مارکسیست، مارکس نخوانده
انتشار کتاب ۶۸۵ صفحهای «سرمایهداری در قرن ۲۱» نوشته توماس پیکتی (Thomas Piketty) اقتصاددان جوان فرانسوی با استقبال بسیاری بویژه در آمریکا مواجه شده است. این کتاب که بزبان فرانسه بوده و در آوریل سال جاری بهانگلیسی برگردان و تا کنون بیش از یکصدهزار نسخه انگلیسی آن بفروش رسیده در حال حاضر در لیست پرفروشترین کتابهای آمازون قرار گرفته نشان میدهد که دغدغه مردم جهان همانا اقتصاد و معیشت است. ظهور جنبش وال استریت و افشای یک درصدیها که حدود ۴۰ درصد ثروت جهان را در اختیار دارند و عمق نابرابری سیاسی- اقتصادی مردم جهان که در دهه اخیر بشدت گسترش یافته از یک طرف و شکست مفتضحانه سیاست نئولیبرالها که حتی هوای تنفسی مردم، و جان و طبیعت را کالائی کردهاند، در استقبال از این کتاب بسیار مؤثر بوده است. توماس پیکتی مدعی است مدت ۱۵ سال با یک تیم تحقیقاتی در مورد دادههای فراوان مندرج در این کتاب کار کرده و برخلاف کتاب پیشین وی که در سال ۲۰۰۱ در مورد درآمدهای بالا در فرانسه منتشر شد (کتاب درآمد بالا در فرانسه قرن ۲۰- نابرابری و بازتوزیع ۱۹۹۸- ۱۹۰۱) در این کتاب بجای یک کشور «دو دوجین از کشورها» مورد بررسی قرار گرفته است. نکته برجستهای که همه موافقان و مخالفان کتاب بدان اشاره کردهاند فراوانی اطلاعات و دادههای کتاب و بویژه روزآمد بودن اطلاعات (تا سال ۲۰۱۲) میباشد. پیکتی در این کتاب سیر تحول و تطور درآمد به دارائی را مورد بررسی قرار داده و برخلاف مارکس که ارزش افزوده را بنیاد ثروت افزائی سرمایهداران میداند معتقداست، دارائیها موجد ثروت و نابرابر شدهاند! به رغم آنکه مطبوعات و رسانههای غربی وی را «مارکس جدید یا مارکس دوم» خطاب کردهاند اما پیکتی رسماً اعلام نموده که مارکسیست نیست چرا که نتوانسته کتاب سرمایه اثر جاودانه مارکس را بدرستی مطالعه کند او در مصاحبه با New republic اعلام نمود که کتاب مانیفست را که کتاب ساده و قوی است خوانده و اگرچه سعی کرده کتاب کاپیتال مارکس را بخواند بدلیل سخت بودن آن قادر به خواندنش نشده است!!
(حال مقایسه کنید با سخنان و ادعاهای اقتصادخواندههای وطنی که بعضاً به زبان انگلیسی تسلط نداشته ولی هفتهای هشت نوبت مارکس و مارکسیسم و سرمایه را نخوانده، نقد میکنند) اتفاقاً همین نکته که صراحت راستگوئی را میرساند بر محبوبیت پیکتی افزوده است که رسماً اعلام نموده «نتوانستم کتاب سرمایه را بدلیل سخت بودن بخوانم» در حالی که آن بخت برگشته ایرانی که رشته تحصیلیاش ناروشن است بهدلیل نافهمی از کتابهای بزرگان این نوشتهها را «رمالی و پیشگوئی» مینامد!
شاید بدلیل همین اعتراف پیکتی بوده که دیوید هاروی اقتصاددان برجسته در نقد کتاب پیکتی اعلام نمود بسیاری از نکاتی که در این کتاب بعنوان راه حل مطرح شده قبلاً توسط مارکس پاسخ داده شده است!!! رادیو بیبیسی در تاریخ ششم ماه می سال جاری پیکتی را «اقتصاددان محبوب چپ و منفور راست» معرفی کرده بود و از استقبال از این کتاب در تعجب بوده در حالی که استقبال از کتاب بویژه در کشوری که نابرابری اقتصادی بیداد میکند (آمریکا) نشاندهندهٔ حمایت جامعه یک درصدیها میباشد. پیکتی در واقع به آن دسته از اقتصاددانان کلاسیکی تعلق دارد که معتقد به دخالت دولت در اقتصاد بویژه از طریق مالیاتستانی هستند. در واقع راهحل اساسی پروفسور پیکتی چون معتقداست تورم، مالیات بر سرمایه فقراست لذا وضع مالیات تصاعدی برثروت علاوه برمالیات بر درآمد بالائیهابه منظور باز توزیع عادلانه تر ثروت پیشنهاد کرده است. غافل از بخش عمده ای از ایدهها را ریکاردو، آدام اسمیت و کنینر و جیمز توبین هم مطرح اما خصیصه ذاتی سرمایهداری (انباشت سرمایه)، تئوریهای آرمانی را به زیر ثروت دفن نموده است. پیکتی در این کتاب دیگر کسی را فریب نمیدهد. زیرا شکاف طبقاتی روزافزون در قرن ۲۱ نشان میدهد که کاربرد و معادلات ریاضی در اقتصاد در ستبر اطلاعات نادقیق با افشای آمارهای دروغینی که مدعی کاهش نابرابر در عصر جدید هستند امر قابل پنهانی نیست و نمونه آن ظهور جنبش سراسری مدنی یک درصدی در جهان سرمایهداری است. جالب آنکه سردمداران سرمایهداری انحصاری و سخنگویان آن از جمله Ross Dauthat ستوننویس مشهور نیویورک تایمز در مقاله نهم آوریل ۲۰۱۴ ضمن حمله شدید به پیکتی شمشیر را از رو بسته و پیکتی را متهم به مارکسیست بودن و ترویج ایدههای مارکسیسم میکند. رنجش رسانههای صدای بورژوازی جهانی از افشای نابرابری که میتواند جنبشهای اجتماعی را بر علیه آنان راهاندازی کند بقدری است که خبرگزاری بی بی سی پیکتی را رسماً مارکس جوان مینامد. البته این رسانهها فراموش میکنند که حداقل مزد ساعتی آمریکا که در سال ۱۹۵۶ بهقیمت ثابت سال ۱۹۹۶ معادل یک دلار بوده در سال ۲۰۱۳ به رقم جاری ۲۵/۷ دلار و بقیمت ثابت صرفاً ۸۷/۴ دلار شده یعنی در طول زمانی ۵۷ سال، در حالی که ثروت سرمایهداران و انحصارات بانکی صدها برابر شده است. نگاهی به تیترهای رسانههای جمعی جهانی نظیرچرا مارکسیسم دوباره برخاسته؟! (روزنامه گاردین چهارشنبه ۱۲ جولای ۲۰۱۲) و یا مارکس برگشته است- مجله سیاست خارجی مورخ ۲۱/۱/۲۰۱۴- و مقاله معروف بازکشت پیروزمندانه مارکس که در اوج بحران ۲۰۰۸ در وال استریت جورنال چاپ شد نشاندهندهٔ عمق نظرات اقتصادی مارکس در جهان سرمایهداری است چرا که جهان در زمینه اقتصاد وامدار سه تفنگدار دیوید ریکاردو، آدام اسمیت و کارل مارکس میباشد.
در واقع اگر منتقدین پیکتی در رسانههای سرمایهداری گزارش معروف شبکه عدالت مالیاتی Tax Justice) Network) که در سال ۲۰۱۲ منتشر شد جدی میگرفتند که اعلام کرده بود در سال ۲۰۱۲ حدود ۳۲ هزار میلیارد دلار داراییهای مالی جهان وجود داشته که ۲۱ هزار میلیارد دلار آن در مناطق بهشت مالیاتی بوده و این حجم داراییها متعلق به ده میلیون نفر در جهان بوده که ۹۸۰۰ هزار میلیارد آن متعلق به فقط یکصد هزار نفر در جهان و داراییهای حدود ۱۳۴۶ نفر از میلیاردرهای جهان معادل ۶۰۰ میلیارد دلار بوده، دیگر از افشاگریهای پیکتی وحشتزده نمیشدند.
شاید تنها نکتهای که پیکتی را به نقطه نظرات سیاسی مارکس نزدیک میکند آنجاست که معتقدست «مقابله با معضلات اجتماعی و نابرابری اجتماعی در تظاهرات و جنبشهای سیاسی است» چرا که بدون این اقدام سرمایهداری جهان را به سوی یک نظام نوین بردهداری سوق خواهد داد. بنظر نگارنده با کمی تدقیق حول نظرات اقتصاددانان عصر جدید شاید بتوان گفت راهکار پیکتی ادامه راهکار مالیاتی است که جیمز توبین اقتصاددان و ریاضیدان معروف (برنده جایزه نوبل سال ۱۹۸۱) که در سال ۱۹۷۱ مطرح کرد با برقراری سیستم مالیاتی نوین و بویژه با اخذ مالیات از فعل و انفعالات مالی و الکترونیکی میتوان از فرار مالیااتی که موجد نابرابری اجتماعی است جلوگیری کرد. البته آثار نظری و نوشتههای جیمز توبین بسی وسیعتر از نوشتههای بیکتی بوده بویژه آنکه به رغم آنکه پیکتی موضوع دارائی را در مقابل درآمد قرار میدهد وارد مباحث تئوریک این حوزه نمیشود. اما توبین که هوادار نظریات کنیز بود مصرانه معتقد بود نظریه کنیز در مورد تعیین درآمد قادر به حل و فصل مسائل اقتصادی دهه ۸۰ بوده است (امری که هیچگاه تحقق نگرفت) نقطه عزیمت راهکار پیکتی همان جامعه سوسیال دموکراتیک و دولت رفاه است و جالب آنکه متأسفانه پیکتی هم چون نمیخواهد و یا نمیتواند وارد حوزهٔ بنیادین سرمایهداری شود، اگرچه بدرستی ویرانی و ورشکستگی را جزئی از نظام سرمایهداری میداند که برای غلبه بر بحرانهای سرمایهداری صورت میگیرد. اما پیکتی فراموش میکند که نظام سرمایهداری از دهه ۱۹۵۰ مرتباً برای غلبه بر بحرانهایش به جنگ و ناامنی در نقاط مختلف جهان روی میآورد و مرتباً در حال هجوم به جامعه برای عبور و رهائی از این بحرانهاست. اگرچه کتاب پیکتی بدرستی سطح فقر و نابرابری را توضیح میدهد اما به علت العلل این نابرابری که در ذات نظام سرمایهداری بویژه سرمایهداری نوین که بنیاد آن بر سلاحهای کشتار جمعی نظیر سرمایهداری کازینویی، سرمایهداری مالی تجاری، کارتهای اعتباری و معاملات و قراردادهای آتی است، چندان توجه نمیکند. بدیهی است وضع مالیات بیشتر بر درآمدهای بالاتر چنانچه با یک اصلاح اساسی در نظام مالی باشد شاید بتوان در ایجاد منافع اجتماعی مؤثر باشد اما کیست که نداند نرخ مؤثر مالیاتی تراستها و انحصارات مالی و بانکی بسیار کمتر از واحدهای کوچک و متوسط تجاری است چرا که زورگویان و اساطیر پول و سرمایه با علم کردن «تئوری خوشبختی بیشتر، پول بیشتر»، در فرآیند قانونگذاری چنان عمل کردهاند که منحنی مالیات حقوقبگیران جهان بالاتر از منحنی مالیاتی فراریان مالیاتی است که در سایه ایجاد مناطق امن مالیاتی موسوم به بهشت مالیاتی به سر میبرند. کار بهجائی رسیده که در کنفرانس کشورهای گروه G20- سال جاری قبل از برگزاری المپیک در روسیه برگزار شد رهبران کشورها نگرانی خود را از فرار مالیاتی شرکتهای چندملیتی و تراستها از طریق قراردادهای اجتناب از مالیات مضاعف و مناطق بهشت مالیاتی که اتفاقاً عمدهٔ این مناطق در کشورهایی قرار دارند که مدعی داشتن نظام مالیاتی قدرتمند هستند (انگلستان و آمریکا و برخی کشورهای اروپائی) رسماً ابراز نمودند.
تارنمایTax Justice Network با ارائه آمار و اطلاعات مستند نشانداده که در سال ۲۰۱۱ بیش از ۳۲ هزار میلیارد دلار دارائیهای مالی پنهان در جهان وجود دارند که حدود ۹٫۶ میلیارد دلار آن متعلق به یکصد هزار نفر و این داراییها عمدتاً توسط بانکهای بزرگ دنیا نظیر Morgan, HSBC و … مدیریت میشوند لذا راهکار آقای پیکتی در مقابله با این سودجویانی که ثروت خود را نه از طریق تولید و صنعت و رقابت بلکه از طریق خشونت و جنگهای منطقهای بدست آوردهاند کارا نخواهد بود!!
با همه این تفاصیل، نگرش و کار آقای پیکتی از آن جهت که در افشای نظام نابرابری جهانی مستند عمل کرده قابل ستایش است. برای اطلاع خوانندگان باید یادآور شد اساساً توماس پیکتی را نمیتوان در طیف راستگرایان قرارداد چرا که ایشان عملاً خود را در مدار یک درصدیها قرار داده است و بهمین جهت باید ورود ایشان به کمپین یک درصدی را خوشآمد گفت بویژه آنجا که میگوید ” من بخصوص نسبت به آینده خوش بین نیستم. درسهای گذشته نشان داده که اختلافات خشونتآمیز اغلب نقش مهمی را بازی میکنند، و نهادهای دمکراتیک رسمی همیشه به نابرابری پاسخ نمیدهند، بویژه آنکه این نهادها میتوانند تحت سیطره نخبگان مالی قرار گیرند”- نقل از نشریه New Left Review شماره ۸۵ فوریه ۲۰۱۴.
پیکتی قبلاً در مقاله «چرا نرخ مالیات میتواند بیش از ۸۰ درصد باشد» که مشترکاً باتفاق امانوئل سائز و استفانی استانچوا نوشته بود در بررسی ۱۸ کشور عضو سازمان همکاری و توسعه این ادعا را که مالیات کم بر ثروتمندان منجر به افزایش بهرهوری و رشد اقتصادی میشود را با دلیل و برهان و آمار رد کرده بود. او در این مقاله ثابت میکند که مالیات مطلوب میتواند بالای ۸۰ درصد باشد و هیچکس جز مگاثروتمندان چیزی را از دست نمیدهد. (قابل توجه تئوریسینهای اقتصادی دولت و پیروان مکتب شیکاگو و زعفرانیه و نیاورانکه مدعی هستند با اعمال معافیت مالیاتی شرکتها و پولدارها کشور به حوزهٔ رشد اقتصادی وارد خواهد شد). شاهبیت نظریات پیکتی که او را متهم به مارکسیست بودن میکنند آنست که ثابت میکند هیچگونه رابطهای بین کاهش نرخ مالیاتی درآمدهای بالا و رشد متوسط سالانه واقعی سرانه تولید ناخالص داخلی پس از سالهای ۱۹۷۰ وجود ندارد. در واقع عوامفریبی رسانههای جمعی سرمایه داری مبنی بر کاهش نابرابریهای اقتصادی در دوران پس از جنگ دوم جهانی با افشاگری امثال پیکتی باعث رنجش نهادهای مالی جهانی شده است. تنها نکتهای که بنظر میرسد به دقت مورد توجه آقای پیکتی قرار نگرفته آن است که در دو دهه اخیر با افت شدید گرایش نزولی سود و ظهور بازارهای جدید، سرمایهداری جهانی به پدیدههای نوینی همچنین ابزارهای مالی، قراردادهای آتی – Hedge – یا سلاحهای کشتار جمعی مالی روی آورده به طوری که تا پایان سال ۲۰۱۳ مجموع بازار بورسهای جهان رقمی حدود ۶۳ تریلیون دلار اما حجم بازارهای مالی و داراییهای مالی حدود ۱۲۰۰ تریلیون دلار بوده که این رقم از کل تولید ناخالص داخلی جهان از سال ۱۹۶۰ تا ۲۰۱۳ که معادل ۱۱۶۶ میلیارد دلار بوده بیشتر بوده است. به تعبیری بخش غیرواقعی اقتصاد بیست برابر بخش واقعی بوده که آثار زبان بار آن گسترش فقر و افزایش وسیع نابرابری و اضمحلال تدریجی طبقه متوسط بعنوان موتور محرکه جامعه کار و تولید میباشد. پیکتی البته اعتقاد دارد که نابرابری اجتماعی نه از درآمدها و انباشت سرمایه که از داراییهای ثروتمندان جهان ناشی میشود غافل از اینکه درآمد موجد دارایی است و نه بالعکس. برای پی بردن به عمق نابرابریهای اقتصادی جهان باید گفت کل ثروت جهانی در سال ۲۰۱۲ معادل ۲۲۳ تریلیون دلار برآورد شده که ۲۹ میلیون نفر (معادل شش دهم درصد جمعیت جهان)، هر یک بیش از یک میلیون دلار دارائی و سر جمع دارائیهای آنان معادل ۵/۸۷ تریلیون دلار و ۳۴۴ میلیون نفر (معادل ۵/۷ درصد جمعیت جهان) بین یکصد هزار دلار تا یک میلیون دلار دارائی که جمع داراییهای آنان ۹/۹۵ تریلیون دلار (۱/۴۳ درصد ثروت جهان) و ۱۰۳۵ ۱٫۰۳۵ میلیون نفر (معادل ۵/۲۲ درصد جمعیت جهان) بین ده هزار تا یکصد هزار دلار ثروت دارند که جمع دارائی آنان ۱/۳۲ تریلیون دلار (معادل ۴/۱۴ درصد ثروت جهان) و ۳۰۸۵ میلیون نفر از جمعیت جهان (۳/۶۹ درصد جمعیت جهان) کمتر از ده هزار دلار ثروت داشته و جمع ثروت آنان ۳/۷ تریلیون دلار (معادل ۳/۳ درصد ثروت جهان) است. در حالیکه اگر دارائیهای جهان عادلانه و مساوی تقسیم شود سهم هر فرد بالغ معادل ۴۹۰۰۰ دلار خواهد شد. نحوه تقسیم بندی این ثروت عظیم آمریکای شمالی (۱/۶۸ تریلیون)، اروپا (۳/۶۹ تریلیون)، آسیای پاسیفیک (۷/۵۰ تریلیون)، چین (۱/۲۰ تریلیون)، هندوستان (۱/۳ تریلیون)، آمریکای لاتین (۶/۸ تریلیون) و آفریقا (۳/۲ تریلیون) دلار بوده است. جالب آنکه بدانید کل ثروت جهانیان تا سال ۲۰۱۷ معادل ۳۳۰ تریلیون برآورد میشود که سهم آمریکای شمالی از۱/۶۸ تریلیون به ۸۹ تریلیون افزایش خواهد یافت و حتماً سهم یک درصدی بیشتر و بیشتر و سهم سایرین کمتر از حالا خواهد بود!
سال | سهم ۱% | ۱۹% | ۲۰% | بالاییهای ۱% |
۲۰۰۴ | ۳/۳۴ | ۳/۵۰ | ۶/۸۴ | ۲/۴۲ |
جالب آنکه برخلاف ادعای آقای پیکتی که داراییهای ثروتمندان را جدای از درآمد آنان مورد بررسی قرار میدهد در صفحه ۱۴۵ و ۱۴۶ کتاب وی که نمودارهای درآمد حاصل از نیروی کار و درآمد حاصل از سرمایه در دو کشور انگلستان و فرانسه در بازده زمانی سالهای ۲۰۰۰- ۱۸۲۰ بررسی شده نمودار درآمد حاصل از سرمایه (شامل اجاره، سود و سود تقسیم شده و بهره) به مراتب کمتر از درآمد حاصل از «کار ناشی از مزد» بوده است که همین امر موید صحت گفتار مارکس مبنی بر ربودن دسترنج جامعه کار (مزد) از طریق صاحبان کار میباشد و همین امر باعث شده که حدود شش دهم درصد از مردم جهان (۲۹ میلیون نفر) مالک ثروتی بالغ بر ۴/۸۷ تریلیون دلار از کل ثروت ۲۲۳ تریلیون دلاری جهان باشند؟!
بررسی دیگری که بعمل آمده نشان میدهد که در سال ۱۹۲۹ در حالی که متوسط درآمد شهروندان آمریکائی، ۷۵۰ دلار بوده، درآمد ابرازی هنری فورد ۱۴ میلیون دلار بود و در سالهای ۲۹- ۱۹۲۳ سالهای بحران و نکبت سهم رشد درآمد سطوح بالائی یک درصدیها معادل ۷۰% درآمد کل جامعه آمریکا بوده است یعنی بطریق اولی هر چقدر وضعیت معیشت ۹۹ درصدیها بدتر شود سهم یک درصدی افزایش مییاید!! نمایه زیر درصد سهم سطوح بالا و پایین یک درصدیها را در بازده زمانی ۲۰۰۷- ۱۹۲۳ نشان میدهد.
شرح | ۱۹۲۹- ۱۹۲۳ | ۱۹۶۹- ۱۹۶۰ | ۱۹۷۹- ۱۹۷۶ | ۱۹۸۹- ۱۹۸۲ | ۲۰۰۰- ۱۹۹۲ | ۲۰۰۷- ۲۰۰۰ |
سهم بالاهای ۱% | ۷۰ | ۶۵ | ۴۸ | ۲۷ | ۴۴ | ۶۸ |
سهم پایینهای ۱% | ۱۷ | ۱۰ | ۳۵ | ۴۱ | ۳۰ | ۱۲ |
منبع- تارنمای zerohdedge.com
تدقیق در اعداد و ارقام این جدول بیانگر انست که تغییر ساختار نابرابری جهانی با موعظه و پندهای اخلاقی امکانپذیر نبوده اما با اقدامات ساختاری میتوان این توازن قدرت را کاهش داد به طوری که سطوح نابرابری کاهش یابد اما تغییر اساسی جز از طریق اقدامات جدی جامعه کار و تولید مبنی بر محدود کردن قدرت چپاولگران اقتصادی امکانپذیر نمیباشد که نمونه بارز آن اعطای جایزه نوبل اقتصادی به محقق برجسته فرانسوی آقای Jean Tirole بابت کتاب معروف وی قدرت بازارها و مقررات کنترلی
Market Power and Regulation است که همین دوهفته قبل صورت گرفت. پروفسور تیرول هم نظیر آقای پیکتی ثابت کرده که بدون کنترل بازارها و شرکتهای بزرگ، خطر نابودی سیستم سرمایه داری را تهدید میکند. برای اطلاع خوانندگان علاقمند یادآور میشود کتاب globalization, global corporations and global government که توسط نگارنده در زمینه قدرت یابی و سیر تحول شرکتهای بینالمللی تألیف شده در هفتههای آتی توسط انتشارات آکادمیک لامبرت آلمان به بازار عرضه خواهد شد که مطالعه آنرا به خوانندگان توصیه مینمایم.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
غلامحسین دوانی؛ پژوهشگر اقتصادی و عضو انجمن اقتصاددانان حرفهای بریتیش کلمبیا و از اعضای حسابداران خبره آمریکای شمالی