گفتگو در سحرگهی نمناک
نوید گفت:
بهر طناب دار
دنبال گردن می گردند
اسماعیل گفت:
گردن عادی نبود!
طناب،
نفسش بریده شد،
تا نفسش را گرفت!
گردن پهلوان،
برای طنابشان
رمقی نگذاشته بود!
طناب گفت:
مرا بافته اند اسماعیل
پیش از اذان صبح
با نام قاصم الجبارین
پس از طهارت و بعد از وضو.
مادر بهیه اما
غرقه در جنون عاشقی،
در خود می پیچید:
«همه ی جونوم نویده
همه ی عمروم نویده…»
شعله ی دادخواه
با دلی سوخته پیام فرستاد:
اشکت را نهان کن
بهیه !
چهره در بالش فروکن
مبادا ضجه ات بشنوند،!
شادمان می شوند!
دشمنان!
اشک ها را نهان کن بهیه
بگذار در ترسشان کلافه شوند
برخیز و هماواز ِما شو بهیه جان !
مردمان ِاعماق اما ،
با تلخی ِنگاهشان گفتند:
مادرا
خوش سَرِشتی او را
از آب ِ چشم
و خون دل ، رعنا پسری گردن فراز!
صدای ما بود پهلوان !
طناب سر افکنده گفت:
طعنه می زنید چرا
بافتند مرا
بافتند
بادستانِ سربازانِ امام زمان
از الیاف آیات الهی
آنگاه مرگ
پیروز و مست،
هماوازِ طناب،
میدان گرفت:
و روح ِ مرا در طناب تنیدند
تا پهلوان کُش شود
اسماعیل گفت:
گردن ِپهلوان بود آخر
وبهیه ی مادر
اسپندی بود در آتشی گداخته:
«همه ی جونوم نویده
همه ی عمروم نویده…»
طناب
سرافکنده ،
با خود به نجوا گفت:
حق با تو است اسماعیل!
گچ کار ،
پهلوان بود!
نفسم بریده شد ،
تا نفس اش را گرفتم !
*
پس آنگاه
در سحر گاه ِ نمناک
قاضی القضات
در «عادل آباد» ،
تحکیمِ قدرت ِحاکم را
به سجده در افتاد و پیشانی بر مُهر نهاد …
————————————-
پاریس – ۲۰۲۰/۰۹/۱۳
نقل قول ها از :
پیام صوتی ـ تصویریِ نوید افکاری / صفحه شخصی اسماعیل بخشی
پیام صوتی ـ تصویری ِمادر بهیه / پیام صوتی ـ تصویری ِشعله پاکروان مادر ِریحانه
- درباره نویسنده:
- تازهترینها: