UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

پنج شعر از پویان فرمانبر

پنج شعر از پویان فرمانبر

پویان فرمانبر در تاریخ ۱۳۷۸/۱۲/۲۶ در شهر رشت زاده شد.

او فعالیت حرفه‌ای خود را از سال ۹۴ با سری مجلات «فایل شعر» شروع کرد و آثارش اعم از شعر، نقد و مقاله در وبسایت‌ها و مجلات ادبی مختلف منتشر شد که ماحصل‌شان ترجمه شعرهایش به زبان انگلیسی برای بنیاد بین‌المللی شعروشاعری (International poetry web) به عنوان جوان‌ترین شاعر جهان بود.

او هم‌اکنون دانشجوی جامعه‌شناسی دانشگاه شهید بهشتی تهران است و همچنین در پایگاه ادبی آنتی‌مانتال مشغول به فعالیت است.

۱- «نقاب»

هیچ شعری مثل درواقع

واقعی‌تر از چه طور بگویم نیست

در واقع شاعر  مثلْ نیست

همان خالص

که منطقن حرفی نمی‌زند

تا حرف‌های دیگری بزند

ما گم شده در راهیم

یعنی اینکه توراهیم

و نمی‌شویم

همانطور که می‌دانید

شاید بزک

حقیقتن تنها حق ما باشد

و آن‌طور که می‌خواهید ندانید

طور دیگری برای‌مان

جز هیچ طوری ندارد

اینطور بگویم‌ها

حتی عرضم به حضور شما

که با خمیازه‌ای مدام

خود را چاق می‌کنند

دیگر بین راهی نیستند

و شاعر

که نتیجتن حرف می‌زند

تا حرف‌های دیگری نزند

قربانی شاعری مخفی‌ست

که مثل خدمتت عرض کنم

جز به خالص

خدمتی نمی‌کند

در این خیابان

که عده‌ای قربانی هیچ‌اند

فقط تصادفی‌هایند

که می‌دانند

عده‌ای همه‌اند

و شعر

چون قطره‌ای از خلاصه اینکه

در واقعیتی که نیست

هنوز نمی‌داند

گریه می‌کند

یا گریه می‌شود

۲- «بار هستی* »

دختری بعد 

که با آینه می‌خوابید 

از لای جمعیت 

دست دیگری که خانه در قبل داشت 

گرفت و مثل کسی که هرگز نبود 

قبری برای قبله‌اش حفر کرد

تا به ناشناخته‌ای از زمین

این منِ سؤالی 

پرت شوند 

قبلی اما که معتقد به عقد

و آینه‌ای بود 

که تکه‌تکه‌اش از سفتی بغل

پخش شود در زمان 

پخش روی بعدن شد 

تا درخت بارداری 

که جای هلو می‌دهد حال

از خاک سردربیاورد

حالا ولی که بعدن گذاشته رفته بعدی 

قبلی

با دستی که خاکی‌ست هنوز 

هر شب

برای جمعیتِ بعد

درحال حفر قبری‌ست 

که از آن سردرنمی‌آورد 

و همچنان 

این درختِ آویزان 

درحالی که در برگ می‌کشد قد

بلندتر از کسی‌ست 

که فکر می‌کند 

در این ماجرا نیست 

*رمانی از میلان کوندرا

۳- «کُمِدی»

هرروز 

تلویزیون‌‌‌ را تن‌ت کنی 

از دکمه‌ای به دکمه‌‌ی دیگر

برادرت را بپرسی

و از چروک‌های پر از اما 

روی آستین‌ت

دروغ بشنوی 

بعد

با یقه‌ای که کسی نمی‌گیرد 

خودت را مرتب کنی

تا مادرت راضی

و راضیه را 

که یا ضامن چاقوست 

یا چاق بی‌ضامن

دوست‌دخترت نگاه داری 

بعد

بند ‌‌به ‌‌بند 

برادرت هی زیادی

و سنگین شود جیب‌هات

افتاده شوی

بعد 

مثل یکهو

خود را از همه پرتاب ‌کنی

انقلاب کنی 

لخت در اتاقی 

که دارد نگاه‌ت می‌‌کند 

کمدِ دیواری

۴ «فریب»

دریا رفته اما هنوز غرقم

دیگر نیاز ندارم به دری

که در من باز یا بسته

درحالِ بوسیدن    گُمم

منتظرم

که برگردى

که در تو پیدا شوم باز

که با ندیدمِ خیانت

شنا کنم به گذشت

به گذشته

دوباره پیدا شده‌ام

در تو

که در اولین قرار

غرقم کرده‌ای

مرا ببوس

در آینه

۵.

«آب همان‌قدر که می‌‌بخشد، شبیه مرگ است»

تاوان بی‌گناهی ماست آتش

نه اثبات آن

و آنچه دارد هنوز می‌سوزد

اسب سیاه سیاوش است

که به اندازه کافی به اندازه بود 

آتش

چون سوال کوتاهی‌

که از روی آن نمی‌توان پر

چنان خانه کرده در خانه

که می‌تواند بی

بی‌خانمان کند

در جهنم بسوزاند و

بهشت را نور دهد

و با تنهایی‌اش

 که در دیرها می‌کند رقص

بخواند هیچ

هیچ

زمین و زمان را طی کند

رنگ از پشت بیشه‌ها که پرید

اسب

چون مثلثی چهارگوش

بر تمام دنیا شب کرد

و آدم

که تنهاتر از بیشتر بدانیم‌های درسی

افتاده بیرون دایره

با عقل‌ش که سرخ شده توی ماهیتابه

نمی‌داند گرگ پی میش است

یا میش پی گرگ

میش‌ها فقط درد دارند

دردمند نیستند

و آنکه از توی دیس چشم برنمی‌دارد

گاو خوش‌‌قدوبالایی‌ست

که بی‌لباس نمی‌زند به آب

دریا به اندازه دریا نبوده هرگز

نیست

وگرنه موج‌ها

اینگونه دسته‌جمعی

شیهه از درد نمی‌کشیدند

که زمان بچرخد و زمین بگذرد

تاوان بی گناهی ماست آتش

نه پاسخ به آن

اگر سوالی هست

در آب ببینید

دریا به اندازه‌ی هیچ همیشه دریاست

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: