چند شعر تازه از فریده نقش
۱
ترانۀ زنی که قانون او را میکشد
ماه را چشمانی است
می نگرم
از عروسی خاک و آتش
سنگی سخت به سینه میکوبم
تا نازکترین طناب دار
و ماه را چشمانی است
می نگرم
نمییابم
کور بودم در اولین روز عاشقی
روشنترین عقیق را در
جورابی که از تو دارم
پنهان کردهبودم
و خوابم نمیبرد
شب، لباس تیرهاش
اندام ماه را به نمایش مینشاند
رؤیاهایم را گم میکنم
ماه که مرا می نگرد …
سپتامبر ۲۰ ۲۰۱۳
۲
یک هایکوی سرد
فنحان خالی
میزی بدون رومیزی
هوا سرد
قهوه جوش
به برق نیست
مرد، دیری است رفته …
می ۲۰۱۳
۳
قاهره
هیاهوی میدان تحریر
و اندیشهای
بازمانده از خون و شمشیر
زنم … من
گیسوانم در باد
و ستون پرتوان
اندامم
رقص را به ترنم مینشاند
کرشمهام را به خلخالهایم میسپارم…
می ۲۰۱۳
۴
نامهی سفارشی
آبنوس اندام مرا
بسوزانید
در آتشی ورزیده
***
اما نه نه
آتش نه
نمیخواهم چوبی بسوزد
و نه کندهای
در دریای بیکران
بیافکنید مرا
جانوری شاید
از گوشت شاعرانهام
دریا را بشوراند
و آسمان را
و زمین را
درگسترهای چرخشوار …
جولای ۲۰۱۳
۵
لباسهای چرک
مرا و ترا
چه کسی میشوید
در رودی
که مذهب جریان دارد
میخواهم تازه بمانم …
…۲۰۱۳
۶
بادشمال
این هوای شرجی
و جدّ من تعرق را رقم میزند
بر هموار کردن
دیوارهای نمور سیمانی سیساله
هوا شرجی است
نفسم را میگیرد
طناب رخت
و لباسهای همیشه خیس
و شور
کجا است بادشمال …
۲۰۱۳
با احترام و سلام به فریده نقش
از اینکه احساسات زیبایت را با ما قسمت می کنی سپاسگزارم