![دو شعر تازه از مریم گمار](https://shahrgon.com/wp-content/uploads/2024/07/FrontPp.MaryamG-150x150.png)
«کوچههای بوسه و باران» بخش دوم
![«کوچههای بوسه و باران» بخش دوم](https://shahrgon.com/wp-content/uploads/2024/04/frontpp-nader.png)
نگاهی به کاربرد واژگان ” باران و بوسه” در شعر دکتر مریم حسینزاده:
سهراب سپهری:
چترها را باید بست/ زیر باران باید رفت/ فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد/ با همه مردم شهر، زیر باران باید رفت/ دوست را زیر باران باید برد/ عشق را، زیر باران باید جست/ زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت
فریدون مشیری:
من نمیگویم درین عالم/ گرمپو، تابنده، هستیبخش/ چون خورشید باش/ تا توانی/ پاک، روشن/ مثل باران/ مثل مروارید باش
قیصر امینپور:
خوشا هر باغ را، بارانی از سبز
خوشا هر دشت را، دامانی از سبز
و یا:
نادوانها شرشر باران بیصبری است
آسمان بیحوصله حجم هوای ابری است
استاد شهریار:
به کاخ ظلم باران هم که آید سر فرود آرد
ولیکن خانه بر سرکوفتن داند گدایان را
بیدل:
ای سیهکار اگر گریه نباشد، عرقی
آه از آن داغ که ابر آیی و باران نکنی
امیر خسرو دهلوی:
ابر میبارد و من میشوم از یار جدا
چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا؟
ابر باران و من و یار ستاده به وداع
من جدا گریهکنان، ابر جدا، یار جدا
جلیل صفربیگی:
کاش بارانی ببارد قلبها را تر کند
بگذرد از هفت بند ما، صدا را تر کند
چترهاتان را ببندید ای به ساحلماندهها
شاید این باران -که میبارد- شما را تر کند
افسانه شعباننژاد:
میزند آهسته باران/ تقتق بر روی شیشه/ مینشیند روی خانه/ باز هم مثل همیشه/ من کنار شیشه هستم/ میزند باران صدایم/ مینشیند توی ایوان/ شعر میخواند برایم/ شعرهایش خوب و زیبا/ مثل لالایی مادر/ مینویسم شعر او را/ با مدادم توی دفتر
سید علی صالحی:
ریرا! ریرا!/ تنها تکرار نام توست که میگویدم/ دیدگانت خواهران بارانند
شمس لنگرودی:
باران/ ببار و خیابانها را غرق کن/ و فقط لامپها را نپوشان/ که چهرهی نوح را ببینیم/ ما از جماعت کشتی/ فقط ابلیس را میشناسیم
حمید مصدق:
وای باران /باران/ شیشهی پنجره را باران شست/ از دل من اما/ چه کسی نقش تو را خواهد شست؟/ آسمان سربی رنگ/ من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ/ میپرد مرغ نگاهم تا دور/ وای باران/ باران
لیلا کردبچه:
گفتی میآیی/ و یاد اخبار هواشناسی افتادم/ که لذت بارانهای بیهنگام را میبرد/ گفتی میآیی/ و یاد تمام روزهایی افتادم /که بیهوده چتر برداشته بودم!
ایرج زبردست:
من: دهکدهها نبض حقایق هستند
او: مردم ده با تو موافق هستند
ناگاه صدای خیس رعدی پیچید:
باران که بیاید همه عاشق هستند
مهدی مختارزاده :
باران که شدی مپرس، این خانهی کیست
سقف حرم و مسجد و میخانه یکی است
این شعر از مولانا نیست
حسنا محمدزاده:
ما همانیم، همانی که خودت میدانی
دو هوایم، دمی صاف و دمی بارانی
سیامک بهرامپرور:
من از تو با شب و باران و بیشهها گفتم
و هرکه از تو شنید از بهار صحبت کرد
صدیقه محمدجانی:
تاریک شد از دود/ رنگینکمان آرزوهامان!/ کی آفتابی میشوی، باران؟
رزا جمالی:
تودهای ابر، از جانب البرز/ خبر از بادهای موسمی میدهند/ چیزی ناگهانی رخ داده و دلیل آن هم معلوم نیست/ این باران از سردی هوا نیست/ از متراکم شدن تودهای ابر/ و نشانهی رفتن آن به سمت تو
روجا چمنکار:
شب/ بوق ممتد، باران/ خنده الو صدا/ نباختهای که نبرده باشی/ نه خیابانی که با من قدم زده باشی/ نه کافهای که رو به رویم نشسته باشی/ نه غروبی/ نه بارانی/ نبودهای که نباشی
اما در میان شعرهایی که از باران سخن گفتهاند هیچکدام از آنها به آوازه و ماندگاری شعر ” باران” گلچین گیلانی نرسیدهاند. این شعر یکی از خوشساختترین، شیواترین و زیباترین شعرهایی است که در میان مردم جاودانه شده است و سالهای طولانی است که در کتابهای درسی آمده است. “گلچین گیلانی یکی از نخستین پیروان تفکر شعر نیمایی در دهههای ۲۰ و ۳۰ خورشیدی است.”( محمدخسروانی، جواد دهقانیان)
شاعر با بهرهگیری از واجآرایی و تکرار موسیقی کناری و درونی بر زیبایی شعر افزوده است:
باز باران/ با ترانه/ با گهرهای فراوان/ میخورد بر بام خانه…/ به، چه زیبا بود جنگل/ بس ترانه، بس فسانه/ بس گوارا بود باران…/
شعر” باران” از بند اول تا بند پایانی در خدمت شعر است و توانایی شاعر را به خوبی نشان میدهد:
بشنو از من، کودک من!/ پیش چشم مرد فردا/ زندگانی خواه تیره خواه روشن/ هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا
کاربرد واژهی “باران” در شعر مریم حسینزاده:
قصّهی زخمهای دست مرا، کاش یکبار میشنید اشکت
اشکهایت طراوت باران، زخم من بیقرار گلشدن است
( از طاعون و چیزهای دیگر، شعر ۳)
بارید باران قشنگی اینجا نبودی مثل هرشب
اندوه رنگ مرگ پاشید بر شاخههای خشک انجیر
(همان: شعر ۶)
پر از لحظههای پریشانیام
و هم بغض این ابر بارانیام
(همان: شعر ۸)
هوای چشمهای من همیشه سرد و بارانی است
و درد بی تو بودن هم… همان طوری که میدانی است
(همان: شعر ۹)
— ادامه دارد —
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the diaspora of Iranian culture.
Shahrgon is an online magazine for the diaspora of Iranian culture and the Persian-speaking language in Canada.
Shahrgon, the magazine of the diaspora of Iranian culture in Vancouver, Canada, started working in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the diaspora of Iranian culture;
شهرگان مجلهی دیاسپورای فرهنگ ایرانی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید