هنر یا هنرِ کالا، مسئله این است
در روزگاری که هنر جای خود را بهابتذال داده و زورمداران لایههای ژرف تفکر هنری را کنار زده و جایش را بهبازیهای سرگرمکننده دادهاند؛ انسان در بند که هر روز دچار سرگیجههای روزمرگی میشود، باید چه کند؟ اینجاست که خارج از تئوری هنر برای هنر و یا هنر برای مردم دری تازه برای ما باز میشود و آن هم هنر برای زیستن است. ما هنر را دنبال میکنیم تا بتوانیم نفس بکشیم و زنده بمانیم. از نگاه نگارنده هنگامی که در این دوره (عصر حاضر) از هنر فاخر سخن میگوییم چهار فاکتور است که میتواند اثر هنری را جدی نشان دهد. مورد اول «شناخت» است که هر لحظه از آن پنجرهای تازه را برایمان باز میکند و جهانبینی ما را گسترده خواهد کرد؛ شناختی که میتواند زمینهساز تفکری ژرف در ارائهی اثر هنری باشد. مورد دیگری که در این راستا باید بهآن اشاره کرد «تعهد» است. در اینجا وقتی از تعهد صحبت میکنیم بهاین معنا است که هنرمند اثر هنری را در راستای مسائل اجتماعی سیاسی بهکار بگیرد و کار هنرمند همانا مبارزه با همهی اشکال سانسور و مبارزه برای آزادی بیان و اندیشه، بیحصر و استثنا است؛ نه آنکه این تعهد را در راستای حمایت از زورمداران و هژمونی سیاسی و فرهنگی بهکار گیرد. باید در نظر داشت که تعهدی که از آن یاد کردیم بهاین معنا نیست که تمام آثاری که هنرمند بهآن میپردازد باید اجتماعی سیاسی باشد بلکه بهاین معنا است که یک نقاش، شاعر، موسیقیدان و… در کارنامهی هنریش این تعهد دیده شود و بهقول ژان پل سارتر «ادبیات شاید نتواند جلوی جنگ و خونریزی را بگیرد، شاید نتواند از مرگ یک کودک جلوگیری کند، ولی میتواند کاری کند که دنیا بهآن فکر کند». ویژگی سوم «فرم» است که با تلاش و پشتکار و یادگیری صحیح مبانی هنر بهدست میآید اما این ویژگی باید در کنار ویژگی چهارم هنر جدی یعنی «احساس» قرار بگیرد؛ برای مثال در دنیای موسیقی نوازندگانی هستند که از تکنیک بالایی برخوردارند اما گاه بهگونهای بهاجرا میپردازند که نمیتوانند احساس خود را در قالب آن اثر بهخوبی بیان کنند و یا اصلا احساس را فراموش کردهاند، برای مثال تنها بهنمایش موسیقی با تمپو بالا و اجرای ریفهای پیچیده سرگرم شدهاند. بنابراین بهداوری نگارنده چهار ویژگی شناخت، تعهد، فرم و احساس است که در کنار یکدیگر قرار میگیرند و میتواند هنر یک فرد و یا هنرمند را جدی و قابل تامل نشان دهد و هنر را برای زیستن پدید آورد.
در قرن بیستم با مفهومی به نام صنعت فرهنگ رو به رو هستیم که توسط نظریه پردازان مکتب فرانکفورت مطرح شده است؛ هرچند به نظر میرسد شبیه به این عبارت را برای اولین بار آنتیونیو گراماشی تحت عنوان صنعت تئاتر مطرح کرده است. در صنعت فرهنگ با هنر کالا مواجه هستیم. در مورد هنر توضیح لازم داده شد؛ حال برای مخاطب سوال پیش میآید که هنر کالا چیست؟ آثاری که به اسم هنر به دست مخاطب میرسد چیست که ما آن را زرد، بیمایه، سطح پایین و گاه مبتذل مینامیم.
هنر کالا آثاری است که بیشتر سلبریتیها و شبه هنرمندها پدید میآورند، این آثار بهصورت انبوه تولید شده و مصرف میشوند، از نظر فرم حرفی برای گفتن ندارد، اندیشهای در نهان آنها نیست و ویژگی مهمی که کمتر به آن توجه میشود این است که این آثار کلیشههای فرهنگ حاکم را تکرار میکند. حال شما به عنوان مخاطبی که در کشورمان زندگی میکند با خود فکر کنید چند درصد از آثاری که در موسیقی ما به گوشهایتان میرسد هنر و یا هنر کالا است؟ به گالریهایی که هر روز در شهرتان بیشتر میشود سری بزنید. چند درصد آنها شما را در دنیای زیباییشناسی غرق میکند؟ سری به کتابفروشیها بزنید و مرگ فرهنگ و بحران مخاطب را تجربه کنید.
در این میان بحران نبود روشنفکر هم به چشم میخورد. افراد معدودی هستند که چه در کشورمان و چه در خارج از مرزهای میهن عزیزمان هنوز دغدغهی انسان دارند، با هر رسانه و حاکمی کار نمیکنند، وابسته به جناح خاصی نیستند و برای خود و هنرشان ارزش قائلاند. نبود اینگونه افراد امروز بیش از پیش در جامعهی ما حس میشود و بحران هرچه بیشتر شدن شبه هنرمند یا روشنفکرنما که تنها ظاهری هنری دارند، با کتاب بیگانهاند و درد توده را نمیدانند بیشتر بهچشم میخورد. زنده یاد احمد شاملو این درد را سالها پیش داشته است، از آن سخن گفته و این درد مشترک امروز به ما هم رسیده است. وی میگوید: «آن که هدفش تنها و تنها رستگاری انسان نباشد، درد و درمان تودهها را نداند و نشناسد یا بر آن باشد که تودهها را برای ربودن کلاهی از نمد قدرت، گزک دست خود کند، روشنفکر نیست؛ دزدیست که با چراغ آمده»
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید