کف خیابان
تمامی ندارد برفی که می بارد. سوز، کوچه را گذاشته روی سرش، زمستان است، زمستانی سخت. نه پوتین دارم و نه پول خرید پوتین. باید به بازار بروم، جای پوتین یک جفت مدودف بگیرم و برگردم.
برگردم بنشینم کنار شومینه روبه روی صندلی لهستانی دست دومی که پدربزرگ از سِد اِسمال خریده بود تا لم دهد و ادای پدربزرگ آدم حسابیها را در بیاورد، تفألی به حافظ بزند که حال دوران به شود غم مخور.
غم خوردن ندارد، گیریم که نشستهام کنار شومینهای که نیست، پای فال پدربزرگی که همین چند سال پیش چالش کردند توی قبرستان و گفتند چندتا پدربزرگ سبز میشود و نشد، گیریم که دیگر پوشیدن لباس قرمز بلند پدربزرگ و قِردادن جلوی ماشین آدم حسابیها چیزی جز روسیاهی برای آدم نمیگذارد و اجارهٔ عقب افتاده این سه ماه پاییز درنمیآید تا بکوبی توی صورت صاحبخانهای که فراموش کردهاست ایرانی بودن تو را و دائم تهدیدت میکند به ریختن اثاثت کف خیابان.
دلم برایش میسوزد، بیچاره خیال میکند؛ میتواند خیال برف، خیال سوز، خیال پوتین، خیال مدودف، خیال شومینه، خیال پدربزرگ، خیال فال، خیال لباس بلند قرمز و خیال روسیاهی شب یلدا را بریزد کف خیابان.
یلدا هم یلداهای قدیم، برف میبارید، سوز، کوچه را میگذاشت روی سرش. مینشستیم توی گرمای صدای پدربزرگ که حال دوران به شود غم مخور، این ها را پدربزرگم میگفت وقتی داشت لباس بلند قرمز را از تنش درمیآورد و همراه خالی کردن دخل شب یلدا قِر میداد: “درد بی درمون من دوا و درمون نمیشه / سوغات شهر فرنگ زیرهی کرمون نمیشه/ تخته نمد به مولا، قالی کاشون نمیشه/ یه خروار من نمیشه، تاریکی روشن نمیشه/ من که ز مال دنیا یه عباسی ندارم، بهتره زن نگیرم/ نه از شما نه از خودم رودروایسی ندارم، بهتره زن نگیرم/ برم برم که لیلی مجنون نمیشه…”
قربونش برم خدا رو این همه آوردن و بردن آدمها چی بود. یه عدهای رو میآورد و نگه میداشت اصلاً نوبت به ما نمیرسید بهتر، این ها را هم پدربزرگ میگفت وقتی که خستگی امانش را میبرید.
تمامی ندارد برفی که میبارد. سوز، کوچه را گذاشته روی سرش، زمستان است، روز اول یک زمستان سخت، همراه با کلی خیال، کف خیابان.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید