هر شعر بزرگ میتواند متعهد باشد
گفتوگو با آزاده بشارتی به بهانهی انتشار مجموعه شعر «داربست»: هر شعر بزرگ میتواند متعهد باشد
خواستم بپرسم
وقتی دار
دستهایش را دور گلویت پیچانده بود
با پاهایت
کدام ترانهی غمگین را
بر زمین مینوشتی؟!
شهرگان: با تصور اینکه با سرودههایی از شاعری بیست و سه ساله – که قاعدتا نمیبایست از پختگی چندانی برخوردار باشند – روبهرو هستم، کتاب “داربست” را دست گرفتم و جالب اینجاست که همان نخستین شعر غافلگیرم کرد. همان نخستین سطرها… هر از چند گاه اشعار آزاده بشارتی را در فیس بوک خوانده بودم و باز هم هر از چند گاه با سطرهایی قابل تأمل در آنها مواجه شده بودم، اما وقتی یک مجموعهی منسجم از اشعار شاعری را در دست داشته باشید، آن نگاه اجمالی مخصوص خواندن شعرها در فیس بوک را کنار میگذارید و چشمهایتان هر سطر را چندین و چند بار میکاود در انتظار حسِ آن لذت عمیق که از خواندن یا دیدن آثاری که به هنر و زیبایی وفادار ماندهاند، به آدم دست میدهد… و بگذارید همین جا اذعان کنم که اشعار کتاب “داربست” این انتظار را برآورده میکنند؛ به خصوص آن دسته از شعرهای کتاب که نگاهی اعتراضی (یا به قولی، اجتماعی – سیاسی) را پشت خود دارند بی آنکه به شعاری شدن پهلو بزنند.
آزاده بشارتی، خود در این باره میگوید: «من در آن گونه شعرها به سیاست کاری نداشتم تنها اثر آن را بر زندگی بررسی کردم. و احساس میکنم فرق شعر و شعار همین باشد.»
«سپیده جدیری»
نخستین مجموعه شعر شما بر خلاف “داربست”، سرودههای کلاسیکتان را در بر میگرفت. چرا، چطور و از چه زمان به سرودن شعر سپید روی آوردید؟
به طور جدی پس از مجموعهی اولم که شامل شعرهای کلاسیکم بود به سرودن شعر سپید روی آوردم. پس از آنکه احساس کردم شعر کلاسیک مرا تکرار در بر گرفته. و قالب شاید دیگر جوابگوی زندگی و تصویری نباشد که من میخواهم آن را به متن بکشانم. شعر سپید، شعر زندگی است . شعری که گاه حتی با کُهنترین کلمات بی زیور وزن مفهومی جاودانه میسازد، تصویری خارقالعاده! البته این حرفها چیزی از ارادت من به یک شعر کلاسیک خوب کم نمیکند و کماکان بخشی از مطالعات من به خواندن ادبیات کُهن اختصاص دارد.
با توجه به اینکه “داربست” دومین مجموعه شعر منتشر شده از شماست و انتشاراتی معتبری چون “مروارید” آن را چاپ و منتشر کرده، از بازخورد آن در مطبوعات داخلی تا این زمان راضی بودهاید؟
با اینکه مروارید انتشارات معتبری است اما تا چندی پیش مطبوعات به طور مستمر و پیگیر چندان اعتنای خاصی به معرفی کتابهای این ناشر با سابقه نداشتند.
من تا امروز جوانترین شاعری هستم که کتابش در این نشر چاپ شده است. سوای معرفی کتاب که در اکثر روزنامهها انجام شد چندین نقد از منتقدان و شاعران در مجلات و روزنامهها چاپ شد که از آن جمله میتوان به نوشتهی منتقد و مترجم ارجمند آقای غلامرضا صراف، منتقد گرامی خانم نسترن مکارمی و جناب پوریا سوری، منتقد با سابقهی مطبوعات اشاره کرد.
با توجه به اینکه این مجموعه در سال ۱۳۹۱، یعنی سال اوج سانسور و سرکوبِ شاعران و نویسندگان منتشر شده، برایمان بگویید که تا چه میزان مورد سانسور قرار گرفته و فکر میکنید علت این سانسورها چه بوده است؟ لطفا از شعرهای سانسور شدهی کتاب، یک نمونه را به طور کامل، برای خوانندگان شهروند بنویسید.
کتاب در همین شرایط دولت دهم به وزارت ارشاد رفت و ممیزی کتاب خارج از تصور من بود . من و ناشر منتظر یک جور برخورد سلیقهای بودیم و همین هم شد. یعنی بر خلاف تصورمان آن شعرهایی که ما احتمال حذف و تعدیلشان را میدادیم سرجایشان ماندند و قیچی ممیزی شامل آن دسته از اشعار شد که به دید آنها شاید سیاهنمایی اجتماعی داشتند.
یکی از شعرهای حذف شده از کتاب:
خواستم بپرسم
وقتی دار
دستهایش را دور گلویت پیچانده بود
با پاهایت
کدام ترانهی غمگین را
بر زمین مینوشتی؟!
شعرهایتان در این کتاب، علاوه بر مضامین عاشقانهای که دارند، از منظری سرودههایی اغلب، بسیار اجتماعیاند و حتی بعضا سیاسی. به طور مثال، این سطرها را در شعر دوم در نظر بگیرید: «سرزمین اشغالی من/ اگر زندگی/ پرت کردن آجر به بالاترین ردیف داربست باشد/ اعتراف میکنم/ آنقدر کوتاه بودهام/ که بیسقف مانده باشی!» یا این سطرها در شعری دیگر: «ما مزد زخمهایمان را/ با زخمی دیگر گرفتیم/ تا از خود انسان تازهای بسازیم/ انسانی که کاشت، داشت/ و برنداشت.» وبسیاری نمونههای دیگر. دیدگاه خودتان دربارهی شعرِ موسوم به شعر سیاسی-اجتماعی چیست؟ در یک کلام، به باور شما آیا میتوان سیاسی، اما شعر نوشت، و نه شعار؟ چگونه این امر اتفاق میافتد؟
من تا داربست از یک جور غریزهی سیاسی و اجتماعی شعری برخوردار بودم و این تعهد شاعرانه ناشی از همان حساسیتهای لازم و نه کافی است. اما پس از داربست معتقد شدهام که هر شعر بزرگی به معنای وسیع کلمه میتواند متعهد و سیاسی باشد اما نه سیاست حزبی و زودگذر روز. من در شعرهایی که به آنها اشاره شد به سیاست کاری نداشتم تنها اثر آن را بر زندگی بررسی کردم. و احساس میکنم فرق شعر و شعار همین باشد. شاید آنها که با نگاه سیاسی از پیش تعیین شده به سراغ زندگی و رنجهایش میروند گاه شعار بدهند.
برخورداری از تجربهی سرودن شعرهای کلاسیک را چقدر در وجود موسیقی در شعرهای سپیدتان مؤثر میدانید؟
من مادیت و وزن واژهها را واج به واج – هجا به هجا در شعر کلاسیک حس کرده بودم با توجه به اینکه شعر کلاسیک شعر قالبهاست و شعر نیمایی و سپید شعر فرم است یعنی فُرم در اختیار شاعر است و شاعر میتواند با آن هر کاری بکند ولی قالب همیشه شاعر را در تنگنای وزن و قافیه قرار میدهد. کسی که تجربهی ریختن واژههای خویش را در وزن و قالب دارد وقتی فرم در اختیار اوست میتواند استفادهی بهتری از واژه ببرد.
میتوان این گفتهی شاعر بزرگ زنده یاد بیژن الهی را در مورد قیاس شعر کلاسیک و سپید هم به کار برد که شعر اگر به قول والری رقص است، ترجمهی شعر «رقص در زنجیر است» حالا اگر بخواهیم طرفین این معادله را معکوس کنیم میتوانیم بگوییم کسی که با سرودن شعر کلاسیک رقص در زنجیر را تجربه کرده است، هنگام رهایی بالا بلندتر پرواز میکند.
انتخاب عنوان “داربست” برای مجموعه و همچنین برای تعدادی از سرودههای پایانی کتاب، علت خاصی داشت؟ ممکن است دربارهی این عنوان و علت انتخاب آن بیشتر برایمان توضیح دهید؟
من در شمال کشور به دنیا آمدهام و طبیعت در شعرهای من همیشه از جایگاه ویژهای برخوردار بوده و هست. طبیعت و سنتی که امروزه مورد هجوم صنعت و مدرنیته قرار گرفته است. واژهی داربست این تقابل را در خود جای میدهد . شعرهای آخر کتاب داربست نمایندهی این تهاجم و تقابلاند. طراحی روی جلد هم با مشورت بنده با طراح خوب جناب آقای ایلیا تهمتنی انجام شد که فکر میکنم این تقابل را به خوبی نشان داده است و از ایشان بسیار ممنونم.
در سالهای اخیر، برخی ناشران مهم بخش خصوصی مانند چشمه، نگاه، مروارید و حتی نیلوفر (که بیشتر به عنوان ناشر ادبیات داستانی شناخته شده است)، به طور چشمگیری بیش از قبل به انتشار مجموعههای شعر نسل امروز شاعران دست زدهاند. فکر میکنید علت این رویکرد چیست؟
یک سیل جوانگرایی کلا بر فضای فرهنگی ما حاکم شده است که شعر را هم در بر میگیرد. ضمن اینکه فراموش نکنیم نشر چشمه و نگاه و مروارید نگاه کلاننگر به شعر دارند که خب طبعا این نگاه کلاننگر نمیتواند باقی نسلها و جریانهای شعری تازهتر را نادیده بگیرد. همچنین چند ناشر جدید که بنیانگذارانشان از خود شاعران جوان هستند به میدان آمدهاند تا منحصرا در خدمت شعر جوان باشند و از آنها میتوان به نشرهای نصیرا، نیماژ و بوتیمار اشاره کرد. این اتفاق حرکت ارزشمندی است در این دوران سخت که به قول آقای عباس صفاری عزیز کار شعر در ایران، کار بی جیره مواجبی است.
از آثار در دست نوشتن و آمادهی انتشارتان برایمان بگویید.
با شناخت عمیقتر شعر و نظر نیما که تا امروز تنها شاخهی سالم شعر او را در شعر شاعران دیگر یافتهام و ضمن اینکه به ارزش و اهمیت نقد بیش از پیش پی بردهام، فکر میکنم توانستهام تا حدی دوران پس از “داربست” را پشت سر بگذارم. و بذرهای مزرعهی سوم را بارورتر بکارم ضمن آنکه دوباره به دنیای رنگ و طرح بازگشتهام و امیدوارم همنشینی شعر و نقاشی تاثیر خوبی بر راهی داشته باشد که انتخاب کردهام.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.