تبلیغات

صفحه را انتخاب کنید

چهار شعر اکوفمنیستی از فیروزه محمدزاده

چهار شعر اکوفمنیستی از فیروزه محمدزاده

 

۱

شیاطین تاسمانی


صدا می‌آید
صدای آبتنی باد در میان شاخه‌های بلوط
دو شیطان مثل دو حیوانِ آسیمه
به گفتگوی گرم هوا ،
گونه سرخ شده بودند
صدا، دو‌دو می‌زد،
از صدا افتاده بود صدای سیرِ جنگل

گلویِ خشک باد، تر بود
گلویِ خشک باد، بدون خَش ..
و آفتاب تیزتر به مشام جنگل نمی‌رسید
هی…!
پاشو گیاه کوچولوی لعنتی
آویشن غریبه‌ی مهاجر!
یا هر چه دوست داری بناممت!
عطرت
مشام گنگ استرالیا را به زبان آورده
از سرِ رام برو کنار
برای زخم‌های شیطان تاسمانی
باید برای تاول‌های ناخدادادی
برای جنگ خشک و خالی سرطان
با صورت خونی حتی جمادات!
هی پاشو
آویشن کوچولوی غریبه‌ی مهاجر
پاشو دم شو
باز دم شو
هی شیاطین تاسمانی

***

۲
بتادین

دوست داشتن،  بتادین بود می‌خواست بادآورده را پانسمان کند
و روی آب که جا برای آب بعدی نداشت
جای چنگ مثل خون می‌نواخت
شمعی روشن شد تا سر از تاریکی درآورده شود
شمع در محفل دوست داشتن دشمنانه می‌سوخت
این شمع گور به گور که سرِ گور دشمن
دوستانه روشن شد
وقتی به نور که
نه سر دارد سر از پای ما بشناسد
و نه پا که پا به پای ما غرق در تاریکی بدرخشد
به الکل بود که سلام نظامی داد زخم!

باد آورده بود
باد آورده را
و آن آب،
تنش چون تاریکی دراز افتاده بود بر تنِ آبی، ماده!
زمین، خواب جهان موازی را طول می‌داد
از خواب عمیق، هر چه عمیق‌تر پریده‌ام
از صدای خشن مردانه
از ، حتی از شب‌ادراری
یا از ناگهانیِ دیدن سوسک که در آشپزخانه به تمیزی قاشق‌ها شک دارد

جای دهانم درد می‌کند بر روی بلال
و یادم بماند حتما یادآوری کنم

_ (تو یخچال کمی فسنجون به اندازه یه نفر داریم تو اونو بخور)

من اما دیر می‌آیم خانه
دیر می‌آیم تا نگرانی را مثل نگرانی روی میز پهن کنم
تا از آن سهم یکنفره از فسنجون تکه‌ای گوشت برای زخم گربه‌ی توی حیاط بماند

***

۳

اهلی


حالِ اهلیِ زمین خوب نیست
ای تمشک وحشی!

از ماه که احوال خصوصی ما را دورادور می‌پاید نمی‌خواهم
از زیر ابرها هوای تازه زنده بودن را
تعریف کند

پشت پنجره پاییز
زندگی زمین شفاف نیست!
بپذیر ماه
ای ماه
ای تیره‌روز بی‌تاب به وقت پژمردگی گلها؟
به من دست بده
و دستهای برفی تبریز را در هندوانه سردِ یلدا قرمزتر به رخ بکش
دستهای برفیِ شب،
مثل دو قرص نان تازه
زیر اجاق را روشن نگاه داشته‌اند

با هوای شرجی اندوهم
زخم‌هایم را تازه نگه داشته‌ام تا با مسیر پوستم بیگانه نشوم
بیگانه نشوم با باد، که خویشاوند بی سرزمینم است
و در تن هر درختی که می‌وزد دو پروانه را از خواب می‌پراند تا زیبایی زمین به پرواز در آید

این را، زمین به زیبایی می‌داند
این را، تن شفاف آب نمی‌تواند پنهان کند
حتا دره‌ها که گاهی در خوابهایم به قعرِ  آنها پرت شده‌ام
لذتی در نجات نیست
عمقِ درد دارد
و تاریکی
آه اگر تاریکی از آغوش زمین سر برود
مثل شیر
مثل شعله
همه چیز دوباره می‌تواند از دره‌ها آغاز شود
حتا نجات
که در حال وزیدن است

***

۴
یخ‌زدگی


مثل خرسی لاغر
استخوان سرما را محکم به آغوش گرفته‌ای
قرار بود شادباشی
اما گریه کولاک کرده
و چیزی در دست‌های صلیب سرخ،
روشن نیست
علائم جاده را بادِ سرگردان
با خود برده بود
و تو چشم نداشتی راه را ببینی
حتا شده به مقصد قطب جنوب
تا انجماد را در تن آب، آب کنی
از سفر که برگردی پوتین‌هایت ترک‌خورده‌اند و شلوارت زانو انداخته
مثل سفر قبل که رنگ و روی مایوات پریده بود
و اصلن به رویت نیاوردی
که گونه‌هایت مثل میوه‌های استوایی
داغدار بودند
پشت سورتمه با
چند هاسکیِ* خنده‌رو خویشاوند شده‌ای با برف‌های آلاسکا
برف دلش لرزیده بود و داشت
خنده را روی لب‌هایم آب می‌کرد
هاسکی بوی خنده را
حتا از قله‌های یخ هم به مقصد می‌رساند
تو چکمه پوشیده‌ای
و نوک انگشتانت از سرما گوش تیز کرده‌اند به سمت آفتاب
نوک انگشتانت را در آفتاب قطب جنوب جاگذاشته بودی
سوخته‌بودی و رنگ پوستت را از خاک برهنه نمی‌شد سوا کرد
رنگ پوستت این روزها دمای هوا را چند درجه سردتر نشان می‌دهد
رنگ پوستت مثل سمور آبی جان می‌داد برای شکار
اسکیموها مثل پالتو پوستی گرم،
گرم قامت تو بودند
یک سرو گردن از یخچال‌های یخی، یخ‌بسته بودی
چه حالی می‌داد
اگر آفتاب بودی و آبِ برف را می‌آوردی
پیش‌بینیِ حال زمین را صدسال دیگر آب با خود خواهد برد
همه‌چیز آب خواهد شد
حتا هوا اگر خیلی سرد باشد و تو نتوانی تشنه بشوی
باز آب کار خودش را می‌کند
یخچال‌های قطب را زیر دوش می‌گیرد
یخچال‌های قطب را سوار سورتمه راهیِ ایران می‌کند
حتا اگر از سرما مثل گربه‌ای پلک نزنی
آب‌وهوای قطبی هم‌آغوشت
از سرما خواهد لرزید


 

لطفاً به اشتراک بگذارید
تبلیغات

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان «ویژه‌نامه‌ی پیوست شهرگان»

Verified by MonsterInsights