کلاف انقلابی
بررسی مجموعه شعر “جمهوری اسپاگتی“ سرودهی علی عبدالرضایی
صفحهی کاغذ، قلمرو حکمرانی کلمات است. جایی که نویسنده برای انتقال احساسش دست به دامن واژهها میشود. ذهن شاعر هنگام نویسش، درگیر دو عامل تعیین کننده است: ساختار (فرم) و درونمایه (محتوا). توجه به این دو موضوع مهم، ضروریست و در یک شعر خوب این دو به یک نسبت پرداخت میشوند تا اثر هم از لحاظ شکل ظاهری و هم جهان درونی، تأثیرگذار باشد. در کتاب جمهوری اسپاگتی، اتفاق مهمی رخ داده که این اثر را از دیگر نوشتههای عبدالرضایی مخصوصن از کتابهای دههی هفتاد و هشتاد او متمایز میکند. این مجموعه، طیف وسیعتری از خوانندگان را دربر میگیرد. به عبارت دیگر، جهانیتر است و میتواند هم از فارسیزبانان و هم از دیگر ملیتها مخاطب داشته باشد. عبدالرضایی شاید در کتاب تازهاش از مؤلفههای تئوریک و ساختاری مثل بازی زبانی، فاصلهگذاری، روابط ترامتنی، چند واژگانی و… کمتر استفاده کرده باشد و این کتاب نتواند مخاطب فارسی زبانی که هنوز در ذهنش، خاطرات «پاریس در رنو» یا «تنها آدمهای آهنی در باران زنگ میزنند» را حفظ کرده راضی کند، ولی این کتاب به شدت نو و جدید است. بنابراین برای بهتر خواندن و راهیابی به موتیف آن، باید پوست انداخت و فکر را از هر آنچه سنتیست، خالی کرد. یک ساختارگرا ممکن است با آثار قبلی شاعر ارتباط بیشتری برقرار کند چون بیشتر با متن سر و کار دارد ولی از دید یک پساساختارگرا که با اثر طرف است، جمهوری اسپاگتی حرفهای بیشتری برای گفتن دارد. تفاوت بین متن و اثر، این است که متن، ماهیت دیدنی دارد و در واقع ساختار مادی ابژکتیو بیان است ولی اثر، سوبژکتیو و موجودیت شکل گرفتهی متن در آگاهی خواننده است. تا زمانی که شعری هنوز روی صفحهی کاغذ است و هنوز ابزار ارتباط هنری ایجاد نشده، آن شعر یک متن است ولی وقتی در آگاهی خواننده و یا شنونده شکل میگیرد، تبدیل به اثری هنری میشود.
علت نامگذاری کتاب میتواند دو چیز باشد؛ اول اشاره به رشتههای درهم اسپاگتیست که به دلیل پیچیدگیشان، به کلاف سردرگمی میمانند که سر و تهش معلوم نیست و همین موضوع، اشاره به سرگردانی انسان قرن بیست و یکمی در بین انبوه نشانهها و استعارههای زندگی نوین میکند. دوم، شباهت ظاهری ترکیب جمهوری اسپاگتی و جمهوری اسلامیست که منظور نویسنده، بههم ریختگی اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی و ادبی ایران است.
جمهوری اسپاگتی زبان سادهتری دارد و میتواند ارتباط بیشتری با مخاطب برقرار کند. دلیل انتخاب چنین زبانی از طرف شاعر، میتواند دو موضوع باشد:
۱) او میخواسته طوری بنویسد که شعرش قابل ترجمه به زبانهای دیگر باشد. شعری که بازی زبانی دارد یا کلماتش خصلت چندواژگانی، در ترجمه به مشکل برمیخورد مثل اولیس جیمز جویس که ترجمهاش هرگز آن بازیهای زبانی و اصالت متن اصلی را منتقل نمیکند.
۲) انسان از بدو تولد تا مرگ، در هر مرحله از زندگی، علائق و سلیقههای متفاوت دارد و توجهش معطوف به مسائل خاصیست. دلمشغولیهای یک جوان بیست ساله با مردی که در سالهای پایانی دههی پنجم زندگیاش به سر میبرد، فرق میکند. عبدالرضایی جوان در سالهای انتشار نخستین آثارش، بیشتر به فرم و استراکچر شعر خود توجه داشت و ممکن نیست که بتواند در این سن، کتابی مثل شینما را تکرار کند. از طرف دیگر، جمهوری اسپاگتی پختهتر و جاافتادهتر است و با توجه به رویکرد جهانیترش، نشان از توجه شاعر به مسائل و مفاهیم عمیقتر اجتماعی و انسانیست.
در ادامه سعی میکنم با طرح چند موضوع، به نقاط قوت و ضعف این مجموعه بپردازم.
نقاط مثبت که بیشتر شامل مولفههای ادبی و استفادهی درست و بهجا از تکنیکهای شعریست:
۱) تصویرهای ابژکتیو و عینی خوب و قوی؛ مثلن در شعر ویولن با توجه به شکل ظاهری این ساز، ویولن استعارهای از تن یک زن است و در شعر، تصویر زنی با شانههای لخت و صدای گرفته را با ویولن این-همان کرده و شعر را چندتأویلی کرده است.
۲) استفاده درست از منطق زبانی؛ مثلن در شعر نارسیس سطر دهم، “تو مثل… مثل… تو مثل… اوکی” یا در شعر ۹/۱۱ سطر پایانی “به بالای برجی بلند و تالاپ! فرو ریخت” ابتدا با فراهم کردن بستر شعر برای تغییر زبان از خطی به لوگو، به طرزی منطقی از زبان محاورهای بهره میگیرد و به شعر، شکل طبیعیتری می بخشد.
۳) بازیهای زبانی یا چندواژگانی؛ مثلن در شعر شتر سطر سوم، “عمق آب، زیرای دریاست” که زیرا هم زیر آب معنی میدهد و همچون عمق آب، دلیل به وجود آمدن دریاست، بنابراین زیرا به زیبایی در سطر نشسته است. یا در شعر فعل سطر دوم “در مضارع گندم” مضارع هم معنی فعل حال را میدهد و هم اگر آن را مزارع بخوانیم، در سطر جواب میدهد؛ یعنی همزمان با سه تکنیک بازی زبانی، چندواژگانی و غلطخوانی مواجه هستیم که این نشان از هوش بالای شاعر میدهد.
۴) استفاده از روابط ترامتنی؛ در شعر نارسیس بین شعر و عاشقانهی شیرین و فرهاد و یا در شعر تابوت بین متن و روایت موسی رابطهی پیرامتنی وجود دارد. همچنین حوادث روی داده در ۱۱ سپتامبر و فرو ریختن برجهای دوقلو به عنوان پیشمتن شعر ۹/۱۱ محسوب میشوند. در چرنوبیل، اوج این روابط را میبینیم که این متن شعر و حادثهی نیروگاه چرنوبیل، نسلکشی ارامنه، پیدایش گروههای تروریستی طالبان و داعش، زلزلهی بم و… رابطهی پیرامتنی وجود دارد.
نقاط ضعف:
۱) در پایانبندی شعر زیرزمین، دو بار سطر کرمهای خاکی تکرار شده که شاید علت آن، تأکید شاعر بر حقیر بودن انسانها بوده ولی از نظر من، شکل زیبایی ندارد و در اجرا، همان یک بار خواندن کرمهای خاکی برای پایانبندی مناسبتر است.
۲) در شعرهای سوشیانت، جدایی و فقط نیکسون مقصر نبود، همه چیز توضیح داده شده و بیش از حد منثورند. در اکثر سطرها، فعل در انتها آمده که این سبک و ارائهی محتوا به صورت مستقیم به مخاطب چندان تأثیری ندارد.
۳) هجاچینی در بعضی سطرها به گونهای ست که چند هجای بلند و کشیده در یک سطر پشت سر هم آمدهاند که این باعث میشود حین خواندن، مخاطب دچار مشکل شود. چند مثال را در ادامه ذکر میکنم:
ـ پرسش صفحهی ۸۱ سطر ۱۲ “من یک قلب دارم”: ۵ هجای بلند و کشیده
ـ زیرزمین صفحه ۱۱۶ سطر ۱۵ “دو انگشت خون میریخت در تالار رودکی”: ۶ هجای بلند و کشیده
ـ شکست اعراب صفحه ۱۲۱ سطر ۱ “تو ذهنی زیبا داری”: ۷ هجای کشیده
ـ بی چادر صفحه ۱۳۰ سطر ۸ “مجبور نیستیم دیگر”: ۶ هجای بلند و کشیده
ـ سه نفر صفحه ۱۰۷ سطر ۳ “هیچ تنهایی تنها نیست”: ۷ هجای بلند و کشیده
۴) تقطیع سطر در برخی شعرها، متن را دچار سکته میکند؛ مثلن در کاکتوس که نفس خواننده هنگام خوانش شعر، میبُرد و یا دو سطر پایانی وداع، تقطیع روی کلمهی “دیگر” منطق خاصی ندارد و فقط خوانش شعر را مختل میکند.
در کل کتاب جمهوری اسپاگتی، مجموعهایست که همگان از خواندنش لذت میبرند و چون شعرها، از لحاظ فرم و مضمون، یکنواخت و شبیه هم نیستند، مخاطب هوشمند خسته نمیشود. اکثر دفترهای شعری که در ایران منتشر میشوند، یک سبک را انتخاب کرده و تمامی اشعار حول محور همان ساختار روایت میشوند و خواننده را دچار ملال میکنند. عبدالرضایی در کتاب تازهاش، همانطور که در تمهید اشاره کردم، کمتر از کارهای قبلی خود از تکنیکهای زبانی و ادبی استفاده کرده است. مثلن مقایسه فاصلهگذاریهای به کار برده شده در این کتاب و آثار قبلیاش، نشان میدهد که به عنوان نمونه، در مجموعهی گاز دنده گاز حدود ۳۰ بار و مادرد ۱۵ بار از فاصلهگذاری استفاده شده در حالی که جمهوری اسپاگتی با توجه به تعداد صفحات بیشتر، ما فقط به کمتر از ۱۵ بار فاصلهگذاری که تکنیک محبوب عبدالرضاییست، برمیخوریم. در لابهلای اشعار جدید، شعرهایی مثل خرما یا ساعت ۳ هستند که به شیوهی دههی هفتاد نگارش شدهاند، یعنی ساختار نامتمرکز دارند و در آنها نثر، شعر سپید و زبان لوگو با پیروی از منطق زبانی با هم آمیخته شدهاند. جمهوری اسپاگتی، شاهکاری جدید از شاعریست که شعر در خون اوست و همیشه دوست دارد شیوههای جدید را بیازماید و هرچند در این راه، مخالفین بسیاری دارد که به جای بحث بر سر شعر، زندگی شخصی او را نشانه گرفتهاند، ولی او همچنان به راه خود ادامه میدهد.
چند نمونه شعر از دل کتاب
” دُبى مال “
داغِ اژدها در دهان داشتند
جلگهاى جوشان در کشالهى ران
و لذت چنان باریده بود به سرتاسر
که میانسالىِام پرتاب شد
تهِ نوجوانى پشت وادیه
لاس خشکه با خانمِ شهید
مخارجِ بالاى تن
و دزدى از دخلِ دست و دلبازِ حاجى بابا
دخلى که بعدها کاندوم داشت
واى پدر
پدرِ بخشندهى مهربان
پس تو مىدانستى پسرت دزد از آب درآمده
و جاى اینکه کتفِ چپام بزنى
به فکر سوزاک بودى
فکر سلامتىِ زاک
که دل نداشت ببیند
آسمان هر چه سنگ دارد
سرِ زنهاى بیوه مىبارد
پس چرا خداى لنگرود
با رابینهود آنهمه بد بود!؟
خداى ضدحال
خداى ضد زنِ تنها
خدایى که حالا دودستى بغلام کرده تا حواسم پرت نشود باز هوس کنم
هوس آب تنى در آتلانتیس
خلسه بر نازبالشِ باسن
غناى تن روى تنى غنایى
فلیپِ تنگ، چینىِ ارزان، هندىِ داغ، روسىِ جان گنده
و عرب
عربِ استخوان نعلبکى
واى که اینجا کفر نمىارزد به پشیزى
سپاس خداى را که دبى را آفرید
خداى دیل و دلبازى
خداى بخشندهى لذت
خدایى که تنها بهشت مىدهد به همه
خداى حال
دبى مال
و ابنِ بطوطه
خداى اسلامِ امارات
نه ایران و عربستان
که اسم روزهاش شب است
خداى بگیر بگا
اما در نرو
خداى بد با خودت تا نکن
و شکر کن
شکر کن که زمین حامله نیست
“نارسیس”
صفحه بیکار است و توی بسترت
خودکار من مشغول کار
قدرِ یک شب هم شده
این یک قلم عزیز بدار
که اگر نم پس ندهد
خط بی اثر میشود
و کاغذی که حامله کردیم بیثمر
دستم بلند نکن از خانهی تنت
به انگشتهای من عادت دارد بدنت
تو مثل ِ…
مثلِ …
تو مثل … اوکی”
مثال نداری
نداشتی که ناخنات را با خون من لاک میزدی
دیشب دلیلی که داشتم شکست خورد
طرف شدم با این دل بی صاحب و دارم
میخورم از خود سیلی
هزار دستم و در آستین نمیگنجم
با هر که رفتهام
به خود نیامدهام
هنوز نرفته از دلم
غمی که مهمان است
در سینهای که میزبان تخته سنگی مقیمِ کوهستان است
چگونه باید در توهای تو میکردم خود داری؟
سنگدل بودی
سنگی در دلم بودی
نخورده اما سنگی که تو بودی به سرم
حالا که شیرین تو بیکار است و فرهادم چنین بسیار
شبانه طوری میگذرم از تو
که ممکن نباشد مرا به یاد آوردن
درختت را ببر هر جا که میخواهی و بگذار
هر کس که میخواهد سرِشاخهاش کند نشست
از سر من که سایهی من کم نمیشود
حالا که هر طوری بخواهم هست پیشم
با اینکه کلی دست در آغوش دارم
مایل به خویشم
آن را که من میخواستم
میخواهمش
بیرونِ این آیینه ممکن نیست دیدن
لیلای نایابی که عمری عاشقش بودم
خودم بودم.
“آندرگراند”
تختخواب من است ایستگاه مترو
و این ترن که رسیده
زنى
که لخت مىشود پاى تختم
ولى به شهر دیگر مىرود
تختخواب من است ایستگاه
تو مىآیى
ولى کسى نمىداند کى
و مىروى
به شهرى که هیچ کس نمىداند کجاست
تختخواب من است ایستگاهى
که هیچ کس را نمىرساند
مگر به پانوشت
سرنوشتم
مثل یک گربه زیر ماشین رفت
مثل تو
که جز موهات
به جا نمانده روى ریل
کاش فقط خیلى دوستت داشتم
و تختخوابم ایستگاه قطار نبود
کاش آنقدر دوستت نداشتم
که پرتات کنم زیر قطار
هنوز همه جا هستى
مثل پرچمى سه رنگ
در بادهاى روى بناى ژاندارمرى
در ایستگاه
زندان
و لندن که خواهرِ غربت است
دورىِ تو مرا مىکشد
مىکشد مرا تکرار این همه صدا
و حماقت
که نامش پدر بزرگ است
نه عشق
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید