«من هم؛ جنگی برای زنان یا میان زنان؟»
وقتی شخصی سیاسی نمیشود
بیدارزنی– «در گروهی که تشکیل دادهایم، چندان تلاشی برای حل مشکلات شخصی و فوریِ زنانِ گروه انجام نمیدهیم. ما بیشتر، موضوعات را بر اساس دو اسلوب انتخاب میکنیم، در یک گروه کوچک برایمان این امکان وجود دارد که به نوبت سوالاتی را در جلسهمان طرح کنیم (بهطور مثال: کدام را ترجیح میدادید/میدهید، اینکه فرزندتان دختر باشد یا پسر یا اصلا فرزندی نداشته باشید و چرا؟ رابطهتان چطور میشود اگر مردِ شما درآمدش از شما بیشتر/کمتر باشد؟) بعد، یک به یکِ زنانِ اتاق، بر اساس تجربهی شخصیمان به سوالات پاسخ میدهیم. در پایان جلسه، گفتهها را جمعبندی میکنیم، نقاط مشترک را مییابیم و به یک نتیجهگیری کلی میرسیم.»
جلسات تحلیلی فوق که اساس نوشتن مقالهی «شخصی سیاسی است»[۱] و تبدیل شدن این عنوان به شعار بنیادی موج دوم فمینیسم» و بعدها سایر فمینیستها قرار گرفت، بنا به توصیف خود نویسندهی مقاله یعنی کارول هنیش، «شکلی از کنشگری سیاسی» بودکه هنیش تاثیرِ تراپیگونهی آنها بر زنان را بهمانند یک «تراپی سیاسی» و نه «تراپی شخصی» قلمداد میکند.
مقالهی او از یک نکتهی مهم پرده برمیدارد؛ اینکه فمینیستهای بنیانگذار این ایده از همان ابتدا تصریح کرده بودند که صِرفِ بازگو کردن روایتهای شخصی در این جلسات، هدف نیست بلکه رسالت اصلی، یافتن مشکلات مشترک بهمنظور انجام کاری ریشهایتر است؛ چنانکه نانسی فریزر»، فیلسوف معاصر فمینیست نیز هدف فعالان موج دوم فمینیسم را از عمومی ساختن امور خصوصی، «سیاسی کردن آنها با فشار آوردن به سیاستگذاران جهت توزیع منابع عمومی بین افراد کمبرخوردار» توصیف میکند.[۲]
باوربه ضرورتِ هدفمند ساختنِ این نوع کنشگریها باعث شد که اسلوب پیشنهادی هنیش تاهمین امروز نیز الگوی بسیاری از فعالان حوزهی زنان در گوشه و کنار جهان قرار گیرد؛ فعالانی که در عین گمنامی، عملگراییشان نویدبخشِ دستاوردهای چشمگیری برای جنبش زنان است و به جرات میتوان گفت بزرگترین تاثیر را بر تغییر هر سیاست و قانون نابرابری نیز همین نوع فعالان گذاشتهاند. آنچه در ادامه میآید، تنها دو مثال از شیوههای کنشگری آنهااست.
در بعدازظهری از ماه ژوئیهی سال ۲۰۱۹، گروههایی از فعالان حوزهی زنان از ملیتهای مختلف در مقر سازمان ملل متحد در نیویورک گرد آمدند تا بر اساس دادههایی که از روایتهای شخصی زنانِ کشورهای خود به دست آورده بودند، علیه تبعیض و ستم جنسی در محلهای کار سخن بگویند و به دیپلماتهای سایر کشورها یادآوری کنند که «زمانیکه زنان دست از کار بکشند، دنیا متوقف میشود.»[۳] این کنش به خودیِ خود، دورنمایی نیز از اعتصاب جهانی زنان[۴] در هشتم مارس ۲۰۲۰ به دست میداد که طی فراخوانی از سوی فعالان و گروههای متحدِ فمینیست، بیش از یک میلیون زن در ۵۹ کشور جهان در سراسرِ آن روزدست از کار کشیدند و از آن میان، بسیاری نیزدر تظاهراتها و تجمعهایی که در همبستگی با این اعتصابِ یک روزه برگزار شد، حضور به هم رساندند تا ضمن آنکه این حرکت، تهدیدی علیه سیاستگذاریهای غلط و تبعیضآمیز صاحبان مشاغل و دولتهایشان قلمداد شود، صدای اعتراضشان نیز هر چه بلندتر به گوش برسد.
این نوع کنشها که در آنها محوریت با جمع وعمل است، بر دفاع از حقوق تمام زنان از هر قشر و طبقهای متمرکز شده است؛ زنانی که به گفتهی جودیت باتلر، فیلسوف فمینیست، «شاید هیچ ارتباطی با فضای دانشگاهی و نخبهگرای فمینیستی نداشته باشند»[۵].
به نام کارگران و به کام نخبگان
سال ۲۰۰۶ که «تارانا برک» (زن سیاهپوستی که خود تجربهی تجاوز را پشت سر گذاشته بود)، جنبشِ «من هم» را با هدف کمک به زنان و دخترانِ به خصوص رنگینپوستی که قربانی خشونت جنسی شده بودند به راه انداخت، شاید هرگز تصور نمیکرد که بیش از ده سال بعد، چند ستارهی سفیدپوستِ هالیوود با بهره گرفتن از امتیازات طبقاتی و نژادی خود باعث شوند جنبشی که بسیار کمتر از اینها شناخته شده بود، تبدیل به «هشتگی» شود که میلیونها پست را در شبکههای اجتماعی به خود اختصاص دهد وحتی در دورترین نقاط جهان نیز بر سر زبانها بیفتد. اینجا بود که صدای برک بلند شد که این جنبش را فراتر از یک هشتگ میداند. برای او «من هم» در حکم یک استراتژی بوده که پیش از این هشتگ هم دنبال میشده است و پس از آنکه چنین هشتگی از یادها برود نیز دنبال خواهد شد: «فراگیر شدن این کمپین، امید ایجاد کرده و الهامبخش شده است… اما امید و الهامبخش بودن را تنها با کار و عمل میشود، حفظ کرد.»[۶] اما کمپینی که به ابتکار او برای حمایت از زنان و دختران محروم و رنگینپوست آغاز شده بود، حالا آنقدر از هدف خود فاصله گرفته است که درست همان زنان در این کمپین نادیده گرفته میشوند.[۷]
مشکل کجاست؟ نکتهی طنز اما تلخ ماجرا این است که مشکل را باید در عنوانی جست که خودِ برک از ابتدا برای کمپینش انتخاب کرده بود؛ عنوانی که طبعاً این تلقی را ایجاد میکند که این کمپین فقط زنانی را زیرچتر خود میگیرد که صدایی دارند و میتوانند حرف بزنند و بگویند: «من هم» چنین تجربهای داشتهام یا «من هم» مثل شما هستم. پس بقیهی زنان چه؟ چرا زنانی که آزار میبینند اما روایتی از آزار دیدن خود به جا نمیگذارند نباید مورد توجه قرار بگیرند؟ زنانی که دسترسی به شبکههای اجتماعی ندارند تا به این هشتگ بپیوندند یا اگر دارند نیز به دلیل سازوکارهای ناعادلانهی این شبکهها (که متون در آنها از تعداد لایک و فالوور اعتبار میگیرند)، از امتیاز دیده شدن و شنیده شدن، کمتر برخوردار میشوند و زنانی که به هر دلیل، جرأت افشاگری در این باره در فضای عمومی را ندارند. این کمپین چه فایدهای به حال چنین زنانی دارد که دست برقضا اکثریت زنان را بر خلاف آن اقلیت نخبهای که صدایشان در بوق و کرنا طنینانداز میشود، تشکیل میدهند؟
و البته این کمپین نه تنها در اسم که در عمل نیز نشان داده که این تلقی صحیح است، چنانکه جودیت باتلر در ارزیابی آن میگوید: ««من» در جنبش «من هم» از «ما» در جنبشهای جمعی فاصله دارد و باید حواسمان باشد که «مجموعهی» روایتهای شخصی، لزوما «حرکت جمعی» نمیسازد و گروه و جمع، چیزی فراتر از صرفا مجموعهی داستانهای شخصی است.»[۸]
در حقیقت، این ماهیتِ شخصمحور و رسانهمحورِ «من هم» بوده که نگذاشته جنبشی که در شکل و شمایل بیرونیاش یک حرکت جمعی است، به صدای بیصدایان (زنان گمنام و زنان فرودست) تبدیل شود که در رسانهها که طبیعتاً به دنبال سلبریتیسازیاند، جایی ندارند. حال آنکه اگر قرار بر پشتیبانی و همدلی زنانه باشد، باید آن را بیشتر متوجه آن گروه از زنان که عملا پشتیبان و پناهی ندارند، کرد.
اگر هدف از شکلگیری جنبش «من هم»، امن کردن محلِ کارها باشد، به باور نانسی فریزر، «پس باید آن را یک مبارزهی کارگری قلمداد کرد.»[۹] او از این بابت که این جنبش در رسانهها تنها روی روایتهای طبقات فرادست جامعه متمرکز شده است، ابراز تاسف میکند و معتقد است که زنان کمبرخوردار، از جمله کارگران مزارع، کارگران هتلها، نظافتچیهای ادارات و کارگرانی که در منازل شخصی دیگران کار میکنند، در مقابل آزار و تجاوزبسیار بیدفاعترند.
از این منظر میتوان «من هم» را مبارزهای به نام کارگران و به کام نخبگان قلمداد کرد.
یک نقصان دیگر که جنبش «من هم» به دلیل ماهیتش از آن رنج میبرد، محدود ماندن افشاگریها به چند فرد آزارگر یا متهم به آزارگری است. دامن زدن به این تصور که افشاگری دربارهی چند آزارگر، محیطهای کاری و جامعه را برای هزاران هزار آزارگر دیگر ناامن خواهد کرد، صرفا در حکم توجیهی برای قصوری است که فعالان این جنبش در راستای تحقق بخشیدن به یک خواستهی جمعی مرتکب شدهاند امن کردن این فضاها برای تمام زنان.» چیزی که اگر در بهترین حالت فرض را بر این بگذاریم که هدف این جنبش بوده باشد نیز، با این نوع کنشگری بسیار دور از دسترس مینماید.
بسیج زنان علیه زنان
جنبش «من هم» در عین حال، آماج انتقادِ بسیاری از فعالان حوزهی زنان قرار گرفته است. این نکته خودحکایت از این دارد که جنبشی که با شعار ایجاد همدلی بین زنان شکل گرفته بود، برعکس، به تفرقه بین آنها دامن زده و شکاف بین فمینیستها با گرایشات مختلف فکری را از گذشته نیزعمیقتر کرده است[۱۰].
«مارگارت اتوود»، داستاننویس و فمینیست شهیر کانادایی یکی ازاین منتقدان است و البته حامیان «من هم» نیز انتقاداتی را که او در مقالهای با عنوان «آیا من فمینیست بدی هستم؟»[۱۱] علیه این جنبش مطرح کرده بود، بیپاسخ نگذاشتند و دست به تخریب گستردهی او در شبکههای اجتماعی زدند. او در مقالهی خود، جنبش «من هم» را از «علائم» یک نظام قضاییِ ورشکسته و نابسامان دانسته و بابت خطرات «برقراری عدالت توسط شهروندان» که البته آن را پاسخی به «فقدان عدالت» در سیستم میداند، هشدار داده است. اتوود جنبش «من هم» را از این نظر نیز که به جای جنگ برای زنان، به جنگ میان زنان بدل شده است، قابل نقد میداند.
«جسیکا بوچر» کارآفرین موفقی که در سال ۲۰۱۶ به عنوان یکی از پنجاه زن الهامبخش عرصهی فناوری دیجیتال در اروپا شناخته شده بود، در روزهای اخیرکه به عضویت هیئت برابریخواهی کمیسیون برابری و حقوق بشر بریتانیا (EHRC) درآمده است، بابت انتقادهایی که در سال ۲۰۱۸ در یکی از گفتوگوهایش با TED به جنبش «من هم» وارد دانسته، از سوی حامیان این جنبش و برخی رسانهها مورد مواخذه قرار گرفته است. او در آن گفتوگو، این پرسش را مطرح کرده بود که آیا فمینیسم امروزی شروع به صدمه زدن به خودش کرده است؟ و جنبش «من هم» را به تقویت گفتمانی که زنان را همواره آسیبپذیرمعرفی میکند (واز نظر او به سود مبارزات برابریخواهانه نیست)، متهم کرده بود. به باوربوچر «من هم» نه تنها به اعتماد به نفس زنان لطمه زده که یک شبه حیثیت مردانِ بسیاری را نیز به بازی گرفته است[۱۲].
البته اختلافها تنها میان منتقدان و هواداران جنبش «من هم» درنگرفته، بلکه به میان بانیان خود جنبش نیز تسری پیدا کرده است.
پرسشی که جا دارد در اینجا مطرح شود این است که آیا جنبش «من هم» ازعهدهی حفظ آرمانها و خط قرمزهای همین تعداد زنانی که میخواسته صدایشان باشد، برآمده است؟
آلیسا میلانو» همان بازیگر سفیدپوست آمریکایی است که در سال ۲۰۱۷ با نوشتن توییتی، زنان را تشویق کرد که با به کار بردن هشتگ metoo از تجربیاتشان از آزار جنسی سخن بگویند و به این ترتیب، جنبش «من هم» را فراگیر کرد. او و چند تن دیگر از ستارگان هالیوود در اکتبر ۲۰۱۸ پس از آنکه عضویت برت کاوانا در دیوان عالی آمریکا تایید شد، کریستین بلیزی فورد، استاد دانشگاه را بابت ادعایش در مورد اینکه در دوران دبیرستان از کاوانا آزار جنسی دیده بوده، ستایش کردند و آن را شهادتی شجاعانه خواندند و در مقابل، تصمیم سنا مبنی بر تایید انتصاب کاوانا را «غافلگیرانه» توصیف کردند. این گذشت تا امسال که رز مکگاون، یکی ازستارگان هالیوودی که با طرح اتهام آزار جنسی علیه هاروی واینستین، تهیهکنندهی مشهور هالیوود، به کمپین «من هم» پیوسته و باعث اخراج او از کمپانی «واینستین» شده بودند، آلیسا میلانو را بابت حمایتهای پر و پیمانش از جو بایدن در جریان انتخابات آمریکا سرزنش کرد و طرفِ تارا رید، زنی که به بایدن اتهام آزار جنسی زده بود، ایستاد. استاندارد دو گانهای که میلانو به عنوان یکی از چهرههای اصلیِ جنبش «من هم»، در این دو ماجرا از آن تبعیت کرده است، به این شائبه دامن میزند که مبادا این جنبش در بزنگاههایی منافع جناحی را بر منافع زنان ارجحیت داده باشد یا مردانی آزارگر توانسته باشند با استفاده از موقعیت طبقاتی خود یا نفوذی که دارند، آرای زنان تاثیرگذار در این جنبش را به سود خود برگردانند.
هُنرش نیز…
با تمامِ این اوصاف، جنبش «من هم» در آمریکا هر ازچندگاه تلاش کرده است که سطح مطالبات خود را از صِرفِ انتقامگیری از مردان آزارگر/متهم به آزارگری و تنبیه آنها فراتر ببرد و در این راستا، فعالیتهای مفیدی را نیز در پیش گرفته است.
در نوامبر ۲۰۱۷، اتحادیهی ملی زنان کارگر مزرعه (Alianza Nacional de Campesinas)، در نامهای که در همبستگی با زنان هالیوود بابت افشاگریهایشان در کمپین «من هم»، در مجلهی «تایم» منتشر کرد، به شرح تجربیات زنان کارگر مزرعه از آزار و تجاوز پرداخت. نامه به نمایندگی از طرف حدود هفتصدهزار زن کارگر مزرعه در آمریکا نوشته شده بود.
در واکنش به همین نامه بود که جنبش «تایمز آپ» در تاریخ اول ژانویهی ۲۰۱۸ در نشریهی نیویورک تایمز اعلام موجودیت کرد. «تایمز آپ» با اعلام حمایت از افرادی که «کمتر به پلتفرمهای رسانهای دسترسی دارند و محدودیتهای مالیشان به آنها اجازهی شکایت حقوقی بابت آزاری که دیدهاند نمیدهد»، قصد داشت کمبودهای جنبش «من هم» را در این زمینه جبران کند و جالب اینکه توانست ستارگان هالیوودی حامی «من هم» را جوری درگیر موضوع کند که کمکهای مالی فراوانی را حوالهی سازمان «تایمز آپ» کنند.
تایمز آپ در آوریل ۲۰۱۸ در جشنوارهی فیلم «ترایبکا» اعلام کرد که تا آن تاریخ، ۲۵۰۰ زن از صندوق دفاع حقوقیاش درخواست کمک کردهاند.
از طرفی باید گفت که در مقاطعی نیزگسترهی جنبش «من همِ» آمریکایی از شبکههای اجتماعی فراتر رفته و به خیابانها رسیده است. برگزارکنندگان این اعتراضات بزرگ خیابانی امید داشتند که با این کار، سخن گفتن از آزار تنها به ستارگان هالیوود و زنان نخبه محدود نماند و در مواردی موفق هم شدند بهطور مثال، در روز نوزدهم دسامبر ۲۰۱۷، زنان کارگر کارخانههای «فورد» در نشریهی نیویورک تایمز دست به افشای آزارهای جنسیای زدند که در دو کارخانه در شیکاگو متحمل شده بودند.
اما به رغم تمام تلاشها، جنبش «من هم» بهدلیل خصوصیتهایی که در بالا به آن اشاره شد، همچنان بیشتر با زنانی از طبقات بالاتر اجتماع شناخته میشود و در کلیّتِ خود، جنبشی نخبهگرا باقی مانده است.
مدل ایرانی یا کپی برابرِ اصل؟
«من همِ» ایرانی که تقریبا همزمان با «من همِ» آمریکایی پا گرفته بود، در ماههای اخیر و بهویژه پس از بازداشت کیوان اماموردی»، کارمند کتابفروشی که از سوی زنان متعددی به تجاوز جنسی متهم شده است، به شدت و بهخصوص در فضای توییتر فراگیر شد و از آنجا که ماهیت این جنبش در نوع ایرانیاش نیز کمترین تغییری پیدا نکرد، همان نقصانهایی که بالاتر به تفصیل به آنها پرداخته شد، در مورد «من هم» ایرانی نیز بدون استثنا به قوت خود باقی ماند.
البته یک نکتهی شناختی در این میان وجود دارد. در «من همِ» ایرانی، روایتها علیه افرادِ شناخته شده اغلب بدون ذکر نام شخص روایتگر (قربانی آزار) منتشر میشود. درست است که این کار به منظور محافظت از قربانیان انجام گرفته است اما جا دارد به یاد بیاوریم که «من همِ» آمریکایی اصولا با نیتِ «جرأت دادن» به زنان برای روایت کردن آزارهایی که متحمل شدهاند، شکل گرفته بود. تقریبا تمام زنان آمریکایی که در جنبش «من هم» با نام خود دست به افشاگری زدند، حتی همان ستارههای هالیوودی نیز، از نظر شغلی، قدرت و نفوذ در جایگاه پایینتری به نسبت مردانی که به آزارگری و تجاوز متهمشان کرده بودند قرار داشتند و با علم به اینکه احتمال دارد چه آسیبهایی از آن مردانِ قدرتمند و ذینفوذ ببینند، به خود جرأت دادند که به این حرکت بپیوندند. اگر قصد ما این است که به صدای زنانی تبدیل شویم که جرأت روایتگری با نام خود را ندارند – که هدف مهمی هم هست – شاید بهتر باشد کنشهای اصولیتری را جایگزین این شیوه کنیم که در آن «من»ها جای خود را به «ما» داده باشند.
جودیت باتلر تحلیل جالبی از مقایسهی جنبش «من هم» با جنبش «یک زن کمتر هم نه!»[۱۳] -جنبشی که از آرژانتین شروع شد و به دیگر کشورهای آمریکای لاتین هم رسید – ارائه میدهد. او میگوید تفاوت مهم و کلیدی جنبشی مثل «یک زن کمتر هم نه!» با جنبش «من هم» در این است که براساس یک تعریف محدود از «هویت فردی» بنا نشده است، بلکه جمعی است و براساس همکاری قدرتمند گروههای گوناگون زنان شکل گرفته و ازهمه دفاع میکند: از ترنسسکشوالها، زنان کارگر، زنان مذهبی اهل کلیسا، زنان اتحادیهها و …[۱۴]
چالشها و راه حلها
حدود چهار دهه از زمانیکه دادگاههای فدرال در آمریکا آزار جنسی را به عنوان شکلی از تبعیض جنسی به رسمیت شناختند و آن را ممنوع اعلام کردند، میگذرد. قدر مسلم این یک دستاورد بزرگ برای جنبش زنان محسوب میشد، اما اینکه چه مواردی زیرمجموعهی آزار جنسی قرار میگیرند، چرا باید آزار جنسی را تبعیض جنسی به شمار آورد و قانون در اینگونه موارد چه باید بکند و چه میتواند بکند، باز هم بر همگان مشخص نبود؛ بنابراین فعالانِ زنان به ممنوعیت قضاییِ یک مفهوم کلی به نام «آزار جنسی» قناعت نکرده و تلاش کردند شرکتها، کارخانهها و دولتها را مجبور کنند که در این زمینه مرامنامهها و قوانینی را به اطلاع کارمندان خود و سایر افراد در محیطهای کاری و عمومی برسانند و در آن، اَشکالِ مختلف آزار جنسی (اعم از فیزیکی و کلامی) را تعریف و ممنوع اعلام کنند. این تلاشها سالها پیش از آنکه جنبشی به نام «من هم» در آمریکا شکل بگیرد، صورت گرفته بود.
شاید بهتر باشد در ایران نیز تلاشها از همین نقطه آغاز شود (و اگر پیشتر آغاز شده، در همان راستا پیش برود) و نه با توسل به شیوهای که در همین چند ماه هم که در شبکههای اجتماعی فارسیزبان فراگیر شده، ثابت کرده است که جز انتقامگیری چندان کاری برای زنان از پیش نمیبرد.
در ایران همیشه فعالانِ عملگرایی وجود داشتهاند که با وجود تمام موانعی که برای هر گونه تلاشی با آن مواجهند، دست از آموزش و آگاهسازی اقشار مختلف در زمینهی مسائل زنان نکشیده و حمایت شان را اززنانِ متعلق به اقشاری که هیچ پشتیبان و پناهی ندارند دریغ نکردهاند؛ فعالانی که معمولا نامی از آنها در رسانهها و شبکههای اجتماعی به چشم نمیخورد. کاش انرژی جنبش زنان در ایران به جای صرف شدن برای روشهای بیهوده و حتی آسیبزننده به این جنبش، روی همین فعالیتهای موثر متمرکز میشد.
اینکه به دلیل نقصانهایی که در قوانین حمایتی از زنان در دستگاههای قانونی و قضایی ایران وجود دارد، به رأی دادگاههای ایران در اینگونه موارد نمیتوان چندان اتکایی کرد، قابل درک است اما به این بهانه نمیتوان به انتخاب شیوهای روی آورد که نه تنها هدف مشخصی را دنبال نمیکند بلکه منافع جمعی بسیاری از زنان، بهخصوص زنان کارگر و طبقهی فرودست در آن نادیده گرفته شده است، بلکه میان خود فعالان حوزهی زنان نیز به تفرقهی بسیار دامن میزند. شاید پیش بردنِ آن معدود فعالیتهای مفید جنبش «من همِ» آمریکایی که بالاتر به آن اشاره شد، در شرایط امروز ایران عملی به نظر نرسد، اما تردید نکنید که همیشه راه حلهایی بهتر از نخستین راهی که به ذهن ما خطور میکند هم وجود دارد؛ مثلا:
با در نظر گرفتن این احتمال که صاحبان مشاغل، مدیران شرکتها و حتی بخش منابع انسانی آنها میتوانند در عدم حمایت از قربانیان آزار جنسی ذینفع باشند، یکی از عملیترین راهها میتواند دخالت دادنِ اتحادیههای مستقل صنفی و کارگری (در صورت وجود) و یا درخواست تشکیل آنها (در صورت عدم وجود) باشد. شکی نیست که فعالانی در ایران، پیش از این نیز به این راه حل یا راههای مشابه آن اندیشیدهاند و برایش آستین بالا زدهاند؛ اما آنچه کمبودِ آن به شکلی پررنگ در جنبش زنان ایران به چشم میخورد، برقراری پیوند و ارتباط میان فعالان این جنبش و جنبش کارگری است. حالا که قرار است به مسئلهی آزار جنسی در محیطهای کاری بپردازیم، نیاز به برقراری این پیوند بیش از پیش احساس میشود. جای تاسف است که اغلب اتحادیههای صنفی موجود، فضایی سراسر مردانه دارند و این خود باعث میشود زنان کارگر حتی به ذهنشان نیز خطور نکند که میتوانند بابت آزار جنسی که در محل کارشان متحمل شدهاند، به اتحادیههای صنف خود شکایتی ببرند. پیوند بین جنبش زنان و جنبش کارگری میتواند حضور زنان را در این اتحادیهها به یک اولویت تبدیل کند.
کار را میتوان از اتحادیههای صنفی و سندیکاهای کارگری موجود نظیر انجمن صنفی معلمان، انجمن صنفی پرستاران، سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی، سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه و…شروع کرد و به عنوان نمونه، عملکرد انجمن صنفی روزنامهنگاران استان تهران را الگو قرار داد. این انجمن اعلام کرده که بیش ازده ماه قبل، کمیتهای را برای «پیگیری آزار جنسی و حمایت از روزنامهنگاران آسیبدیده» تشکیل داده است. در بیانیهی اخیر این انجمن آمده است که این کمیته «در هر مورد لزوما با مراجعهی همکار متقاضی و با حفظ محرمانه بودن کامل وارد بررسی خواهد شد و تا کنون به جز یک مورد جزئی که به دو ماه پیش برمیگردد و حل و فصل شد، هیچ مراجعهی دیگری وجود نداشته است.»
به نظر میرسد که تشکیل و سپس اطلاعرسانی دربارهی وجود این قبیل کمیتهها به زنانِ شاغل در هر صنف، راه حل عملگرایانهتری برای مقابله با آزار جنسی به نسبت انتشار غیرهدفمندِ روایتهای شخصی در این زمینه باشد.
راه دیگری که شاید بتوان میزان عملی بودن آن را در ایران بررسی کرد، تشکیل نهاد مستقلی مشابه «تایمز آپ» به منظور جمعآوری کمکهای مردمی برای حمایت از آن دسته از قربانیان تجاوز و آزار جنسی است که توانایی مالی برای پیگیری حقوقی شکایاتشان در این زمینه را ندارند.
حرف آخر
فعالان حامی جنبش «من همِ» ایرانی، دربیانیههای متعدد خود اعلام کردهاند که قصدشان از انتشار روایتهای آزار، مجازات متهمین نبوده است. اینجا باید یادآور شد که مجازات، تنها حبس و اعدام نیست. نابود کردن حیثیت و اعتبار افراد، خود یکی از بزرگترین مجازاتها است. بر این اساس میتوان گفت شیوهای که حامیان «من همِ» ایرانی در پیش گرفتهاند، کاملا در حکم نقض غرض بوده است. چرا که تاکنون جز مجازات متهمین کار دیگری از پیش نبرده و هدف دیگری را برای خود تعریف و مشخص نکردهاند، بلکه حتی پیش از برگزاری هر دادگاهی یا بردن شاکیان و متهمین نزد داوران عادل و مستقل در هر صنف، پای تعدادی از رسانهها را هم به موضوع باز کرده و اجازه دادهاند نام افرادی که هنوز نه به عنوان مجرم، که به عنوان متهم شناخته میشوند در آن رسانهها تحت عنوان آزارگر افشا شود.
این فعالان حتی احتمالی را نیز که هر از چند گاه مطرح میشود، به کلی نادیده گرفتهاند، این احتمال که در رسانههایی که تریبونِ روایتهای «من هم» میشوند نیز آزارگرانی وجود داشته باشند که به مدد همین موضوع می توانند از تیررس اتهامهایی که به واسطهی این جنبش بر سر زبانها میافتد و رسوایی به بار میآورد، دور بمانند. این استانداردهای دوگانه، چنانکه در مورد «من همِ» آمریکایی نیز ذکر شد، همواره وجود داشته است؛ گویی که رنجِ زنان قربانی چنین افرادی، رنج محسوب نمیشود.
شاید باید این قاعدهی معروف را یک بار دیگر به خود یادآوری کنیم که همیشه سادهترین راه، بهترین راه نیست، چه بسا که ناعادلانهترین و بیهودهترین هم باشد و ضررهایش از منفعتش بیشتر.
[۱] The Personal Is Political, Carol Hanisch, February 1969, http://www.carolhanisch.org/CHwritings/PIP.html
[۲] «آیا قدرت سیاسی توئیتر را اشتباه فهمیدهایم؟»، نائومی بارنز، هو دیویس، ترجمه البرز حبیبی، نشریه دانشجویی انکار، https://telegra.ph/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D9%82%D8%AF%D8%B1%D8%AA-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D8%A6%DB%8C%D8%AA%D8%B1-%D8%B1%D8%A7-%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D9%87-%D9%81%D9%87%D9%85%DB%8C%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C%D9%85-10-31
[۳] https://www.women2030.org/feminists-speak-out-on-womens-labor-rights-at-united-nations-high-level-political-forum/
[۴] https://womensglobalstrike.com/
[۵] نقدهای جودیت باتلر به جنبش «من هم»، ترجمهی فرناز سیفی: https://www.radiozamaneh.com/456169
[۶] https://www.washingtonpost.com/news/the-intersect/wp/2017/10/19/the-woman-behind-me-too-knew-the-power-of-the-phrase-when-she-created-it-10-years-ago/
[۷] https://www.washingtonpost.com/news/post-nation/wp/2017/11/09/the-waitress-who-works-in-the-diner-needs-to-know-that-the-issue-of-sexual-harassment-is-about-her-too/
[۸] نقدهای جودیت باتلر به جنبش «من هم»، ترجمهی فرناز سیفی: https://www.radiozamaneh.com/456169
[۹] https://jacobinmag.com/2019/08/feminism-for-99-percent-nancy-fraser
[۱۰] https://www.theguardian.com/news/2018/may/11/how-metoo-revealed-the-central-rift-within-feminism-social-individualist
[۱۱] https://www.theglobeandmail.com/opinion/am-i-a-bad-feminist/article37591823/
[۱۲] https://www.independent.co.uk/news/uk/home-news/jessica-butcher-equalities-commissioner-metoo-feminism-b1759904.html
[۱۳] وقتی کارد به استخوان زنان آرژانتین رسید: «یک زن کمتر هم نه!»، فرناز سیفی: https://telegra.ph/%D9%88%D9%82%D8%AA%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AF-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D8%B1%DA%98%D8%A7%D9%86%D8%AA%DB%8C%D9%86-%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%AF%DB%8C%DA%A9-%D8%B2%D9%86-%DA%A9%D9%85%D8%AA%D8%B1-%D9%87%D9%85-%D9%86%D9%87-07-03
[۱۴] نقدهای جودیت باتلر به جنبش «من هم»، ترجمهی فرناز سیفی: https://www.radiozamaneh.com/456169
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.