هفتشنبههای بلوچ
اندام استکبار جهانی
حجتالاسلام محمودی، مدیر مدرسهی کرمانیهای قم گفت: «نامهی رهبری به جوانان غربی، لرزه بر اندام استکبار جهانی انداخته است.»
این حجتالاسلام اگر پست و مقام کوچکی داشت، آدم فکر میکرد که برای پیشرفت و ترقی ناگزیر است که چنین حرفهایی بزند؛ اما مدیریت مدرسهی کرمانیهای قم، کم مقامی نیست. در این شرایط اقتصادی و کمبود پست برای عزیزان مُعمّم، این نعمتی است که نصیب بسیاری از تحصیلکردههای ما هم نمیشود. به همین خاطر من فرمایش ایشان را جدی گرفتم و تصمیم گرفتم که شخصاً به دیدن استکبار جهانی بروم و از نزدیک اندامهای لرزان نامبرده را ببینم. همهجا سر زدم اما هیچ جا خبری از استکبار جهانی نبود. در کلوپی، یکی را دیدم که اندامش خیلی میلرزید. از چند جوان غربی که محو تماشا بودند، پرسیدم که آیا آن خانمی که اندامش آنقدر میلرزد استکبار جهانی است؟ ولی آن جوانان غربی، هموطنان پناهنده از آب درآمدند و گفتند که دارند رقص عربی تماشا میکنند. عاقبت استکبار جهانی را درجایی که عقل جن هم نمیرسید، دیدم. اندامش اصلاً نمیلرزید، طوری که من شک کردم مبادا استکبار جهانی نباشد و یا اگر هست، مُرده باشد. از او پرسیدم که آیا او استکبار جهانی است؟ او بدون اینکه جواب بدهد لبخند زد. برق دندانهایش را که دیدم، فهمیدم که خود اوست. گفتم: «ای استکبار جهانی! تو مگر از نامهی رهبری به جوانان غربی لرزه بر اندامت نیفتاده است؟»
استکبار جهانی آنقدر خندید که تماماندامش مثل ژله میلرزید. وقتی خوب لرزههای خودش را کرد، گفت که رهبری شما آدم را رودهبر میکند از خنده.
گفتم: «ای ملعون! چرا ترس خودت را از این نامه پنهان میکنی؟»
سپس آیتالکرسی را خواندم و به او فوت کردم. او هاج و واج نگاهم میکرد. پرسید که چکار کردم. گفتم: «به تو آیهای فوت کردم تا طلسمت را بشکنم و چهره واقعیات هویدا شود.» کمی به من خیره شد. ادای نگاهِ عاقل اندر سفیه را درمیآورد؛ اما بهیکباره طلسمش شکست. اندامش چنان شروع به لرزیدن کرد که انگار صرع دارد.
در حیرت بودم از توان نامهی حضرت رهبری. شگفتزده بودم از آگاهی حجتالاسلام محمودی. گفتم: «ای استکبار جهانی زپرتی! تازه این نامه را برای جوانان غربی نوشته که اینقدر اندامت به لرزه درآمده، اگر آن را برای خودت مینوشت حالوروزت چه میشد؟»
ناگهان استکبار جهانی دست از لرزیدن کشید. گفت: «بروید خجالت بکشید. کی دست از این بیهودهگوییها برمیدارید؟»
بعد راهش را کشید و رفت. متوجه شدم که برای تمسخر، خودش را آنقدر لرزانده است. حالا من به درک. میترسم با این ادا اطوارهایش، به مقام حجتالاسلام محمودی و رهبری توهین کرده باشد.
مرکز حجاب ریحانه النبی قم
بعد از انقلاب، در مملکت ما مؤسسات زیادی تأسیسشده است. مؤسسهی حجاب ریحانهالنبی یکی از آنهاست. مرکز اصلی آن در قم است و سایر شعبههایش در مراکز استانها قرار دارد. روابط عمومی مرکز حجاب ریحانهالنبی قم اعلام کرده است که بانوان بحرینیای که از طریق فضای مجازی با آن مرکز آشنا شده بودند، با سفر به قم و بازدید از آن مرکز، خواستار اجرای طرحهای حجاب در بین دختران بحرینی شدند.
یک عده که تحت تأثیر تبلیغات دشمنان نظام قرار دارند، میپرسند که چرا این بانوان به مرکز حجابِ ریحانهالنبیِ زاهدان نرفتند. اولاً که بانوان بحرینی که از بحرین کوبیدهاند و آمدهاند به کشور ما، برایشان حجاب مهم است و نه قم و نه زاهدان. در ثانی آدم وقتی روی اینترنت پهناور آنهم در بحرین میچرخد، دنبال جای درستوحسابیای مثل قم میگردد و ما نباید در مقابل این میهمانان باحجاب باهم جروبحث بکنیم.
حجتالاسلام عسکرآبادی، مسئول طرح ملی حجاب ریحانهالنبی، ضمن خوش آمدگویی به بانوان بحرینی و استقبال از اجرای طرحهای حجاب در بحرین گفت: «حجاب، نماد کرامت انسانی بانوان مسلمان است که باید مفاهیم آن با جذاب سازی فرهنگی از دوران کودکی به دختران عرضه شود، زیرا که دختران امروز ما، مادران عفیف و پاکدامن آینده جامعه اسلامی خواهند بود.»
دشمنان نظام وقتیکه این فرمایشات عمیق را میشنوند بهجای آنکه انگشت حیرت به دندان بگیرند، میپرسند که چرا مرکز حجاب زنان، مسئولش یک مرد است. یا اینکه میپرسند که چرا به طرح مذهبی حجاب، میگویند «طرح ملی حجاب». درصورتیکه این از خدا بیخبران به مسئلهی جذاب سازی فرهنگی توجه ندارند. ما وقتی طرحهای مذهبی را طرحِ ملی خطاب کنیم، پر میشوند از جذابیت و بانوان را دستهدسته بهسوی خود جذب میکنند. در مورد زن بودن مسئول مرکز حجاب، باید بگوییم که جایگاه زنان عفیف و پاکدامن بسیار بالاتر از آن است که بخواهند به تعدادی بانو خوشآمد بگویند. خود آنها بانو هستند و علاوه بر آن یا مادر هستند یا در آینده مادر خواهند شد و بهشت زیر پای آنهاست و ریاست را میخواهند چکار کنند؟ لذا ما نباید به حرف دشمنان نظام گوش بدهیم.
زنان بحرینی آنقدر عفیف و پاکدامن بودند که یکی از آنها پس از بررسی کتاب «مروارید بهشتی» (کتابی است درسی حاوی مطالبی مذهبی در قالب داستان و بهصورت مصوّر برای دانشآموزان کلاسهای سوم تا پنجم دبستان.) گفت که مسلمانان بحرینی به زبان شیرین فارسی آشنایی دارند. همین کتابها را برای ما هم بیاورید.
شمارا نمیدانم اما من یکی که واقعاً آنقدر تحت تأثیر قرارگرفتهام که بعد از نوشتن این مطلب میروم تا کمی گریه کنم.
مسئولین ما باید این بانوان را در اجرای طرح حجاب در بحرین یاری نمایند. ما باید دستهدسته بانوان بحرینی و شوهران آنها را به قم بیاوریم. بانوان را برای آموزش حجاب و شوهرانشان را برای آموزش تظاهرات. گروهگروه هم حججاسلام و سرداران سپاه را به بحرین بفرستیم. حججاسلام را برای سرپرستی آموزش حجاب و سرداران سپاه را برای مدیریت تظاهرات. اگر دولت سنیِ کافر بحرین ما را محکوم کرد به دخالت در امور کشورش، ما باید دوقورتونیممان باقی باشد و به سازمان ملل شکایت بکنیم.
آدم که به این دولتهای سنی منطقه رو بدهد، آخرش آخوندهای شیعهی خود را به جرم واهی همکاری با ما دستگیر میکنند و نمیگذارند ما به زنان عفیف و پاکدامن آنها حجاب را آموزش بدهیم.