نگاهی به داستان بلند آن خانهٔ قدیمی نوشتهٔ فریدون کریمی بوشهری
تجربهٔ نوشتار به زبان سرزمین مادری در خارج از ایران در کارها و آثار اکثر نویسندگان مهاجر بازتاب فراوانی داشته است. به عبارت دیگر نوشتن در محیط خارج از ایران امکان چالش و همینطور جستجو در آثار و تاریخ سرزمین مادری را برای نویسندگان مهاجر فراهم میکند. نتیجهٔ این نوع از نوشتار تمرکز بر دودنیای خارج و داخل ایران است، نویسنده در این حالت میتواند به مقایسهٔ تصویر درون و بیرون بپردازد. نگاهی به آثار منتشرشده و مقایسهٔ آنان با نوشتار داخل از ایران میتواند تفاوت نکاه نویسندگان مهاجر را به شرایط داخل ایران نشان دهد و از سوی دیگر بیانگر این واقعیت باشد که نویسنده چه قدر توانسته است در بازتاب شرایط زندگی در داخل ایران حقیقی و بهصورت واقعی نمایش داده شود. هرچند که در بعضی از آثار منتشرشده در خارج از ایران نوعی چرخ و گریز از واقعیت وجود دارد واقعیتی که گاهی غیرواقعیتر از حد طبیعیان نشان داده میشود.
آن خانهٔ قدیمی نوشتهٔ فریدون کریمی بوشهری نیز یکی از آثار داستانی است، که در دو فضای متفاوت داخل و خارج از ایران شکلگرفته است. نویسنده در این داستان بلند با چرخش چندجانبه میان دو سرزمین متفاوت به روایت داستانش میپردازد. شخصیت اصلی داستان مرد مهاجری است که برای مدت کوتاهی قرار است در یک پروژهٔ تحقیقی در ایران شرکت کند. فضا و ساختار مسلط داستان از زاویهٔ راوی بیان میشود. میتوان گفت نویسنده میتواند فضای متفاوت شهری را از دید راوی مطرح کند، این فضای متفاوت شهری بهنوعی درگیر ساختار و نگاه مهاجرت نویسنده شده است.
به هتل برگشتم برای استراحتی مختصر. حوالی دو یا سه بعدازظهر سرازیری خیابان جنب هتل را گرفتم و راه افتادم به سمت جنوب شهر. میدانستم کمتر از یک ساعت طول خواهد کشید. زمان خوبی به آن محله رسیدم. مدارس داشت تعطیل میشد و خیابانها پر از بچههای قد و نیم قد بود که بسیاری هنوز لباسهای رنگارنگ بر تن داشتند تا حال در این چند روز اینهمه رنک ندیده بودم؛ پر از سبز و نارنجی، سرخ و سپید، طیفهای فراوانی از آبی. سنها که کمی بالاتر میرفت رنگها به تاریکی میکشید و سیاهی (صفحهٔ ۷).
راوی از خلال فضاهای مختلف به ثبت و تصویرسازی از فضاهای متفاوت شهری میپردازد، در این حال در نگاه او میتوان تغییر و دگرگونی ایجادشده در این فضا را که ازقضا او از آن دور بوده است دید؛ اما تنها فضای روایتی داستان به دید راوی و نکاه غریب گونگی او کمک نمیکند، زبان راوی و تکرارهای شکسته که عموماً در دیالوگهای متن و یا در توصیف فضاهای مختلف به کار میرود نیز نشان از غریب بودن زبان راوی و فاصله گرفتن او از سرزمین مادریاش است. شاید به همین دلیل است که راوی ارتباط خود را دریافتن آن خانهٔ قدیمی و همینطور ربط آن به گذشتهٔ خود میداند. میتوان گفت تلاش راوی برای یافتن رموز آن خانهٔ قدیمی بهنوعی ریشه در گذشتهٔ خود او دارد. بهخصوص وقتیکه راوی اظهارمی کند که بهراحتی میتواند آن خانهٔ قدیمی را بیابد.
هرچند که حافظهام از شهر و خیابانهای آن تا حدود زیاد پسازاین دوری خالیشده بود اما در پیدا کردن آن خانهٔ قدیمی مشکل چندانی پیدا نکردم. آدرسی که تمام ذهنم را مثل یک عکس پرکرده بود درختان کرد و بلند چنار بود و جوی آبهایی با صمیمیت روستایی، توچال در پسزمینه، و سربالاییهایی که در انتها در پیچهای مرموز و در انبوه درختان و تک خانهها محو میشد. انبوهی از ساختمانها و آسمانخراشهای دودگرفته تمام فضای دیدار را مسدود میکرد، ابری سیاهرنگ که مثل چتری از همان لحظهٔ آمدنم روی دل شهر نشسته بود. (صفحهٔ ۱۵)
از سوی دیگر در بازسازی و فضا یعنی محیط شهری و خانگی نیز میتوان تقابل دو ترکیب سنتی و مدرن را دید. به نوع دیگر خانهٔ قدیمی نشان از همان الگوها و باورهای قدیمی است که در تاریخ یک ملت شکلگرفته است، اما درعینحال افراد داخل ایران که میخواهند آن خانهٔ قدیمی را خراب کنند و بهجای آن برج بسازند که دراینبین نویسنده بهنوعی به تقابل و روبه رؤیا رویی سنت و مدرنیته در سرزمین ما دری میپردازد. درعینحال و در دو فضای شکلگرفته شده در داخل و خارج از ایران، نویسنده در خلال واردکردن شخصیت دیگری به داستان، شخصی که او خاطراتش را پیدا میکند، دوباره به تصویرسازی دوگانه از خانه میپردازد. این تصویر دوگانه از یکسو قادر است فضای قدیمی و باستانی خانه را نشان دهد و از سوی دیگر با واردکردن شخصیت و خاطرات زنی که در آن خانه میزیسته است رگههایی از مردسالاری و همینطور ظلم پنهان علیه زنان را در ساختار درونی و خانگی جامعهٔ ایران به تصویر میکشد.
در ورودی فلزی خانه تفاوت چندانی با خانههای دیگر نداشت. اما در را که باز کرد به دنیایی کاملاً متفاوت وارد شدیم. به دالانی کوتاه که با دو یا سه پله به اتاق مستطیل شکل بزرگی منتهی میشد. اتاقی بود خالی، تنها تختی فلزی در میان آن قرار داشت با پای میز کوچکی که بهجرئت یکبند خاک روی آن نشسته بود. در ابتدا مرا به یاد اتاقهای شکنجه انداخت؛ لخت، گچی، بی پنجره، سرد و نمناک، تختی فلزی در میان، اگر مجبور به خوابیدن روی آن شوی سرمای فلز در تنت فرو میرود و یخ میزنی. آنجا که ایستاده بودم اما نه شکنجه گری بود و نه محکومی که به تخت بسته باشند. نه صدای فریادی میآمد و نه کسی از درد زوزه میکشید. اگر این موزهٔ تاریخی مکانی برای شکنجه بوده برای بیننده امروزی حداقل اثری. از آن باقی نمانده است. امروز تنها خانهای است متفاوت، مثل یک خاطره. برای من مگر چیزی جز یک سری خاطرات باقیمانده است (صفحهٔ ۳۴)
تلاش نویسنده تمرکز بر واقعیت و درعینحال نوسان دادن آن میان خیال و واقعیت است. بهاینترتیب شخصیتهای اصلی. استان مثل راوی و یا آقای صادقی هرکدام حقیقی هستند اما در محیط و نوسان میان خیال و واقعیت در چرخشاند. از دیگر ویژگیهای این داستان میتوان ارائهٔ چند زمانی از چند روایت دیگر را در نظر گرفت. گاهی این تودرتوهای داستان نمیتواند مخاطب را به سرانجام برساند اما درعینحال کشش در خواننده برای ادامهٔ داستان ایجاد میکند. بااینکه بافت و ساختار داستان منسجم است، اما در بعضی موارد این انسجام در ارتباط با دو فضای حقیقی و خیالی به هم میریزد و درواقع داستان را از نتیجهگیری و روایت خطی منطقی دور میسازد. بااینحال شروع روایت یعنی خطی که دو داستان تودرتو باهم آغاز میشوند با ابتدای داستان خوب گرهخورده است. هدف نویسنده را از این تودرتو کردن روایتها میتوان نقب زدن او به خاطرات نسل گذشته دانست اما درعینحال بهنوعی نمادین هر دو نسل در انتهای داستان به یکدیگر متصل میشوند.
و شگفتا که به این خانه هیچ صدایی از آن شهر عظیم نمیرسد. گویی عایقی به دور آن کشیدهاند که آن را از تمدن و ماشین و از همهمه جدا می ساز. با یک فرق، همهمهای غریب که گاهی به گوشم میرسد، از جایی، درزی وارد این خانه می شو، نامفهوم است، گنگ، اما اسباب دلهره من شده، اما اسباب دلهرهٔ من شده. شاید هم بهنوعی باعث تحریک کنجکاویم. آرامش خانه را از من گرفته. آرامش غور غورها را در حیا ط خانه. چه کسی دارد این خلوت را از من میرباید (صفحهٔ ۷۷)
نهتنها اتفاقات مختلف در طول داستان روایت نسلها را به هم وصل میکند، بلکه زبان متفاوتی که در این ساختار شکل میگیرد قادر به انتقال این ارتباط و تفاوت است. داستان تا انتها مخاطب را بهسوی سرانجام و انتهای داستان میکشاند، اما آنچه در پایان داستان آمده است، درعینحال با ساختار کلی داستان انطباق دارد اما بهنوعی هم با آن متفاوت است. در پایان میتوان گفت این داستان بااینکه پایانبندی محکمی همانند شروع و ساختار کلی ندارد اما قادر است تصویرهای متفاوت و درعینحال محکمی را از فضای واقعی و سرای جامعهٔ ایران از دید یک مهاجر نشان دهد و همین خود بر اهمیت خوانش داستان افزوده و از آن الگوی متفاوتی ساخته است.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
آزاده دواچی مترجم، شاعر و فعال حوزه زنان، دارای مدرک کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی؛ فوق لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی، گرایش ادبیات تطبیقی ایران و فلسفهی غرب است و هماکنون مشغول به تحصیل در مقطع دکترای زبان و ادبیات انگلیسی در استرالیا با گرایش مطالعات فمینیسم پست کلنیال در حوزهی ادبیات و نقد ادبی فمینیسم و حقوق زنان در ایران و کشورهای جهان سوم است.
از دواچی تاکنون یک مجموعه شعر به عنوان «پروانهای در راه است» در سال ۸۶ منتشر شده است و دو کتاب دیگر وی در محاق توقیف گرفتار شدهاند.
Azadeh Davachi,
Ph.D. Student
Faculty of arts, School of English Literatures & Philosophy
Post-colonial Feminism and Feminist Literary Criticism
University of Wollongong, Australia