فمینیزه کردن سیاست
مهرداد درویش پور استاد رشته جامعه شناسی، به دفعات متعدد در خصوص جنبش زنان اظهارنظر کرده و سخن گفته و کتب و مقالات متعددی از او در مورد زنان (از جمله کتاب چالشگری زنان علیه نقش مردان) به چاپ رسیده است. در خصوص نظرات وی، دو نکته فکرم را به خود مشغول کرده بود. اول مخالفت او با فمینیسم اسلامی، که سوالات زیادی را برایم ایجاد کرده و دیگری در خصوص فمینیزه کردن سیاست است که دکتر درویش پور بارها از آن سخن به میان آورده است. فرصتی پیش آمد که با وی در خصوص این دو سوال به گفتگو بنشینم.
مهرداد درویش پور / پروین بختیاری نژاد
پروین بختیارنژاد: از مهرداد درویش پور سوال کردم که دلیل مخالفت شما با فمینیسم اسلامی چیست؟ این استاد جامعه شناسی هم در پاسخ من گفت:
مهرداد درویش پور: قبل از اینکه مشخصا به سوال شما پاسخ دهم لازم میدانم که با استناد به تقسیم بندی «جان هرپه» پروفسور اسلام شناس معروف سوئدی در زمینه رابطه فمینیسم و مذهب به چهار گروه از فمینیسم در کشورهای اسلامی اشاره کنم: ۱ – فمینیستهای آته ئیست ضد مذهب که رهایی از مذهب را نوعی شرط رهایی زنان میدانند که این گرایش بیشتر در عقاید و ایدئولوژی چپهای افراطی دیده میشود. ۲ – فمینیستهای سکولار که تلاش میکنند نسبت به مذهب موضعی «خنثی» بگیرند. آنها شاید مذهب گریز باشند اما الزاما مذهب ستیز نیستند و شرط رهایی زن را نیز در ستیزه جویی با مذهب نمیدانند. نگاهشان به مسائل زنان ایدئولوژیک نیست بلکه بر سر دشواریهای دنیوی زنان، گروههای مختلف فمینیستها را دعوت به گفتگو میکنند. ۳ – گروه دیگر، فمینیستهای اسلامی هستند که گفتمانشان با تاکید برهویت دینی صورت بندی میشود. آنان نه تنها رهایی زنان را با تاکید بر باورهای دینی تفسیر میکنند بلکه دین باوری را شرط آن میدانند. این پروژه بخشی از پروژه اسلام گرایی سیاسی است. در ایران این گروه، جزیی از پروژه فمینیسم دولتی هستند که به هنگام جنگ وارد حوزه های مدیریتی شدند و حضورشان نشانگر خواست سهم گیری از قدرت سیاسی است. همان طور که در کتاب «چالشگری زنان علیه مردان» توضیح دادهام فمینیسم اسلامی بیش از آنکه چالشی علیه پدر سالاری دینی باشد، جبهه ای علیه فمینیسم سکولار است. آنان اقتدار دین را مبنای «عدالت» بین زن و مرد قرار میدهند که به راحتی میتواند خواسته برابری زن و مرد را آسیب پذیر کند. تاکید من اما بر این است که اساسا باور و یا عدم باور به دین را نباید شرط برابری زنان و مردان قرار داد.
معصومه ابتکار و مجله «فرزانه» را میتوان از زمره نمایندگان فمینیستهای اسلامی در ایران دانست که طرفداری از حقوق برابر زن و مرد را با این پیش شرط قبول دارند که تفاوتهای بیولوژیک در نظر گرفته شوند. او در اجلاس پکن و در مجله فرزانه این نکته را مطرح کرده و گفته بود که بهتر است به جای برابری زن و مرد از واژه عدالت استفاده شود. او و دیگر همفکرانش بر این باور بودند که فمینیستهای سکولار و غربی از اصالت انسان میآغازند حال آن که زنان مسلمان و مؤمن اصالت را با خدا میدانند. در این نوع خوانش از فمینیسم، دین اصل و اساس تفکر و نگاه تلقی میشود که زن باید خود را با آن هماهنگ کند و به جای آنکه به موضوع زنان، زمینی نگاه کنند، سرنوشت آنان را به نگاه های آسمانی گره میزنند.
البته هر خوانش متفاوتی از دین که بتواند نگاه دینی، کلام سیاسی و قوانین ضد زن، نرمها و هنجارهای جامعه، روابط جنسی و حوزه های مختلف پدرسالاری در جامعه را تحت تاثیر قرار دهد و در آن حفره ایجاد کند، در همان حد هم یک گام به جلو است. اما در این نوع از «فمینیسم» بحث مشروط کردن برابری زن و مرد به پذیرش تفسیر معینی از دین مطرح میشود که بیش از آن که چالشی علیه خوانش های مردسالارانه از دین باشد موضع گیری علیه فمینیستهای سکولار و نیروهای لائیکی است که علیه نفوذ مذهب مبارزه کردهاند. به عنوان نمونه زمانی که من با شما سخن میگویم از باور دینی شما سوال نمیکنم اما به این نکته توجه دارم که آیا برداشتهای شما به امر برابری زن و مرد کمک میکند یا خیر؟ بر این اساس در برخورد با هر گرایش به نام فمینیسم باید به این نکته توجه داشته باشیم که در نگاه و تفکرشان، آیا زنان حق سقط جنین دارند یا نه؟ حق تعیین گرایش جنسی خود را دارند یا نه؟ آیا زنان بالاخره از حق آزادی تن و کنترل سکسوالیته خود برخوردارند یا نه؟ آیا از تساوی حقوقی و رفع تبعیض جنسیتی باید سخن گفت یا نه؟ و اگر پاسخ به این مطالبات نه باشد، در چنین شرایطی روشن است که با این تفکر مشکل پیدا میکنیم. و بالاخره، بگذارید روشن بگویم: کمتر گروهی که دیگران از آن به عنوان «فمینیسم اسلامی» نام میبرند اصلا خود را چنین میخوانند. میخواهم بگویم که پروژه «فمینیسم اسلامی» بیشتر تابعی از باورها و متأثر از اقتداردینی و اسلام گرایی سیاسی است.
۴- و بالاخره گروه دیگر، مسلمانان فمینیست هستند که بر این باورند اسلام با فمینیسم و با برابری زن و مرد تناقضی ندارد، ضمن آن که ضرورتاَ داشتن باورهای دینی را شرط رهایی زن نمیدانند. خانم شیرین عبادی را من جز این گروه از فمینیستها میدانم که خود در میزگرد مشترک رادیویی با من که متن آن نیز به چاپ رسید رسما «فمینیسم اسلامی» را رد کرد. فمینیستهای سکولار میتوانند با این گروه گفتگوهای مناسب و پر تعاملی داشته باشند. در دیگر کشورهای اسلامی نیز چهرههایی چون فاطمه مرنیسی به جنبشهای اسلام سیاسی ارتباطی ندارند بلکه سعی میکنند بین برابری زن مرد و باورهای دینی آشتی برقرار کنند و کسانی مثل من که نه مذهب گرا و نه مذهب ستیز نیستیم با آنها به راحتی میتوانیم وارد دیالوگ و همکاری شویم.
فمنیستهای مسلمان و یا بهتر بگویم مسلمانان فمینیست میتوانند در تحولات جامعه نقش مثبتی داشته باشند، در صورتی که بکوشند خواسته های زنان را همگانی کنند، قوانین را به نفع رفع تبعیض و در راستای احقاق حقوق زنان تغییر دهند. به عبارت دیگر تفسیر های دینی را تابع اصل برابری زنان و مردان قرار دهند و نه آن که خواست برابری زنان و مردان را تابع تفسیرهای دینی کنند! در این صورت آنان میتوانند یکی از بزرگترین متحدان فمینیستهای سکولار غیر دینی باشند. ولی اگر در پی آن باشند که خواست برابری زنان و مردان را تابع نظر این و آن آیت الله در خصوص برابری زن و مرد کنند، در واقع تابع فرهنگ قیم گرایی (پاترنالیسم) شدهاند که شالوده پدرسالاری است.
پروین بختیارنژاد: از مهرداد درویش پور سوال میکنم که شما چرا این موضوع را از این زاویه نگاه میکنید؟ در حالی که بسیاری از تلاشهای زنان، و فعالیت اجتماعی آنان و پرسشهای مکرر آنان باعث شده که برخی از مراجع تقلید نظراتی در خصوص همراهی با مطالبات زنان مطرح کنند، چرا این اظهار نظرات را حاصل تلاشهای فعالین زن اعم از سکولار و مسلمان نمیدانید؟
مهرداد درویش پور: من لیبرالیزه شدن هر دینی از جمله دین اسلام را مثبت میدانم. البته من هرگز هیچ سنخیتی با دین و روشنفکران دینی نداشتهام. اما مدتها است از دین ستیزی فاصله گرفتهام و بیشتر ترجیح میدهم خود را روشنفکر سکولار غیر دینی بخوانم که در پی نبرد ایدئولوژیک و آسمانی با باورهای دینی دیگران نیست بلکه به چگونگی تحول در جهان زمینی میاندیشد. از این رو بر این باورم هر گامی که بتواند دین را لیبرالیزه کند و حتی هر مرجع تقلیدی که تحت فشار جنبش زنان و جنبش سکولار نظرات خود را همراستا با خواستهای زنان کند، آنرا یک گام به نفع زنان میدانم. روشن است که چرا بخشی از جنبش زنان نیز این گونه افراد را به ایده های خود نزدیکتر میبینند. مرجع تقلیدی که باورهایش ضرورتا با برابری حقوق زن و مرد کاملا در تضاد نیست طبعاَ میتواند در میان گروهی از زنان این حس را بیافریند که با او احساس هم نوایی بیشتری کنند. جنبش زنان همچون دیگر جنبشهای اجتماعی چند صدایی است و همه نیز برداشت واحدی از جایگاه دین وحقوق زنان و دوری و نزدیکی آن به یکدیگر ندارند. اما باز هم میخواهم تاکید کنم که کلا سرنوشت حقوق زنان را نباید به تفسیرهای دینی سپرد. همین طور که جنبش دموکراسی خواهی ایران را نباید تابع اراده خوانش های دینی کرد. این مشکل افراد متدین است که چگونه خود را با دمکراسی و برابری وفق دهند و نه وظیفه فمینیستها و دمکراسی خواهان که خود را با دین تطبیق دهند. هم از اینرو تاکیدم بر این است که اساسا باور دینی را نباید شرط برابری زنان و مردان دانست. همان گونه که هیچ باور ایدئولوژیک دیگری را نباید به شرط رهایی زنان بدل ساخت. نظیر تقدم سوسیالیسم و عدالت اجتماعی بر رهایی زنان، تقدم اصلاحات بر حقوق زنان، تقدم رهایی ملی و اتنیکی بر خواست آزادی زن، و یا تقدم دمکراسی بر رفع ستم جنسیتی. با تمام تفاوتهایشان همه و همه جلوه های گوناگونی از اندیشه ای قیمومیت گرا هستند که حقوق زنان را تابع تفسیرها و نیازهای خود میکنند.
به عنوان مثال چهرههایی مانند شریعتی، یا چپهای کمونیستی که به خاطر نگاه ایدئولوژیکشان به زنان، با انکار سکسوالیته زنان و ستم مستقل جنسیتی و یا با نگاه ابزاری به زنان آنان را تابع ایدئولوژیهای مردانه ساختهاند، بیشتر مبلغ نوعی پاترنالیسم بودهاند که باز آفرینی پدرسالاری را در پی داشته است. همین فرایند را در جنبشهای ضد استعماری، ملی و اتنیکی نیز شاهد بوده و هستیم. در انقلاب اسلامی ایران نیز شاهد آن بودیم که چگونه تصویر از زنانه گی با انکار خشن سکسوالیته زنان همراه شد و حجاب ابزاری گشت تا زن را مجبور به انکار زنانگی کند و بدترین نوع اقتدار مردانه را به او تحمیل کند. حتی در جنبشهای سکولار ضد استعماری همچون الجزایر نیز رد پای این پاترنالیسم به وضوح دیده میشود. در آن گفتمان، «جمیله بوپاشا» الگوی یک زن کامل است چرا؟ زیرا به سکسوالیته خود نه میگوید، از حقوق ویژه زنان سخن نمیگوید، به استقلال و رهایی زن از سلطه مردان نمیاندیشد، بلکه زنی است که «مردانه» برای رهایی ملی میجنگند. در این نگاه حضور زنان «دوشادوش» مردان برای دست یابی به خواستهای عمومی، الگوی یک زن کامل و آزاده و مبارز است.
پروین بختیارنژاد: سوال دیگر من از مهرداد درویش پور در مورد فمینیزه کردن سیاست است. به او میگویم من بارها از شما شنیدهام که از فمینیزه کردن سیاست صحبت کردهاید، حال میخواهم ازتان بپرسم که به نظر شما آیا جنبش زنان خود، فمینیزه شده است؟
این استاد جامعه شناسی هم درپاسخ من گفت: الگوهای مردانه در جنبش زنان همچنان الگوهای قدرتمندی هستند که در فعالیت بسیاری از آنان بازتاب یافتهاند. برای نمونه زمانی که بنا به مصلحت برای کسب مشروعیت خواستهای زنان به مراجع قدرت مراجعه میشود، یعنی عملا تمکین به اقتدار پدران دینی و قیمومیت گرایی اشان، امری که هر قدر هم مصلحت گرایانه باشد، به نهادی شدن گفتمانهای زن باورانه ضرورتاَ یاری نمیرساند. اگر بر این تصوریم که به راحتی میتوانیم ازالگوهای مردانه رها شویم، دچار یک نوع ساده انگاری شدهایم. اگر فکر کنیم که در جنبش زنان اوتوریته پاترنالیستی وجود ندارد، و از گفتمانهای مردانه ردپایی نیست، دچار خوش بینی شدهایم. در یکی از سازمانهای سیاسی به محض آن که رهبرش از فمینیسم دفاع کرد، همه یک شبه فمینیست شدند. این را شاید به طنز بتوان «فمینیسم پدر سالار» نام گذاشت.
با این وجود اگر در مقام مقایسه بین جنبش زنان با دیگر جنبشها مانند جنبش کارگری، دانشجویی و جنبشهای اتنیکی تحت ستم بر آییم، باز هم میتوانیم به نسبت دیگر جنبشها، جنبش زنان را جنبش فمینیزه شده تلقی کنیم. به عنوان مثال میتوان پرسید در جنبش کارگری تا چه اندازه از ستمی که بر زنان کارگر اعمال میشود حرف زده میشود و آیا جنبش سندیکایی بیشتر در انحصار مردان نیست؟ تا چه حد از تعدی کارگران مرد به کارگران زن سخن و یا از تجاوز و تعدی سرکارگرها و رؤسای شرکتها به زنان کارگر حرف زده میشود؟ تاچه اندازده نسبت به پایین بودن دستمزد زنان کارگر و دیگر مزدبگیران نسبت به مردان کارگر اعتراض میشود؟ و خلاصه آن که جنبش کارگری سخت در انحصار کلام مردانه قرار دارد.
در جنبشهای اتنیکی تحت ستم که من آنها را در حوزه فعال کردن زنان و به میدان اجتماع کشاندن آنان خیلی هم مؤثر میدانم، علی رغم وجود برخی چهره های معدود و شاخص فعال زنان در آن، میتوان پرسید برآمد جنبشهای اتنیکی تا چه اندازه این مطالبات را به دستور روز آنان بدل کرده است و یا موجب به سایه رانده شدن مطالبات زنان در آن شده است؟ به گونه ای که سیطره ایدئولوژیهای مردانه در این جنبشها حتی این خطر را همراه داشته است که زنان به حقوق خود توجه نکنند و حتی گاه آن را انکار کنند تا هویت «رهایی بخش» جنبشهای ملی و قومی به زیر پرسش نرود. گاه هم با شعار اول رهایی ملی و قومی وسپس رهایی زنان، به زنان برخورد ابزاری میشود.
اساسا نظریه های فمینیستی پسا استعماری نشان میدهند که در جنبشهای ملی و یا ضد استعماری بیشتر با هژمونی کلام مردانه مواجه بودهایم. در انقلاب ضد امپریالیستی ایران نیز زنان به عنوان ابزار و سربازان انقلاب شناخته شدند. بدین تر تیب در جنبشهای کارگری و اتنیکی، کلام مسلط مرد سالارنه است.
از او سوال میکنم که در مورد جنبش دانشجویی چه فکر میکنید؟
مهرداد درویش پور بر این عقیده است که وضعیت جنبش دانشجویی بهتر از دیگر جنبشهاست چون اعضایش آگاهتر هستند و چهره های شاخص زنان را در درون آن میتوانیم ببینم. همچنین شیوه سازمان دهی آن کاملا افقی است، به جای اشکال اوتوریته گرا و کلاسیک سیاست ورزی، شیوه سازمان دهی افقی تجویز میشود. البته در جنبش دانشجویی با طرح خواستهای مستقل زنان مواجه نبودیم. فزون بر آن در جنبش عمومی، نیز کلام زنانه کمتر دیده میشود.
در اپوزیسیون نیز کلام مسلط مردانه است، آنان هیچ گاه از تبعیض جنسیتی حرف نمیزنند. به عنوان مثال در همین نشست اتحاد جمهوری خواهان که بسیار هم مهم بود، از خطر جنگ، تحریم اقتصادی، همگرایی، و… سخن گفته شد اما سخن چندانی در باره مسئله تبعیض جنسیتی به میان نیامد. هنگامی که حتی اپوزیسیون نیز اینگونه میاندیشد در نتیجه روشن است چرا باید به فمینیزه کردن سیاست ورزی بیندیشیم. در کمپین یک میلیون امضا، کمپین ضد سنگسار، کمپین مخالفت با حجاب اجباری، پلورالیسم گسترده ای مشاهده میشود. همچنین جنبش زنان جنبش مطالبه محور است و از ایدئولوژی گرایی به دور است. به من بگویید که بن بست شرکت یا عدم شرکت در انتخابات را چه کسانی شکستند؟ این زنان بودند که با طرح مطالبه محوری به آن شکل از قطب بندی، پایان دادند. یعنی در انتخابات، هم سیاست ورزی کردند، هم آگاهی جنسیتی دادند و هم مطالبات خود را مطرح کردند. البته رد پای محدودیتها، نواقص و سرکوب سیاسی هنوز هم در جنبش زنان دیده میشود ولی علیرغم این، تردید ندارم که انقلاب آینده ایران «زنانه» است که با صلح طلبی، مسالمت جویی، شبکه افقی سازماندهی، پلورالیسم و مطالبه محوری گفتمانهای فرا ایدئولوژی، خود را به نمایش میگذارد. بر این باورم که میزان ترقی و دموکراتیزه شدن جامعه را با زنان میتوان سنجید و بارها نوشتهام که چه در خانواده و چه در دیگر نهادها و سازمانهای اجتماعی، فمینیزه کردن سیاست، به معنای تحولی مسالمت آمیز و دموکراتیک است که نفع آن به سود کل جامعه است.
[مدرسه فمینیستی]
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید