![دو شعر تازه از مریم گمار](https://shahrgon.com/wp-content/uploads/2024/07/FrontPp.MaryamG-150x150.png)
کوتاه سرودههایی از: قاسم تاباک (شاعر معاصر کرد) مهاباد
![کوتاه سرودههایی از: قاسم تاباک (شاعر معاصر کرد) مهاباد](https://shahrgon.com/wp-content/uploads/2016/05/ghasem-tabak.jpg)
۱-
تنها!
به وقت مرگ
دهان
میگشائیم
۲-
در هوا
برگ زردی
خود را
مینوازد
۳-
در پائیز
با باران
میشکفد
۴-
هیچ انسانی
در شیشه
جا نمیماند
تنها ما هستیم
که در آئینه
خود را
پیر میکنیم
۵-
در خاطرهی
پروانه
زمستان
هیچ گاه
معنا نمیبخشد
۶-
بالشم!
آرشیو
آرزوهایم است
۷-
خدایا مرا ببخش
من که
نمیبخشمات
۸-
کهنه شدهاند
جای پاهایت
درین شهر
۹-
طولانیترین رمان است
به جاماندهی
جای پاهایت
درین محلهها
۱۰-
کویر و سرد است
همچون شبهای آفریقا
مگر کفشهایت
رویشان به کدام جهت است؟
۱۱-
کم به سفر بیاندیش
در تمامی جادهها
با خط میخ نوشتهام
از تنهایی میترسم
۱۲-
در آغوشات
شهری جا مانده است
حسرت به آن روشندلی
که با «بریل» میخواندش
۱۳-
در دوست داشتن
ولخرجی کردیم
برای این سفر
در انتظارمان
کم آورد
۱۴-
چقدر مانده
تا مرگ را به عقب برانم
آی…زبانم لال
چقدر مانده
تا تو را
دوست ندارم
۱۵-
کودکان مشغول جمع آوری
پوکههای ابزار جنگیاند
برای کارخانههای ذوب
مادرم زنی دنیا دیده است
میگوید:
مرگ تا به ابد
ادامه دارد
۱۶-
حسودیام میشود
به پلنگ
روی پتو ات
۱۷-
اینقدر گفتم:
تو دریایم هستی
تا که چشمانم
آبی شدند
۱۸-
اکران شد
آن اشکهایی که
قرار بر این نبود
ببینیمشان
۱۹-
بیلی و
اندکی آب و
چند تخته سنگ
میخواهم!
برایت بمیرم
۲۰-
جوک قشنگی است
عشق
که تمام شد
از چشمانات اشک درمیآورد
۲۱-
بعد از تو
چهارشنبهام را
از روزهای هفته
کم کردم
۲۲-
هیچ کس
مثل عروسک برفی
قلباش
این چنین سرد نیست
۲۳-
پردهی جادهها را کشیدم
رو به دریایم…
میگویند:
آوارگی
از دریا میگذرد
۲۴-
گفتی:
جهان دهکدهای است و
کسی درآن گم نمیشود
آخ «فوکویاما»
تو نیز
دروغ گفتن یاد گرفتهای
۲۵-
دستات را
در دستهایم بگذار
احتمال دارد
پروانه
زاده شود
۲۶-
که شروع به شکستنام کردی
آنگاه شدم
تبرپرست….
۲۷-
او بالهایش را میآزمائید
من!…
مرگ را
۲۸-
به آغوشات که میآیم
سایهام…
در سایهات…
گم میشود
۲۹-
میدانم:
سر مزارم خواهی آمد
کاشکی!
آن وقت زنده میبودم
۳۰-
او!
همیشه
زیر سایهی سنگ قبرش
میآسائید
۳۱-
در پائیز
هیچ پرندهای
به سرزمیناش
قانع نیست
۳۲-
همه شب
ماه!
درعوض خانهمان
خود را
پنهان میکرد
۳۳-
قیچیاش را
دور انداخت
آن کارگری که میخواست
سرسبزی را
از طبیعت بگیرد
۳۴-
نامات در شناسنامهام نیامده
ما که میتوانیم
و در مثنوی این شهر
با هم باشیم
۳۵-
پستانات
زیباترین
شعار
این سده است
۳۶-
برای آزمایش خون نمیروم
دکترها
حسودند
نمیخواهند:
تو را پیدا کنند
۳۷-
گاه که میگوید:
میروم!…
بیزار میشوم
از هر چه آزادی است
۳۸-
صدها لوله تفنگ
با هم
عاشق و شیفتهی سینهای شدند
در کنج دیواری
۳۹-
چاقویش را میشست
نمیدانست:
در رودخانه هر بار
رخسار خود را
زخمی میکرد
۴۰-
دزدکی!
میدان جنگ را
ترک گفت
میخواهد زندگی را
به شهر برگرداند
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the diaspora of Iranian culture.
Shahrgon is an online magazine for the diaspora of Iranian culture and the Persian-speaking language in Canada.
Shahrgon, the magazine of the diaspora of Iranian culture in Vancouver, Canada, started working in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the diaspora of Iranian culture;
شهرگان مجلهی دیاسپورای فرهنگ ایرانی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید