چند شعر تازه از حسین فرخی
از خودم مجموعه چند شعر حسین فرخی
خراب و مست
خودم را درتن تو آورده بودم خراب و مست
آورده بودم سینه خیز و جوان با چشم های باز
که زیر باران آزادی با سر و صورت تازه
خودم را مشت مشت که مرا کشته بودند
در کافه های شلوغ خیابان آزادی و بالاتر
و قهوه ی تلخ که هی لب می زنم بفرمایید
گناه از دست و دلم می ریزد از اول شب
آرام دیگر نمی شوم( سگ ها را یکی یکی بردارد)
خنجر و خاطره های تب کرده را فراموش نکن
به کلمات و ضربه های اجتماعی بندم
به تلو تلو می خورم تعارف که اصلا” نداریم
و در همین سطر ها می خورم و دیر نمی کنم
خودم را در تو می ریزم از اول شب و آزادم
و حرف های پر گناهم را دیگر انکار نمی کنم
(سگها را بردار) این بازی ادامه دارد این جا که
می نویسم که می خوانم و شعر را به خیابان
می کشانم خراب و مست در همین کلمات روشن
که خودم را اصلاح کرده ام
و با این حسین مختلفم
دارم جنجال می کنم و دیگر عجیب نیست
زیر باران و سر کدام صحنه نقش بازی می کنم
قاتل و مقتول از نو در این زبان می چسبند
عاشق و معشوق طعم دهانم را عوض می کنند
صبر کن کجا؟ زیر باران و تن ها و تن ها.
-قهوه ی تلخ لطفا”
– پشیمان نیستم.
با زخم های باز
سپرده ام این شعر را برداری و بخوانی خلاصه
که چه قدر سر از انقلاب در آورده ام
و گاهی فکر کرده ام زلزله ای باشم و سر زبان ها
گاهی صدایم را بلند کنم که معاشقه را دیگر
نادیده نگیرید داغ داغم با این زخم های بارز
جا دارد حسین تشنه مانده ام را برداری بدنیست
جا دارد کشته ها را جابه جا کنی آخ!
فکر می کنم هنوز زیر شکنجه ام و پوست کنده ام
و مردن در این شعر می نویسم و می خوانم
د رانقلاب( و خیابان های اطرافم) با لبخند
و کم نمی آورم از نفس های بریده بریده ام
وملاقات از روی علاقه که خیلی هم روشن است
تاریخ اسمش را می گذارم و به رسمیت می شناسم
تمنا دارم تکلیفم را همین جا روشن کنید
بلاتکلیفم و این صدای من است دروغ چرا؟
و درزبان شریف فارسی
وشعر دیگر نیازتان داریم
و تاثیر مان را همین گوشه ها می گذاریم اتفاقا”
هر شب و زیر باران که سپرده ام شعرم را بخوانی
که حرفی زده باشم جنجالی و به اهلش برسد
می رسد؟ با تن های در تن های گر و گر و نترس!
سپرده ام و سینه چاک و با همین کلمات آبدار!
و گاهی فکر می کنم دل بریدن و کندن نداریم
حسینم و وقت سرو تشت آوردن است
حق صورت های گل انداخته را می گیریم
و من خودم را در ست وسط این ماجرا می اندازم
-قهوه ی تلخ لطفا”
-خیلی قبول ات دارم.
شعر دیگر
از هرطور که بخواهی فکر می کنم
با شعر ی به این دختر تهران و سیامستی
که معرکه باشد و آتش بیاری که فکر می کنم
از اول شب و چه قدرهم باران خورده
هرطور که بخواهی بدون جزمیت در آزادی
(و خیابان های شلوغ اطرافم) شعر بخوانم
هر طور شده فلانی که به حرف های عاشقانه ام
بچسبی و وانمود کنی در نوشتنت تجدید نظر
نکرده ام واجرای از تو این وسط ای نازنین ای
در نقش های تازه و در زبان فارسی شیرین ام
زنده است و قوی تر از این حرف هاست
بچسبی و نوشتنت مقبول باشد که یاغی ام
که شاکی ام و وضعیت ام را به هم می زنم
با سیامستی و دختر تهرانی در هر صورت
که محتاج نظریه پردازی جدید است
می نویسم و می خوانم در چندین گلو خلاصه
که علامت بزنیدوضربه بزنید
قدغن نیست
سرو صورتم راحاضر می کنم و دسته جمعی
و برای شیطانی ساز خودم را می زنم بزنید
با چند ضربه ی اساسی و برسر آتش برقصم
خاکم تروتازه هم باشد وتلو تلو بخورم با تو
که چه جنونی درست کرده ایم این وسط
برقصیم و یک وحشی که منم و نمی ترسم
-کلمات را بیاور سر وقت
– و باز هم انفجاری باش.
تفاهم
نام های دیگری هم دارم و مناسبم
ساعت چنده؟ بیا نزدیک تر تا دخیل ببندم
پوستم داغ شده بیا کنارم باش
صدایت را جدی می گیرم و مستی می آورم
هوای آزادی ام را داری عوض می کنی
و نفسم به تو بسته گی دارد
دارم جان می گیرم در قرارهایی نسوخته
که ترجیح می دهم صریح باشم
اجازه بده زیر باران اجازه بده به نتیجه برسم
نام های دیگری دارم و هنوز مناسبم
پایم را به ترانه هایت باز می کنی
این تازه اول کاره! برای تحریک ات کوتاه نمی آیم
لذت از همراهی می نویسم قدیمی هم نشده
باتو تفاهم دارم شب ها راجاربزنم باهر فرض
انواع مختلفی دارم در شعر و در شاعری
ساعت چنده؟آزادم دخیل ببندم
فوق العاده و برازنده خودم را عوض کنم
تا گلوگیر باشم که حالا دیگر بسیارم
در شب های آزادی ام اشتباه نکنی برگزیده ام
و دیگر مشکلی نیست جان بگیرم و بنویسم
-ترانه هایت را بخوان
ضربه و سنگ
البته بهانه است.
اعتراض
تو می آیی و سر از خاکم در می آوری
قرمز شده ام با این زبان و اعتراضی ندارم
ساعت چنده؟
می آیی و زخم ها را دیدنی می کنی
باران و آواره گی را می نویسم ای زیباتر
کنار نگذاری من به این صحنه علاقه دارم
دلیر باش و دیگر تسلیم نمی شوم
به خاکم دل می بندی ببین چه طعم خوبی
به روز گارم سرزده در هر ماجرایی
که آزادم در یک فضای عمومی جلوه کنم
و ساعتی بگویم مرزهایت را به هم می ریزم
در کلمات پناه می گیرم فرض است
در کلمات زلزله و سخت هم بگو صراحت دارم
با این زبان معترض و چه قدر هم واضح
که مراقب تماسم باش و قهوه؟ خواهش می کنم
بیا آتشم دارد بالا می گیرد
و شب های زیاد و عادلانه ای را
به تو
تعلق دارم.
اصلاحات
باید فریاد می زدم که بحث زیبایی ات افراطی نبوده
که بوی اطلسی ها بی پایه نیست
و گفتن از یک مناسبات دیگر چیزی را تغییر نمی دهد
دارم زبان خودم را اصلاح می کنم
با تو باید فریادمی زدم
و از بی قراری هایم در جمع رونمایی می کردم
هرشب خراب و مست هرشب خراب و مست
در آزادی با لب ها و دست ها و کلمات قاطی می شدم
اطلسی ها ی جوان را هم قبول دارم
با تو دیگر نیازی به پنهان کاری نیست و نبوده
باید به مبارزه ات بپردازی مثل قبل
و مسئولیت این شعر به روز را بپذیری
قسم به بازوها و مشت که عقوبت من است
زبان و کلمات امروزی اصلا” انحراف ندارند
در خیابان های پر از مشتری و مشغولم
در دل داده گی های خیلی هم آزاد و کافی
ارتباط انسانی را باز هم برقرار می کنند و موثر اند
دارم خودم را اصلاح می کنم در چندین تماس
و به تحرکاتی کلیدی تن می دهم
سر نترس را از اول دیلمان بیاور و نقش دیوانه وار
حالا که زنگ و طعمم به تو بسته گی دارد
قسم به بحث تمام این زیبایی ات
بغل اطلسی های جوان
که هر شب بی پایه نیست که هر شب نیست
باید؟ راضی باش من هم هستم و کوتاه نمی آیم
که اثری نو به کارنامه ی مان اضافه می کنیم
بعدا” زیر باران و آزادی
برای چند ساعت انرژی مثبت بگذاریم.
گفتن
جوابی نداشتم برای به هم ریختن نداشتم
وشکل های تازه ای به خودم می گرفتم
قهوه و سیگار در کافه های آزادی هم گفتم
با خیال راحت در ضلع شمالی و بغل لاله ها می چسبید
و باز ساعت پنج عصر بود و بمیرم قشنگی
با اعضای خلف یا ناخلف؟ نه جوابی نداشتم
با این همه رنگ این همه بوس پر مشتری
جان من با این همه صدا و نم نم باران
که پوست و گوشت از این به بعد داغ باشد
سرم را از کجا باید بگیری و از کی؟
جوابی نداشتم دور یا نزدیک و لابد درست
و گیرم که خودم را حرام کنم در سر وقت
که اصلا” عجیب نیست و نبوده
لا به لای کلمات و سطر های شعر امروز
که بگردیم و بچرخیم از عجایب شکل ها ست
و به هم بریزیم قبول کن ضرر نمی کنیم
-قهوه؟ با وصف لا له ها
-سیگار؟ با اجرای جوانان
که دیگر جوابی نداشتم با فریاد و با سربه هوایی
که نشان های درستی و رد به جایی از یکدیگر
می خواستند و پاره پاره با چه زبانی! با چه خیالی!
با قرار قبلی در هر شکل عجیب تر از خودم
وسرزده که زلزله ای به پا شود و عاشقانه ای
در بگیرد وقتی که به تو نزدیکم
در ضلع شمالی و باز ساعت پنج عصر بارانی.
پتک
این دفعه باید چند تا پتک هم می زدیم
و آفتاب را همین جلوتر می چیدیم
و هیچ صدایی دیگر جا نمی ماند و مازاد نبود
باید از نقش تو که عزیزم می گفتیم
در صحنه های جان دار که نام های فراوان می خواست
و این همه بی دروپیکر هم نبود
و نبود این همه دهان باز که اصلا” فراموشم نکن
شاکی ام محکومم به نوازش تو که دستت کو؟
از کی و کجا گرفته ایم که آفتاب بیاید
واز آدم های آزاد و گل های تازه گفته ایم
اشتباه نمی کنم داغ و نرم باید و بی پرده بلدم
شعرت را بنویسم و پخش کنم
بلدم صدایت را از اول صبح بردارم
مثل پتکی سنگین بکوبم در این گوشه
و باز همه جا را از تو پر کنم
شاکی ام و محکومم به عاشقانه ای که آرام نمی گیرد
دستت کو؟ زبان مان دارد به سرکشی می افتد
واجب است جذبت کنم با قواعد خودم
بیا جلوتر و محکم باش از فراموشی هم دیگر حرف نزن
باید به فرض های بهتری برسیم
و بگذاریم شعر هوایی بخورد
حالا که از تو واین صدا دست برنمی دارم
بی پرده مقابل این همه تماشاچی و البته بازیگر
زیر آفتاب آزاد و تازه که باید اضافه می کردیم
و هزینه ی این قیامت را می پرداختیم
یک نفس و با صراحت و با چرب زبانی که
جدی بگیر پتک را بگیر در این صحنه های توپ
این دفعه نقش تو عزیزم اثر خودش را دارد.
احتمالات
از اول صبح بود که هر احتمال دیگری را کنار زدی
که زیر باران نامت را بخوانم
و کلمات عاشقانه را برای تو آماده کنم
تا تنهایی را بنویسم نپذیری در شعروشاعری
از اول دل دادن و اول مست وخرابم در آزادی
رقصیدن هم بگو زیر باران قربانی می خواهد
انکار نمی کنم با این صدای مشترک و گرم
با این مجموعه ی تن ها که شکست ندارند
در وقت تماس های بی حساب و بی تاریخ
در وقت گرسنه گی و چه قدر هم سرکشی
از اول صبح که بیایی و تو را مصرف کننده ام
وتنهایی ام را پر می کنم و عادلانه باش
کمی زیباتر تو را بخواهم و ضبط کنم یا مصادره
بگو قطعه قطعه و نزدیک تر شده ای
زیر باران که پر می شود از یار غارم و می دانی
اتفاقی و تصادفی نیست دوروبرم چند معاشقه
در آزادی و مست و خرابم از اول صبح
که تنهایی؟ به هر طرف بزنم خیال می کنی
جرم است و باطل است تمام روز این بیرون
حالا به احتمال دیگری اصلا” فکر نکن
رقصیدن و قربانی زیبایی توپی دارند
می نویسم و ببین چه حالی دارد شعرو شاعری.
حتما“
عاصی که می شوم تازه دست به عمل می زنم
عاصی که از اول شبم و تمام می کنم
و باز حل شدنی ست این ببوسم برای آخرین بار
و شعر را شروع کن و کلمات را در آتش بریز
تن به تن بریز همین وسط شیطانی و باز هم بگو
عاشقت شده ام و در انحصارت می مانم
تجربه کن در آزادی و راحت باش
دارم این همه رنگ و رو را لمس می کنم باتو
درست شنیدی دارم با خودم کنار می آیم
مثبتم و اصلا” قرار نیست کوتاه بیایم
عاصی؟ و سط معرکه ام و چسبیده ام به شعر
از اول شب و تو از کجا می گذری که تکان بخورم
که کم نیاورم و برای تو آتش بگیرم
و خلاف؟ وسط دلربایی که منقرض هنوز نشده
دارم قواعد شعرم را عوض می کنم
در هر صورت درست می شنوی فلانی
که آمدند و تن به تن از اول شب و چه طور شاعری
عاصی هم که می شوم از اول شب که
آتش بازی واجب است و رعایت می کنم.
۳۰- خردادماه-۱۴۰۳