاتی صفحات ۴۸۵-۴۸۶ سند شماره ۱۱ صفحه ۶۱۵ چاپ هفتم یا هشتم ۱۳۷۳.
(۳) شکنجه گران ساواک مانند عضدی، آرش سیاحتگر، زیبایی و…. دوره دیدههای اسراییل بودند.
(۴) کشتار سالها فرانسه در الجزایر را، آمریکا در یک دوران کوتاه در ویتنام انجام داد.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید