مهری جعفری: برنامهای مثل پرگار، چند صدایی را مشی خود سازد
شهرگان: در شمارهی قبل، دربارهی برخورد نژادپرستانه و سکسیستیای که مینا خانی، بازیگر، رقصنده، نویسنده و فعال چپ از جانب فردی دارای تریبونِ رسانهای در شبکهی اجتماعی فیسبوک با آن مواجه شده بود، با خود خانم خانی به گفتوگو نشستیم و همچنین مقالهای از ساقی لقایی، روزنامهنگار و فعال حقوق زنان را در بخش دیگری از پروندهی «شخصی، سیاسیست» منتشر کردیم. در این شماره پای سخنان مهری جعفری، که به عنوان وکیل و مشاور حقوقی این پرونده، پیگیری آن را در لندن به عهده گرفته است، نشستهایم. خانم جعفری که در عین حال، به عنوان شاعر، فعال حقوق زنان و وکیل حقوق اقلیتهای جنسی نیز فعالیت میکند، معتقد است که نقش رسانهها را در این میان باید جدی گرفت و به گفتهی ایشان، از رسانه انتظار میرود که برخورد عملگرایانه داشته باشد.
***
از نظر شما به عنوان یک حقوقدان و فمینیست، عمومی کردن یک رفتار سکسیستی یا زنستیزانه و نژادپرستانه که در حوزهی خصوصی اتفاق افتاده باشد، چقدر می تواند ضرورت داشته باشد؟
ببینید من اصطلاح آشکارسازی را برای چنین حرکتی انتخاب میکنم و دلیل آن نیز این است که آشکارسازی رابطه مستقیم معنایی با پنهانسازی دارد و حریم خصوصی را درهم میشکند تا کل جامعه را به پاسخگویی بطلبد. در چنین مکانیسمی بین تهاجم در حریم خصوصی و تخاصم در حریم عمومی رابطه معناداری وجود دارد. وقتی کسی دارای افکار و عقاید مثلا نژادپرستانه باشد، خشونت و نفرت خود را به نحوی که کمترین هزینه را برای او داشته باشد، اعمال خواهد کرد؛ او مصدوم خود را در موقعیتهایی که کمترین قدرت دفاع را از خود داشته باشد، گیر خواهد انداخت. پس ابتدا لازم است این پستوهای امن را برای اعمال خشونتهای اجتماعی شناسایی کنیم و این اتفاق نمیافتد مگر این که یک اراده جمعی و نه یک مقاومت شخصی و خصوصی شکل پذیرد. کسی که به دلیل زن بودن در حوزه خصوصی خود مورد خشونت جنسیتی قرار میگیرد، با همان مکانیسم قدرت مسلط در حوزه عمومی اما این بار به تنهایی با این خشونت مواجه است. از دیدگاه حقوقی، دیگر دههها از آن زمان گذشته است که خشونت خانگی دعوای خانوادگی تلقی میشد و آن را در چهارچوب خانه و خانواده پنهان میساختند. مثلا در کشور انگلستان از زمانی که افراد زیر خشونتهای خانگی تشویق شدهاند تا خشونت سیستماتیک، دامنهدار و مداوم را و انواع مختلف این خشونتها را از دعواهای اتفاقی در خانواده تشخیص داده و در مورد آن آشکارسازی کنند، نه تنها پلیس مجبور به گذراندن دورههای تخصصی شده، نه تنها مددکاران اجتماعی دورههای ویژه دیدهاند، بلکه، در زندانها برای افرادی که چنین اعمالی را مرتکب شده و تکرار کردهاند، دورههای خاص گذاشته میشود. در مدارس راجع به آن بحث میشود و همه محلههای لندن گروههای فعال چهره به چهره کار میکنند و یا کلاسها و کارگاههای ویژه میگذارند. اینها همه باید اتفاق میافتاد تا پس از چندین دهه آشکارسازیهای اولیه، پارلمان نیز قانون خاصی را به تصویب برساند که خشونت خانگی را از همه جرایم دیگر جدا کرده و برخورد ویژه با این جرم داشته باشد. بنابراین، آشکارسازی و در اصل مقابله با پنهانسازی خشونتهای اجتماعی نژادی و جنسیتی که در حریم خصوصی اتفاق میافتد، گام اول و ضروری است، و البته من لزوم آشکارسازی این نوع خشونتها را بر افراد در موقعیتهای اجتماعی آسیبپذیر و یا تبعیضآمیز در جامعه به طور کلی و جدی اضافه میکنم که شامل افراد دارای معلولیت هم میشود و یا افراد متعلق به اقوام مختلف و یا دارای عقاید مختلف و یا هویت جنسی متفاوت هم میشود.
دربارهی اینکه برخی این نوع اعلام عمومی را غیر اخلاقی میدانند چه نظری دارید؟
ببینید فکر میکنم دلایل اخلاقی بودن آشکارسازی و غیراخلاقی بودن پنهانسازی و یا امر خصوصی انگاری اینگونه روابط خشونت محور را در بالا توضیح دادم و اضافه میکنم اگر از یک فرد که در تنهایی به دلیل امری مورد سرزنش و آزار قرار میگیرد که یک امر اجتماعی است و یا یک خاستگاه اجتماعی دارد، انتظار داشته باشیم که بار این ناهنجاری و نابرابری اجتماعی را به تنهایی، بدون برخورداری از حمایت بدنهای از آن اجتماع به دوش بکشد، این یک خواسته ظالمانه و غیراخلاقی خواهد بود. مثل این خواهد بود که مثلا به آن دختر هندی که ویدئو آزار جنسی یک مرد را در یک پرواز داخلی در هندوستان با کل دنیا به اشتراک گذاشت بگوییم که این اخلاقی نبود که شما چهره آن مرد را به کل دنیا نشان دادی، او را که یک شخصیتی هم برای خودش بود، او را بی آبرو کردی؛ البته این هم نظری است راجع به اخلاق، اما چیزی که ما از اخلاق در جامعه و از کارکرد عینی این واژه در چنین موقعیتی انتظار داریم، بازتعریف خود است و البته این بار به نفع آن زنها و دخترانی که در خفا و دقیقا به دلیل همین پنهانسازی، بدون دفاع و دقیقا از ترس از آشکارشدگی و مواجهه با سرزنشهای اجتماعی، زبان در کام میگیرند و باید خفت تجاوز به حریم خود را بپذیرند و بگذارند تا هزاران مرد در حاشیه امن چنین سیستم وصله پینه شده کهنه اخلاقی به کار خود ادامه بدهند.
شما وکالت خانم مینا خانی را در این موضوع به عهده گرفتهاید، فکر می کنید چه اقدام قانونی میتوان برای چنین مسالهای به انجام رساند و در اصل چه سیر قانونی را شما انتظار دارید که پیش برود؟
ببینید من این وکالت را بیش از هر چیزی یک حمایت و پشتیبانی حقوقی از کسی میدانم که خود را از میان صدها و یا شاید هزاران زنی که روزانه با چنین خشونتهایی مواجه میشوند، آشکار کرده و نه فقط فرد مقابل را، بلکه جامعه را به چالش کشیده است. چنین فردی نیاز به حمایت همه بدنه جامعه دارد، چون این فقط شکایت خصوصی یک فرد از فرد دیگر نیست، صدای بخشی از بدنه جامعه است که از خشونت روزانه، عینی و سیستماتیک حرف میزند. این صدا نیاز به شنیده شدن دارد، چه از طرف آنها که تخصصی در این زمینه دارند و چه از طرف آنها که در بخشهای رسانهای و یا آموزشی فعال هستند. من در تخصص خود دیدم که به این صدا گوش بدهم، چون صدای آشنایی بود. من در طول زندگی حرفهای خود، بارها و بارها، با زنهایی صحبت کردهام که در مکالمات خصوصی خود مورد حملات جنسیتی قرار گرفتهاند و به ویژه آنها که حضور اجتماعی پررنگتری داشتهاند. دیدم این زخم چرکین پیش روی همه ماست، بسیاری از ما بو و حضور آن را از نزدیک درک میکنیم، کسانی میخواهند مداوایش کنند، اما آن دیگری و یا دیگران میخواهند رویش پوشیده بماند. من این توهینهای جنسی آشنا و آشکار را در یک مکالمه چند سطری دیدم و برایم کافی بود تا هرچند دیروقت شب و بدون هر گونه آشنایی قبلی با خانم خانی تماس بگیرم، چرا که هیچ پیشینهای از آن مکالمه و یا از آن رابطه نمیتوانست این نوع خشونت را توجیه کند. تنها پرسش من این بود آیا این فرد وقوع چنین مکالمهای را انکار کرده است که مثلا بگوید اصلا آن طرف خط من نبودم و از مشخصات من سوء استفاده شده، که پاسخ این بود که فرد مورد نظر به هیچ وجه انکار نکرده و حتی حاضر به عذرخواهی هم نشده است.
در مورد نحوه برخورد قانونی، هدف اصلی در درجه اول آگاه سازی و بالا بردن حساسیت جامعه از یک طرف و بالا بردن هزینههای شخصی برای افراد خاطی از طرف دیگر است. اگر فرد مقابل که دارای تریبون رسانهای و قلم به دست این جامعه است، روزی خود سرکوب سیستماتیک زنها را در محیطهای خصوصی و در حوزههای عمومی مورد توجه قرار داده و خود گامهایی در جهت بهبود امنیت زنها در چنین موقعیتی بردارد، ما به آن هدفی که میخواهیم رسیدهایم. این امر به دست نمیآید، جز پیگیری مداوم و همه جانبه، چه از نظر حقوقی و چه از نظر رسانهای و آموزشی. بنابراین، این پرونده یک پرونده باز است و همچنان باز خواهد ماند. درمورد سیر حقوقی این قضیه، من به عنوان وکیلی که در یک موسسه حقوقی در این جا کار میکنم، پیگیر سیر کیفری آن به دست همکاران حوزه کیفری هستم. از طرفی اولین اقدام من تماس با مسئول برنامه پرگار بی بی سی و تقاضا برای به تعویق انداختن پخش برنامهای بود که در آن هفته قرار بود با حضور فرد مورد نظر در این مساله پخش شود. من و خانم خانی هر دو بر این عقیده بودیم که پخش این برنامه در هفتهای که این آشکارسازی صورت گرفته، نادیده انگاشتن حساسیتهای عمومی راجع به مساله توهینهای جنسیتی به زنها و تحقیرهای نژادی برعلیه آنها تلقی خواهد شد و در اصل مقبول نشان دادن چنین چهرهای در یک رسانه عمومی، به بازتولید چرخه چنین نوعی از خشونت کمک خواهد کرد. متعاقب این تماس من دلایل خودمان را با استفاده از قواعد رسانهای بریتانیا توضیح دادم و خانم خانی این نامه را مستقیما ارسال کردند. پاسخی که مسئول محترم برنامه پرگار ارسال کرده بودند در اصل این بود که برنامه قبلا ضبط شده بود و یا بینندههای این برنامه منتظر بخش دوم بودند و این که مهمانان دیگری هم در این برنامه حضور داشتند. البته ایشان طی یک تماس تلفنی هم با تامل و دقت به نظرات من گوش داده بودند. کلا خواسته ما تعویق برنامه بود و نه حذف آن و آن هم جلوگیری از موجه جلوه دادن خشونتی اجتماعی بود که چگونگی وقوع آن در سطح عمومی پخش شده بود و میتوانست آثار روانی و اجتماعی دربرداشته باشد. مسالهای که در پاسخ مکتوب ایشان جای تامل داشت این بود که نوشته بودند که بی بی سی از پیشینه این مکالمه بی خبر است و یک بخش از یک مکالمه بین دونفر دلیل قانع کنندهای به نظر نمیرسد و کما اینکه پیگیری قانونی هم هنوز در این رابطه صورت نگرفته است. به نظرم میرسد که چون این تحلیل جنبه کاملا عمومی دارد، پاسخ آن را هم در همین جا بدهم و آن یادآوری این مساله است که اعتراض براساس آن چند توهین جنسیتی و نژادی صورت گرفته بود و نه برمبنای مثلا خطاب توهین آمیز یک فرد به به دیگری به عنوان دزد و یا بیسواد. این که یک رسانه باید بر اساس اخلاق رسانهای حاکم بر آن، نسبت به مسایل نابرابریهای جنسیتی و نژادی حساس باشد، یک حساسیت خنثی در حد اجتناب از زبان راسیستی و سکسیتی نیست، بلکه در حد گامهای مثبت در کمک به استقرار چنین حساسیتهایی هم است.
در این مورد به نظر شما وظیفهی رسانهها مثلا در این مورد خاص، بی بی سی فارسی در برخورد با این نوع مسائل چیست؟
ببینید همان طور که اشاره کردم از رسانه انتظار برخورد عملگرایانه میرود. براین اساس من دورتر نمیروم و تلویزیون ملی بی بی سی داخلی را به عنوان الگو مثال میآورم. بر اساس سیاست رسانهای تلویزیون ملی بی بی سی در بریتانیا، این کافی نیست که این رسانه علیه زنها چیزی نگوید، بلکه لازم است تا در مسایل سیاسی، اجتماعی، فلسفی، اقتصادی و علمی فرصتهای برابر به زنها بدهد تا صدای آنها هم شنیده شود؛ رسانهای همانند بی بی سی در چنین شرایطی، هر روز و برمبنای مسایل روز نسبت به چگونگی طرح مسایل اجتماعی تصمیم میگیرد و در نتیجه از خود خواهد پرسید هزینه این برنامه در این هفته برای بدتر کردن وضعیت زنها و یا مثلا سیاه پوستها یا اقلیتهای جنسی چیست. انتظاری که از بی بی سی فارسی میرود این است که کمی از استانداردهای بی بی سی داخلی بریتانیا الگوبرداری کند و آن چیزی را که مردم فارسی زبان ایران و افغانستان در کشورهای خود از آن محروم هستند را تامین نماید. در انگلیس هم زنها در بسیاری موارد پست و موقعیت برابر با مردها ندارند، اما شبکه های اصلی بی بی سی با دقت تمام کارشناسهای خود را انتخاب میکند. عوامل برنامهها در ارتباط کامل با شبکههای اجتماعی مانند توییتر هستند و جریانات روز مردمی و اجتماعی را دنبال میکنند و نسبت به مسایل اقلیتها، افراد دارای معلولیت و مسایل زنان عکسالعمل نشان میدهند. حالا برمیگردیم به انتظار از برخورد بی بی سی فارسی در چنین مسالهای، من باز به بحث نژادی میرسم تا شاید برای همه ملموس باشد، ببینید مثل این میماند که شما به عنوان یک خبرنگار در همین خیابانهای لندن، یک سفیدپوست را ببینی که به آن دیگری که سیاهپوست است میگوید سیاهپوست کثیف! شما مداخله نمیکنید و یا پلیس را صدا نمیزنید، خب شاید خبرنگار چندان حساسی نیستید و میتوانید بگذرید، اما در ضمن برای توجیه عدم دخالت خود میگویید ما که نمیدانیم قبل از این فحش آن سیاهپوست با آن یکی آدم سفید چی گفته بوده، شاید آن سیاهپوست حرف بدتری زده بوده، شاید مثلا اصلا آن دو با هم دوستهای قدیمی بودند و چیزهایی بینشان بود که ما بیخبریم!
حالا برسیم به بحث زنستیزی، پرسش من این است چه کسی قرار است این حساسیت به زن آزاری در حریمهای خصوصی و عمومی را رسانهای کند؟ چه کسی و یا کسانی پس قرار است فرزندان آینده ما را در چنین فضایی که هیچ گونه حساسیتی نسبت به توهینهای سکسیتی و راسیستی در آن وجود ندارد، تربیت کنند. من در شرایط فعلی میگویم رسانه، و رسانههایی را که با بودجههای عمومی و کمکهای دولتی اداره میشوند را مسئولتر میدانم و امیدوار هستم این بحث در این جا تمام نشود و این گفتگو ادامه داشته باشد. من امیدوار هستم برنامههایی همانند پرگار پر دوام بمانند اما زمانی چنین برنامهای میتواند موثر و آگاهی رساننده باشد که بتواند به هژمونی و تک صدایی موجود غلبه کند و چندصدایی را مشی خود سازد، چه در انتخاب موضوعات برنامه و چه در انتخاب میهمانان آن و چه در عکسالعمل به موقع و مفید نسبت به موضوعات حساس روز. در غیر این صورت نتیجه این میشود که در یک برنامه فلسفی چند ساعته از فلسفه قارهای بحث بشود اما در ارتباط با این شاخه به نظریات فلاسفهای مانند هلن سیکسوس اصلا توجهی نشود و یا به لوسی ایریگاری (Luce Irigaray) اصلا اشاره هم نشود. خب کسانی که مطالعات جسته و گریخته در این زمینهها داشتهاند، سوال برایشان پیش میآید، به چه علت یک بخش بزرگی از این شاخه از فلسفه که زنها در آن مباحث جدی مطرح میکنند آن هم در یک برنامه آگاهی رساننده به عموم، به کل نادیده انگاشته شده، بعد سوال بعدی این میشود که چرا هر چهار میهمان برنامه مرد هستند و زنها که در فلسفه قارهای جایگاه مشخص و تعیین کنندهای دارند، هم به شکل فیزیکی و هم به صورت موضوعی از این برنامه کلا حذف شدهاند. میبینیم اینگونه استدلالها که کارشناس زن و مرد ندارد، بسیار قدیمی شده و زمان آن رسیده تا یک رسانه همه گیر فارسی هم، بر اساس نظریات اجتماعی مدرن دنیا، چندصدایی را جایگزین هژمونی نرینه محور فعلی کرده و اجازه ندهد این تک صدایی عجیب همراه با حذف و انکار زنان هم چنان ادامه پیدا کند. و در اینجاست که میرسیم به مساله اصلی که رعایت اصول رسانهای باید در شکل فعال آن باشد و رعایت اخلاق حرفهای به شکل سطحی و روبنایی کافی نیست.
در نهایت اینکه من فکر میکنم همین مبحث هر امر خصوصی یک امر سیاسی است را میتوان در چنین برنامههای پربینندهای به گفتگو نشست. در هر حال راه طولانی در پیش رو داریم و بدون کمک و همدلی امکان تغییر بسیار ضعیف خواهد بود.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.
قبلن هم در گزارشات و مصاحبه هاتون دیدم که تعداد زیادی عکس از زن مورد مصاحبه میذارید. به نظرم غیر منطقی و اضافه میاد. یک عکس کفایت میکنه، نکنه میخواید زوایای مختلف صورت زیبای زن مصاحبه شونده رو نشون بدید؟!