نگاهی به شعر نقاشیهای آرش شیرین یاب
آرش شیرین باب هنرمند کرمانی ساکن آمریکاست. او کارشناس ارشد طراحی صنعتی از دانشگاه تهران و ام بی ای در شاخه هنر و دیزاین از دانشگاه کالیفرنیا را دارد و عضو بنیاد ملی نخبگان ایران است. آثار نقاشی و خوشنویسی آرش شیرین باب تا کنون در بیش از ۶۰ نمایشگاه گروهی و انفرادی در کشورهای مختلف بهنمایش در آمده و بعضا جوایزی را نیز از آن خود نموده است. او همچنین در زمینۀ هنرهای تجسمی برنامهها، نمایشگاهها و کارگاههای متعددی را، بویژه در کالیفرنیا، برگزاری و مدیریت نموده است و تا کنون دو کتاب در همین مورد به زبان انگلیسی به چاپ رسانده است. درنوشتار زیر نگاهی خواهیم داشت به آثار شعرنقاشیهای بهنمایش درآمدۀ او به نام بارقههای بیابانی در گالری کاخ سعد آباد (اسفند ۹۳) و دشتهای سیال در نگارخانه بهشت کرمان (فروردین ۹۴).
یار هم غایب و هم حاضر و چون در نگری
خالی از غیبت و عاری ز حضور است
اینجا این بیت خواجو زمینهساز یکی از تابلوهای آرش شیرین باب، بهنام حیرت است. بواقع شاید استراتژی شعر نقاشیهای شیرین باب در همین یک بیت فشرده شده است. نقاشیهایی که شعر در تمامی فضای آنها غوطهور است اما قابل بازیابی نیست. این آثار حامل نمایش هیچ موضوعی از جهان محسوس نیستند و بنیانشان بر ساحت هستیشناسی شعر و حیات دالهای آن نهاده شدهاست. امکانات بصری کلمات را بر پهنۀ بوم به دام انداختن، گسست حروف و بازی با موسیقی واجها در بیانی شخصی به خلق فضاهای تازهای انجامیده که نهتنها از شعر مرتبطشان منفک شده اند، بلکه از مرزهای تصویرگری شعر، خط نقاشی، نمایش مفهومی شعر و مفاهیمی از این قبیل درگذشتهاند. اگر خود هنرمند در بیانیۀ نمایشگاه توضیح نمیداد حتی عناصر خوشنویسی نیز، در بسیاری موارد، بهدلیل استحالهای که یافته و شخصیتهای تازه که گرفتهاند، چندان قابل تشخیص نمیبودند. این ویژگیها موجب استقلال محصول نهایی کار از شعر مرتبط با آن است بهنحوی که اگر شعر در کنار تابلو قرار داده نشود خود شاعر آن شعر هم قادر به دریافتن اینکه کدام تابلو با شعری از او در پیوند است نخواهد بود، در اصل نیازی هم به قرار دادن شعر مربوطه نیست مگر آنکه منظور نقاش را از این کار برداشتن مرزهای میان هنر و شعر و گامی بهسمت هنر مالتیمدالیته دانست. به همین دلیل یک شعر میتواند موجبی پرای خلق چندین اثر شود بدون آنکه میان آنها ارتباطی بصری موجود باشد. بهعنوان مثال دو تابلوی “در لرزههای بیابان” و “لایههای شناور” هر دو به شعر “رنگمایههای بیابان” اُرا مرتبط اند. در لایههای شناور، عناصر یاد شده در سطور بالا معماری غریب شهری خیالی را تداعی میکنند که بخشهای غایبشدۀ آن در فضای سرابمانند پایین بازتاب شدهاند. نحوۀ آرایش عناصر و ساختارهای فرمی متنوع آنها و از نمایی دور، در میان رنگهای شناوری که درهم بازتاب شده یا تداخل یافتهاند، به خلق چنین فضایی قوت میبخشد. در حالیکه تابلوی لرزههای بیابان با حرکت مجذوبکنندۀ خطوط و رنگمایههای گرم، به امکان وجود یک شیء ملتهیب یا اشیا و فضاهایی نامشخص از نمایی نزدیک شباهت یافته است.
القای حس شهر را از خلال کارهای دیگری در میان تابلوهای آرش شیرینباب نیز میتوان دریافت. بهعنوان مثال در تابلوی ” بیا تا عاشقی” در ارتباط با شعری از مولانا خطوط بهگونهای بر بوم مهندسی شدهاند که با اجرای رنگهای (عمدتا) سرد بر آنها به شهری تجسم میبخشند که گویی گذر زمان همچون وزش باد در لابلای اجسام، در حال پاشیدن گرد بر گوشهوکنار آن وتبدیل تدریجیاش به تپههای باستانی است ما این باد را میبینیم و ترنم هزاران روایت را حس میکنیم که در حال پنهان شدن در سکوتی عمیقاند. در حالیکه در تابلوی ” شب تاریک و سنگستان” مربوط به شعر بابا طاهر، نمایی نزدیک از بناهایی مجسم میشود که با القای شکست نور در خطوط زاویهدار و منحنی، فرو رفته در تاریکی و سایهروشنهای مرموز، مایههایی از داستان هزار و یکشب را تداعی میکنند. در تابلوی ” در واحه” مرتبط با شعر محمد علی جوشایی خطوط و رنگها تداعیکنندۀ شهری معلقاند که همچون رودخانهای متلاطم و شناور در حال گذر است و با بازتابی در فضاهای اطراف، افقی غریب بوجود آورده و گویی سازههایش درحین سیلان رسوب میکند به عمق. محمد علی جوشایی شاعری از بم است که شهرش را و نود در صد خانوادهاش را در زلزله گم کرده است. در مقابل، مجموع سازهها در تابلوی “حوض نقاشی” در فرمی چرخشی قرار میگیرد و با القای فضایی شاد به چرخ و فلکی در حال حرکت تبدیل میشود که موسیقیاش را به اطراف میپراکند.
باید دانست این امکانات فرمیو بصری برهیچ بیانی متمرکز نیستند و تنها بر جهانی تمرکز دارند که کلمات، حروف و آواها با بهره از ظرفیتهای خوشنویسی در حال خلق آنند. آثار آرش شیرینباب بهتدریج با ما به دیالوگ برمیخیزند و با برقراری ارتباطی دو سویه تاویلپذیر میشوند. ما با تامل بر کارهای او وارد مکانها و زمانهایی در حال اجرا میشویم؛ آواهایی که در حال وزش و گردشاند، جریاناتی از کلمات که ما را به درون میکشند و به بیرون پرتاب میکنند، هجاهایی در حال بارش، فضاهایی چند لایه، و اَشکال و اَشباحی متولد شده از کلام که تلاطم دارند و یا به نقطۀ قرار رسیدهاند. مایههایی از هنر آبستره و کوبیسم درآمیخته با ادبیات و هنر مشرق زمین، فضاهایی کیهانی محصور در فرمتهای مربعشکل با مرکزیت یک مربعِ در حالت تعادل و یا یک دایرۀ چرخان که علاوه بر نمود صور مثالی عرفان وفرهنگ شرقی، با دستآوردهای هنری غرب و امکانات ساختار شکنانه آن در حال دیالوگاند، مکالمۀ میان شعر و نقاشی و خوش نویسی، خط و رنگ و موسیقی، ناخودآگاهی (فردی و جمعی) و دانش و آگاهی، و… که هر تابلویی حامل آنهاست، حتی مکالمۀ میان تابلوهای مختلف، شعرنقاشیهای آرش شیرینباب را به متنهایی چند صدایی تبدیل میکند و ساختاری گفتمانی بدانها می بخشد.
ردی از بیابانها داشتن از ویژگیهای جوهری این دو نمایشگاه است، شعرهایی غالبا انتخاب شده ازاستانی که وسعت بزرگی از بیابانها را در خود جای داده است، از خواجوی کرمانی گرفته تا مهدی صمدانی، از محمد حسن مرتجا گرفته تا سید علی میرافضلی. و در کنار اینها شاعرانی دیگر از جمله بابا طاهر عریان با حسهای بکر و بدوی شعرهایش … بهرهگیری خلاقانه و متفاوتی از خط کوفی، خطی بدوی و نزدیک به حسهای بیابانی با امکانات زمخت بصریاش. خود آرش شیرینباب در پیامش برای نمایشگاه به تاثیری که دشتها و بیابانهای زادبومش بر او داشتهاند و عریان شدن ناخودآگاهانهشان در گوشه و کنار کارهایش اشاره دارد.
در مورد آثار شعرنقاشیهای آرش شیرین باب حرف و سخن زیاد است که در این مقال نمیگنجد و این نوشتار را با شعری از خواجو به پایان میبریم که یکی از زیباترین کارهای نمایشگاه را به نام “جوشش” رقم میزند:
میرود آب رخ از بادۀ گلرنگ مرا
میزند راه خرد زمزمۀ چنگ مرا
مستم از کوی خرابات به بازار برید
تا همه خلق ببینند بدین رنگ مرا
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید