Advertisement

Select Page

چهار شعر از یداله شهرجو

یداله شهرجو ،متولد ۲۰/۸/۵۳ در شهر میناب از استان هرمزگان.

او خود را چنین معرفی می‌کند:

سرودن و نوشتن را از دوران مدرسه شروع کردم ولی به طور جدی از اواخر دوره دبیرستان این کار را ادامه دادم در این سال ها شعرهایم در جراید و مجلات آن سال ها چاپ و منتشر می شد سال ۱۳۸۵ اولین مجموعه شعرم با عنوان « صنلی مقابل دریا » منتشر شد و در فاصله این سالها پنج مجموعه دیگر از شعرهایم منتشر شده است دانش آموخته رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه آزاد جیرفت هستم و به عنوان دبیران ادبیات فارسی در مدارس میناب و مدرس دانشگاه علمی و کاربردی این شهر مشغول هستم در کنار سرودن در سالهای اخیر نقد و تحیل های مختلفی در جراید و نشریات از من چاپ و منتشر شده است و دو کتاب حاصل همین نقد و تحلیل ها را در دست چاپ دارم.

 

۱.

نارنجی این مکث

 

ملٌونی زیر نور ریسه ها

اینگونه که نور در آمدنت قرار نمی گیرد

لختی بایست

نارنجی این مکث

به چشم و لب های رها در شب می آید

زیر رقصی از نور

چشمی از تماشا به رنج است

وقتی درست روی لبۀ تاریکی بایستی

مکثی از نارنجی با هجوم سرخ ، زیبایت می کند

تازه شبیه رنج های من می شوی

رنج من

کلمه کلمه لابلای خط نور و ریسه است

بچرخ به رقص

به نور

به شتاب افتاده میان زرد و قرمز

به مکث نارنجی

لعنتی بایست

نارنجی این مکث زیباست

به چشم و لب رها

قرمزی ات به شوخ …

سیاهی ام به رنج

لعنتی بایست

ملٌونی زیر نور ریسه هاست.

 

۲.

 

به زِبری از دست های قابله 

 

به زِبری از دست های قابله

روی نازکای لب هات

خطی به گریه می کشد بلند

خطی به رنج

گریه که می کنی

چشمی از گشودن تو به جهان است

جهان برایت 

از بند ناف حلقه شده در صدای ضجه آغاز می شود

-جفت پاهایت را باز کن       بازتر

شوق دو چشم کوچک از کشاله بالا می آید

از ران

از زانوان شل شده در برزخ

دارم از صدای ضجه در گودی حمام 

به ترسیم چشم های کوچکت می رسم

چشم می چرخانم در گودی حمام

به زِبری از دست های قابله

بالا می آید

نحیف از شانه های طفلانه در دست

بالا می آید از کشاله

چشم از گشودنش

جهانی به گریه است

روی چهارپایه اندوه آب را هم می زنم

بخار در هوا

ضجه در صدا

گریه در دو چشم کوچک ایستاده است

-پاهایت را ببند

بند ناف

در گردن تمام کلمات عاشقانه خواهد ماند

چشم از گشودن تو

جهان دیگری را به حمام کشانده

چشم کوچکی

دهان کوچکی 

آرزوی کوچکی

به گریه در دهانش بلند می شود بلنددد

 

۳.

 

ها …

 

(ها) که دمیده می شود میان دست ها

(نا) سروده رنجی است

به گرمای ایستاده در تراکم درختان

پرده را که کنار می زنم

درختی ایستاده به فرصت تماشا

دیر آمده ای درخت!

به فرصت صبحانۀ افتاده ای از دهان میز

برایت خواهم گفت

برایت خواهم نوشت

درخت اگر به سایه دستی را به (ها) کشانده باشد

پرنده (نا)خوانده از شاخه بربادش می دهد

صبحانه به افتادن از دهان

درخت به سرزدن از گل های پرده

بر مدار عادت است

اینگونه عادتی به شوق

بربادت می دهد

درخت با چهل رج رها بر گردنت

(ها) (ها)

(نا)سروده (نا)سروده به نامت

نامت درخت

نامت پرنده

نامت پردۀ رها در آغوش خیالم.

 

۴.

 

صفت بیانی

 

اشاره در دهان

به نرده های روییده بر لبه است

-کمی بنشینیم –

تعجیل کلمه در ساک امانم نمی دهد

مرا ببخش برای ازدحام این همه رنج

برای شتابی که در کفش های لیز

بر سنگفرش این همه اضطراب است

اشاره در چشم

به نرفتن از این همه گریز افتاده در پاهاست

پا نهاده ام بر گلو

گلو برای این همه فاصله درد می کند

گلو گِل گرفته

گلو!

گل رنج در حلقومش مچاله است

-کمی بنشینیم-

« خوبی» در ایستاده از صفت بیانی

چقدر می تواند بیان صریحش را 

به وصف ساده ای از چشمان تو بکشاند

-کمی بنشینیم –

نشستن از اشاره در چشم و دهان

گریز را به شتاب پاها کشانده است

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights