Advertisement

Select Page

هستی‌شناسی شاعرانه: نگاهی به مجموعه‌ی اشعار «چند رضایی»

هستی‌شناسی شاعرانه: نگاهی به مجموعه‌ی اشعار «چند رضایی»
آزاده دواچی

آزاده دواچی

هستی‌شناسی شاعرانه: نگاهی به مجموعه‌ی اشعار «چند رضایی» سروده‌ی رضا حیرانی

 یکی از چالش های جدی در زبان شعر استفاده‌ی چند گانه، نمادین و در عین حال معنا‌دار میان عناصر مختلف در شعر و بازنمایی دغدغه‌های شاعر از خلال این عناصر است. شاعر بیش از هر چیز درگیر زبان و ساختار شعری است به همین دلیل هر نوع دلالت بر محتوای خاص می‌تواند زبان شعر را در معرض خطر قرار دهد. بسیاری از شاعران به ویژه آنهایی که زبان ساده در شعر ندارند در تلاشند تا از طریق بنیان الگوی خاص نوشتاری در شعر و استفاده و ادغام عناصر متفاوت، پیش‌فرض‌های موجود در خصوص هر کلمه را بر هم بزنند و بر عکس با آشنا‌زدایی و چیدمان متفاوت عناصر در انتقال مفهومی خاص از طریق زبان بکوشند. این مسئله زمانی دشوارتر باشد که شاعر به انتقال دغدغه‌های هستی شناختی‌اش از طریق زبان در شعر بپردازد به این ترتیب انتخاب و چینش واژگان دشوارتر می‌شود.

chand_rezaei

مجموعه‌ی شعر «چند رضایی» سروده‌ی رضا حیرانی که توسط نشر نگاه منتشر شده‌است نیز از این خصوصیت برخوردار است. این مجموعه به چهار قسمت مجزا تقسیم می شود در واقع چهار رضا هست که به نوعی فضای اشعار را به یکدیگر متصل می کند و فضا‌ی تازه‌ای را در شعر ایجاد می‌کند، هر کدام از این فضاها از لحاظ تماتیک از یکدیگر جدا هستند ساختار مفهومی هم نیز جدا است، اما آنچه که همه‌ی روایت‌ها را به هم متصل می‌سازد، ارتباط راوی اشعار با شخصیت شاعر به نوعی گره خورده با فضا و چیدمان.  کلمات در اشعار است. به این ترتیب که راوی در ابتدای هر شعر هدف خود را بیان می کند. شاعر دراین مجموعه ارتباط خوب بینامتنی میان کلمات و سطرهای مختلف شعری برقرار کرده‌است. به این ترتیب اشعار بااینکه در قید و بند ساختار خاص زبانی و وزنی نیست اما شکلی منسجم به خود می گیرد مثلا هوا، مردن، پنجره، نفس کشیدن که در سطرهای بعد هم ادامه دارد:

 به دست آسمانی که بالای سرم نشسته داس داده باد 

بی حرف فرو می رود زمان مثل سوزن در رگم

هوا مرده است

و استخوان هایم به پنجره چسبیده‌اند 

هنوز باید خیال کنم نفس می کشم (صفحه‌ی ۱۳)

 این ارتباط معنایی در شعر به خوبی برقرار می شود و فاصله‌ی سطرها با مفهوم سازی شاعر کم می شود. اکثر تصویرها در شعری حالتی روایت گونه دارد، به نحوی که هویت راوی را مشخص می سازد، و بیشتر کلمات از نظم خارج می شوند اما در اینجا شاعر به خوبی می تواند به صورت ضمنی به یک رویداد خاص اشاره کند. برای این کار شاعر از مفاهیم گسترده کلامی و معانی ضمنی بهره برده است.

 خداحافظی خاکستری بود 

و مسافری که یادش خاکستری بود

زیر گوش‌های پشت کوه تبعیدی‌ام می گفت 

زمین روی میزت چرا نمی پرد پروانه شکل؟ (صفحه ی ۲۰)

 دراکثر شعرها تکرار کلمات با مفهوم خاص نقش مهمی بازی می کند، واژه آرایی نیز با بازیهای زبانی به هم گره می خورند و رویکرد متفاوتی را از زبان نشان می‌دهند در این مجموعه زبان چرخش‌ها و ارجاعات متفاوت و متناوبی دارد که هر کدام ویژگی خاص خودش را دارد، اما شاید اصلی ترین ویژگی آن را بتوان استفاده‌ی‌ چندگانه از کلمات با یک مفهوم متفاوت، آشنا‌زدایی و ارتباط ساختاری میان هر سطر دانست.  در این مجموعه زبان نمادین و سمبلیک است و شاعر عموما از معنای ضمنی کلمات برای ارجاع به رویدادها استفاده می‌کند. استراتژی شاعر در اینجا استفاده از کلمات مثلا اجاره، میوه‌ی طولانی‌تر، نسل درخت و غیر‌ه است که هر کدام اشاره به رویکرد خاص اجتماعی در جهان حقیقی دارد.

 آن سه شنبه کمی دردم گرفته بود از روزنامه

از آگهی‌های اجاره‌ی درخت

لباس پوشیدم و میوه‌های طولانی‌تری از نسلم را 

به چند شنبه بازار بردم

تا جایی برای تنهایی داشته باشد (صفحه‌ی ۳۰)

 مثلا  در بعضی از اشعار،  شاعر به طور غیر مستقیم به یک رویداد خاص اجتماعی اشاره می کند، تکنیک اکثر اشعار،  نوسان میان روایت و سمبل و استعاره است،  شاعر به نوعی روایت‌های مختلف را به‌هم آمیخته است. شاعر در تلاش است تا در بیشتر اشعار، تفاسیر و نگاه فلسفی خود را بگنجاند، به این معنی که رویکرد معنایی در اکثر اشعار حول محورهای فلسفی و اندیشه‌ها‌ی مرتبط شاعر با این دغدغه‌ها هست، اما در عین حال شاعر با استفاده‌ی چند‌گانه از کلمات می‌تواند این بار فلسفی را پررنگتر بسازد، مثلا در شعر از کلمات بپرس دخالت عناصر مختلف مثل درخت، لیوان، رگ، لیوان و در انتها تمامی این عناصر را به یکدیگر ارتباط می‌دهد.

 من به رنگ پرسه‌های درختان آغاز شده‌ام

لیوانم پر از صدای رگهایم است

نه قاصدکم نه بادبادک

تنها انگشترم را در دستم تکان می دهم

و احساس می‌کنم کسی در انتهای جهان ایستاده‌است (صفحه‌ی ۳۶)

 شاعر قادر است تا دنیای متفاوتی را از فردیت خودش هم تصویر بکشد، به این ترتیب که شاعر در میان یک فردیت مردانه و یک هویت انسانی خودش را درگیر می‌کند،  مهمتر از آن استفاده از کلمات با معانی خاص است که شاعر را قادر می سازد تا دوگانگی میان هویت و فردیت خاص انسانی خودش را مشخص سازد. مثلا استفاده از کلمه‌ی تبعید در این شعر این هویت چندگانه بازنمود تجارب و خاطرات شاعر است. اما همه‌ی اینها به صورت سمبلیک و نمادین به یکدیگر مرتبط می‌شوند. در عین حال استفاده از کلماتی خاص شاعر را به ارجاع به خاطراتش پیوند می‌دهد؛ مثلا مادر، رضا.  دیوارهای حافظه که شاعر به نوعی از هویت اجباری و تحمیلی خود گریزان است و در این شعر نشان می دهد که چه قدر با این هویت فاصله دارد.

 چه کنم؟ 

وقتی نمی‌شود کلمات 

دست برویانند و بیرونم بیاورن. 

از تبعیدی که در پوستم نمی‌گنجد (صفحه‌ی ۳۹)

 تناقض شاعر با این هویت خود در این سطرها هویدا است، جایی که شاعر میان برزخ میان جهان کنونی و هویت چندگانه‌ی خود ایستاده است، در عین حال به نظر می رسد در اکثر اشعار فضای غالب تصاویر سورئال و درک و تصویر سازی از شرایط انسان امروز در یک جامعه‌ی خاص است، این مسئله را به خصوص از کارکردهای زبانی و روایی در سطرها می‌توان دید.

 چرا به یاد نمی‌آورم کجای شناسنامه مبتلا شدم 

این طناب دور گردم کلماتم چه می‌کند؟ 

چه کسی به مادرم خبر می دهد بزرگ شدم؟ 

ازدواج کردم

برای فرزندانم چیپس خریدم

یاد گرفتم نامه‌های زنده را بسوزانم

به سایه‌های نامرئی سلام کنم

و یادم بماند سیگار در کافه‌ها ممنوع شده‌است (صفحه‌ی ۴۵)

 در بعضی از اشعار، شاعر می‌تواند تقابل میان چسیتی هویت خود و همینطور ارتباط میان اشیا و جهان مادی را نشان دهد، ارتباط هویت او در فضای عادی شکل نمی‌گیرد، بلکه  در مجموعه‌ای از عناصر از جمله فضا، ساختار و نحوی اجرای کلمات شکل می‌گیرد و ظاهر می‌شود. در بعضی از اشعار شاعر به تجربه‌ی جهان متفاوتی از عناصر می‌پردازد و با چینش آنها در کنار یکدیگر تصویری بکر و متنوع هم در ساختار و هم روایت می‌دهد. گاهی این روایت ها با کلمات آشنا زدا شده به هم پیوند می‌خورند؛ مثلا خواب، جیرحیرک، رادیو به هر حال در هر شعر طیف وسیعی از این عناصر به کار رفته‌اند که بسیاری از آنها صرفاً ارتباط‌های معنایی ندارند اما شاعر با یک چیدمان متفاوت فضای بکری را در ساختار اشعارش خلق می‌کند:

 من که از مفصل‌هایم خمیده‌تر حرف می‌زنم

چرا به صدای جیرجیرکی بی‌تاب می‌شوم؟

که رادیو را روشن می کنم

شیر داغ می‌خورم

و صبح بخیرهای تو را همراه قبض برق و تلفن پرداخت می‌کنم (صفحه‌ی ۶۱)

 زبان در این مجموعه نیز در نوسان و تغییر است. و به طرق مختلف حالت‌های اجرایی زبان تفاوت می‌کند به نظر می‌رسد کاربرد متفاوت زبان در این مجموعه اتفاق عمدی بوده‌است و شاعر ترجیح داده‌است تا با تنوع زبان و استفاده‌ی متناوب از عناصر مختلف و ترکیب آنها با یکدیگر به نوعی ساختار روایی در شعر بنا کند. گاهی آشنا‌زدایی از یک کلمه خاص در  ساختار شعر آنچنان نمی‌تواند موفق عمل کند و نهایتا شاعر و مخاطب را میان ساختار مبهم شعر رها می‌کند و قابل به بیان توصیف حقیقی و منطقی از عناصر نیست، اما با این حال ساختار روایی در شعر همچنان دست نخورده باقی می ماند مثلا در این شعر:

 گفتم که من به شهد نگاهت وابسته‌ام

گفتم که خسته‌ام از این هم بیداری 

وقتی که خواب عصرگاهی کم بازوهای تو را جار می‌زنند 

گفتم که کم دارمش تابلوی هجوم تو را بر پیکرم

کم دارمش چه قدر که تب بی‌تو کهنه شدن را عرق می‌کنم در مبل‌های 

                                                                         عطر تو بلعیده (صفحه‌ی ۷۹)

 در بخش آخر شاعر از کلمه‌ی ویجا استفاده کرده‌است که در واقع اختتامییه‌ی این مجموعه است در اینجا هم استفاده نمادین از ویجا است که به نوعی چالش شاعر را با پدیده‌های حقیقی و هستی‌شناسی نشان می‌دهد و برای شاعر حاوی پیام خاصی است. اما به نظر می‌رسد در انتها شاعر میان دو دنیای مادی و غیر مادی سرگردان است. در سه بخش اول شاعر به دنبال یافتن جواب برای پرسش‌های فلسفی خود است اما در نهایت در پائین شاعر نشان می‌دهد که چالش‌های فلسفی به نوعی حل نشدنی هستند و برای حل آن باید کمک از جای دیگری طلبید در واقع شاعر نشان می دهد که جواب پرسش‌هایش را نگرفته است. در پایان می‌توان گفت حیرانی توانسته است در اکثر شعرها روند و تکامل نگاه هستی شناسانه و نگاه انتقادی شاعر را به پدیده‌های جهانی به خوبی تصویرکشد.

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights