UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

هفت شعر از غزال مرادی

هفت شعر از غزال مرادی

غزال مرادی  متولد ۲۳ بهمن سال ۱۳۶۳ تهران است. او دارای مدرک کار‌شناسی ریاضی و همچنین کار‌شناسی ارشد مدیریت اجرایی ‌ست و فعالیت ادبی‌اش را از سال ۱۳۷۷ آغاز کرد و در سه حوزه نقد، شعر و داستان کوتاه تالیفاتی دارد. از او دو مجموعه شعر با عنوان «باد مخابره خواهد کرد» در سال ۱۳۹۰(که این کتاب کاندیدای جایزه گام اول هم شده است ) و «درناها نمک‌گیر می‌شوند»  سال ۲۰۱۵ توسط نشر ناکجا منتشر شده است و هم‌اکنون مسئول بخش شعر روایی ماهنامه چوک است. خانواده‌ وی نیز  از اهل قلم‌اند. مادرش محبوبه پاشایی (پرن آیدین) نویسنده و دارای چند اثر منتشر شده است و خواهرش آناماریا مرادی نیز کتابی با عنوان «اصالتاً درختی تبریزی‌ام» را منتشر کرده است.

مجموعه شعر «درناها نمک‌گیر می‌شوند» در ۱۰۰ صفحه از اینجا قابل تهیه است:

http://www.naakojaa.com/book/15746

اشعاری از این کتاب را در ادامه می‌خوانید:

 [clear]

[clear]

[clear]

[clear]

ماه

 [clear]

شاید ماه آنقدر زیبا نباشد

که همه‌ی میراثش را به زمین بدهد

تاس می‌اندازد

گاهی برقع می‌بندد

قرعه به نام کابل

در خانه‌ی پدر شوهر

استطاعتش عسر و هرج می‌شود

هَرَ

جی نیست

اگر کودکی به دنیا آورد

کفش‌هایش جفت نباشد

تاس می‌اندازد

گاهی زن سیاهی می‌شود

که کودکی اجباری به دنیا می‌آورد

برای کارهای اجباری

روبند می‌بندد …

تاس می‌اندازد

و تمام کره‌ی زمین را قدم می‌زند

ماه هم که باشی

بیهوده دل‌خوشی به جزر و مد آب‌های زمین

سنگریزه‌ها را که برداری

به طرح کاملی از من می‌رسی

شنیده بودم آدم‌ها درون خودشان می‌پوسند

استخوانهایت را از میان من بردار

ماه هم که باشی

توی حوض سنگت می‌زنند

[clear]

[clear]

***

[clear]

[clear]

گریه تنها زبانی است که مترجم نمی‌خواهد

 [clear]

اتاقی می‌خواهم از آن خودم

از آشپزخانه که خیری نیست

عکسه‌ایم  را

روی یخچال چسبانده‌ام

آهن‌رباها

و گل‌های پلاستیکی روی سرشان

تنها اتفاقی‌ست

 که در سینه‌ی یخچال می‌افتد

سیب‌های چروکیده

که تَرکش می‌کنند

چه با چشمهای بادامی‌

چه با موهای بور

حرف‌مان   را

پیازها می‌زنند

گریه تنها زبانی است که مترجم نمی‌خواهد

سیب‌ها را شمرده‌ام

حرفهایم را روی یخچال نوشته‌ام

سرد

سرد

از دهان افتاده

برف

درب‌خانه‌ام را گرفته است

[clear]

[clear]

[clear]

***

[clear]

[clear]

[clear]

شطرنج

[clear]

پیاده‌ام

و نمی‌رسم

به صفحه‌ی آخر این کلمات

مدادها، نسل سوخته‌ی درختانند

               وقتی به دست من می‌افتند

دنیا شطرنج باز ماهری است

آنقدر  که  پیاده‌هایم را

  در حال عبور هم   بگیرد

دنیا فرصت ماندن  نمی‌دهد

آچمز شده‌ام

دنیا سیاه و سفید

نوشته‌ها سر رفته از این کاغذ

[clear]

***

 [clear]

 سیاوش

[clear]

خسته‌ام

از دردهایی که

روحم را خورده‌اند

و آتشی که تکثیر شده در لحظه‌هایم

خاکسترم کن

از تکرار این آزمون خسته‌ام

دنیا هم که گواهی بدهد

سودابه را می‌خواهی

اعتراف می‌کنم

به نکرده‌هایم

به همین سادگی‌ست

چند قطره خون

و پر سیاوشانی که می‌روید از رگ‌هایم

خسته‌ام از آتشی

که تکرار می‌شود در لحظه‌هایم

با پیراهنی سپید

از آتش بگذرم

بگذرم

بگذرم

….

***

[clear]

درناها نمک‌گیر شده‌اند

 [clear]

چقدر پرنده آبی بخرم ؟!!!

خوشبختی به این خانه نمی‌آید

درناها نمک‌گیر شده‌اند

نمک‌گیر دریایی

که بی از دست دادن وقارش

ذره ذره از مساحتش کم می‌شود

لک‌لک‌ها رفته‌اند

به غربتی که هیچ‌وقت

ترکشان نمی‌کند

خانه‌ی دوست

آن‌قدر دور شده است

که مشق شبش را من بنویسم

کمی ‌سرب بیاور

یا گلویم را پر می‌کند

یا حروف جدیدی می‌شود

تا بچینمشان

حرف‌های جدیدی

که

بر گرده لک‌لک‌ها هم سنگینی کند

۹۰.۰۷.۲۵

[clear]

***

[clear]

[clear]

کارت پستال

 [clear]

تمام مناظر این شهر

کارت پستالی غریبه است

نه رودخانه‌ای  غرقش شوم

و نه روزنامه‌ای که باورش کنم

نامه‌هایم

به آدرس دیگری پست شده‌اند

و هیچ جای جهان به نام من نیست

 تاریخ تولدم

مثل سیگار تو

طعم تلخی دارد

روزنامه‌ها سماجت هم بکنند

بی تو تمام خبرها گذشته است

همه چیز به انقضای خود رسیده است

و زمین

تنها توپ گردی می‌شود

برا ی تکفیر گالیله

دنیا به همین دو کلمه ختم نمی‌شود

که سایه‌ها مان        بیخ دیوار قد بکشند

[clear]

[clear]

***

[clear]

سنگ

 [clear]

خورشید چقدر بتابد

تا

آسفالت خیابان بخار شود

و سبزه‌ها از تن پیاده‌رو

سنگ‌هارا کنار بزنند

سنگ‌ها

عادت ندارند

کنار          بروند

کنار             بیایند

کنار            بنشینند

مجسمه می‌شوند وسط میدان‌ها

گاهی به سرت می‌زنند

گاهی به شیشه پنجره …

سرت به سنگ بخورد

می‌فهمی‌

شب همه چیز را سرد می‌کند

حتی مشت‌هایت

که فراموش کرده‌ای

برای چه گره شده‌اند

دستت رو می‌شود

و گره طناب محکم‌تر

تنها

سنگی می‌ماند

که دیگران رویش پنجره بکشند

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: