گفتوگو با آزیتا راثی، مترجم کتابهای تاینی آول
شهروند بیسی: در شمارههای گذشته شهروند از «تاینی آول» (Tiny Owl)نوشتیم، یک نام جدید در بازار کتاب کودک بریتانیا با عوامل ایرانی و بریتانیایی که در گام نخست، تعدادی از بهترینهای ادبیات کودک و نوجوان ایران را به مخاطبان انگلیسی زبان خود ارائه کرده است. مجموعه «تاینی آول» آنقدر غنی بوده که ستایش دیوید آلموند، نویسنده برجسته بریتانیایی را برانگیزد و دیوید کاجی نیوبی در یادداشتی برای روزنامه گاردین «ماهی سیاه کوچولو» را در راس فهرست ۱۰ کتاب محبوب خودش بنشاند، اثر جاودانه صمد بهرنگی با نقاشیهای فرشید مثقالی که «تاینی آول» با ترجمه دوباره متن و صفحهآرایی حرفهای، صورتی شایسته به اثر بخشیده است. «بچه همه» و «موش باهوش» اثر آناهیتا تیموریان، بازخوانی مرجان وفاییان از «طوطی و بازرگان» مولوی، «پرنده زیبای تهمینه» به روایت و نقاشیهای پرویز کلانتری، «چوپان دروغگو» با نقاشیهای ماهنی تذهیبی و «سفر» و «ناگهان چراغها روشن شدند» آثار احمدرضا احمدی، کتابهای دیگری هستند که «تاینی آول» منتشر کرده و البته عناوین برخی از آنها در ترجمه انگلیسی متفاوت از اینهاست، مثل دو کتاب احمدرضا احمدی و «بچه همه» آناهیتا تیموریان. دلیلش را میتوان از مترجم انگلیسی کتابها پرسید؛ آزیتا راثی که جز این سئوال به یکسری دیگر از سئوالات شهروند بیسی نیز پاسخ داده است. گفتوگوی ما با خانم راثی را میخوانید.
***
اگر اجازه دهید گفتوگو را با «ماهی سیاه کوچولو» آغاز کنیم، کتاب صمد بهرنگی که چند نسل از برخی خانوادههای ایرانی با آن بزرگ شدهاند. فکر کنم این داستان قبلا هم به انگلیسی ترجمه شده بود. مشکل آن ترجمه یا ترجمهها چه بود که ایجاب کرد آن را دوباره ترجمه کنید؟
– عامل اصلی این بود که در ترجمههای قبلی، ماهی سیاه از نقاشیهای بیمثال فرشید مثقالی جدا افتاده بود. انتشارات «تاینی آول» بود که توانست این دو را در نسخهی انگلیسی به وصال هم برساند. یکی از زیباییهای کار با این انتشاراتی این است که گردانندگانش به اهمیت تصویرگری در کتاب کودک خوب واقفند و نه فقط این، که روح کودکانهی آثاری را که میتوانند با مخاطب خردسال ارتباط برقرار کنند خوب میشناسند. همین باعث شده که تمام کتابهایی که این انتشارات تا کنون به چاپ رسانده و یا در دست چاپ دارد از کیفیت فرهنگی و فیزیکی بالایی برخوردار باشند که هم خریدار ناآشنا با بازار کتاب کودک ایران را هم جذب میکنند، هم کودکان را که سختگیرترین داورانند خوشنود میکنند. ترجمههای قبلی علاوه بر آن که فاقد این تصاویر خاطرهانگیز و ارزشمند بودند مشکل دیگری که داشتند این بود که خوشخوان نبودند و ارتباط لغوی مناسبی با کودک برقرار نمیکردند. کما این که بعضی از والدین بعد از خرید آن نسخهها این بازخورد را در سایتهایی نظیر آمازون ثبت کردهاند و از خشکی متن که برای فرزندانشان به اندازه کافی جذاب نبوده گله کردهاند.
مقایسهای داشتم میان متن فارسی و ترجمه انگلیسی «ماهی سیاه کوچولو». خب، از همان اول مشخص بود که دست به ترجمه آزاد زدهاید با تغییراتی که در جملات، ساختارشان و موقعیتشان در متن دادهاید. چرا ترجمه آزاد؟
– البته در اصل من یکی از گرفتاریهایم این است که ترجمهی آزاد بلد نیستم و وفاداری به متن را گاهی از حد میگذرانم! این کتاب هم مستثنا نبود. خوشبختانه ویراستار انگلیسیزبان که تجربهی زیادی هم در آمادهسازی کتابهای کودک در انگلستان دارد به داد متن رسید و اگر اصل ترجمه آزاد نبود، آزادی لازم را به ماهی سیاه داد تا بتواند به کارآمدترین وجه با مخاطب انگلیسیزبان ارتباط لازم را برقرار سازد. من هم وقتی حاصل کار را دیدم تصدیق کردم که خیلی بهتر شده است.
خود من گاهی قائل به ترجمه ملانقطی نیستم، به ویژه در رابطه با ترجمه شعر یا قصه برای کودکان، آن هم کودکانی که حدود نیم قرن بعد از خلق متن اصلی قرار است آن را به زبان انگلیسی بخوانند. میتوانم تایید کنم که زبان این قصه الان واقعا انگلیسی شده. انگار یک انگلیسی زبان آن را از همان ابتدا برای مخاطب کودک و نوجوان انگلیسی زبان نوشته. اما اینجا بحث وفاداری به متن هم پیش میآید. این متن آیا همچنان داستان صمد بهرنگیست؟
– از حسن نظرتان ممنونم و خیلی خوشحالم که کتاب را این طور میبینید چون هدف ما هم همین بود که متن هیچ کدام از این کتابها به اصطلاح بوی ترجمه ندهد. الان کتابّهایی را که به زبان فارسی ترجمه و چاپ میشوند ملاحظه کنید. گاهی چنان از فارسی سلیس دورند که من ناچار میشوم جملات را لغت به لغت به انگلیسی برگردانم تا بتوانم منظور را بفهمم. اما در جواب به سوال شما، بله این متن هنوز و به تمامی داستان صمد بهرنگی است. چیزی از داستان حذف نشده مگر یک صحنه که ماهی سیاه به ماه میگوید آدمها میخواهند پرواز کنند و روی تو بنشینند که این چون ارتباطی به اصل داستان نداشت و مربوط به تاریخ نگارش کتاب بود که به قبل از فرود فضانوردان بر کره ماه بر میگردد، به صلاحدید ویراستار و ناشر از متن برداشته شد. به جز این تمام اتفاقات مو به مو همان است. آن چه که تا حدی عوض شده لحن است و این تغییر به خاطر حفظ همسنگی فرهنگی است. توضیح میدهم. زبان ماهی سیاه در فارسی زبان جسارت و استقلال است. اگر عیناْ همان واژهها را به انگلیسی ترجمه کنیم میشود زبان هتاکی و خیرهسری. برای آن که ماهی سیاه انگلیسیزبان هم مظهر شجاعت و کنجکاوی و استقلال رأی باشد لازم است که واژهها و لحن کمی تغییر کنند. در واقع هدف این است که تأثیر کتاب یکسان بماند، حال و هوا یکسان بماند، ولی در دو فرهنگ متفاوت این یکسانی را باید با لحنی متفاوت کسب کرد. شاید اضافه کردن این مطلب هم به روشن شدن این تفاوت فرهنگها کمک کند که دیوید کاجی نیوبی در ستایشی که از این کتاب در گاردین نوشت به والدین هشدارکی هم داد که این کتاب از شرح مرگ و میر ابایی ندارد!
[easymedia-gallery med=”46427″ filter=”1″]
و کتابهای احمدرضا احمدی چطور؟ شما و ویراستار انگلیسی زبان چه ایدههایی درباره ترجمه این دو کتاب آقای احمدی داشتید؟
– باز هم هدف حفظ روح اثر و حداکثرسازی ارتباط کلامی و تصویری با مخاطب خردسال بود.
شعری که احمدرضا احمدی خلق میکند، معمولا سهل و ممتنع است. زبان این شعر خیلی ساده مینماید، اما فضای اثر خاص خود اوست. دو کتابی هم که شما از احمدرضا احمدی ترجمه کردهاید، به شعر نزدیکتر است تا داستانی برای کودکان. چطوری میتوان این زبان و فضا را به انگلیسی منتقل کرد؟ تجربه شما از مواجهه با این دو کتاب چگونه بود؟
– قطعاْ ترجمهی شعر دشوارتر است و مسئولیت سنگینتری دارد. خوشبختانه در زبان انگلیسی هم کم نیستند کتابهای شعر برای خردسالان و اتفاقاْ بعضیهایشان به همین ترتیب حال و هوایی شاید بشود گفت اکسپرسیونیستی دارند. به هرحال کتابهای آقای احمدی را بارها خواندیم و به جزئیاتش فکر کردیم. واژهگزینی ساده نبود. گاهی انتخاب یک کلمه ذهن من و خانم آزاده فرد (دبیر انتشارات تاینی آول) و خانم پیپا گودهارت ویراستار کتاب را چند روز به خود مشغول میکرد. باز در مورد این دو کتاب هم تصویرسازی عالی بسیار کارگشا بود و دوست داشتم موقع ترجمه مرتب نگاهشان کنم و خودم را بیشتر در فضای کتاب حس کنم. قطعاْ این تصاویر در انتقال معنا به مخاطب هم سهم به سزایی دارند.
نام دو کتاب احمدرضا احمدی را در ترجمه انگلیسی تغییر دادهاید. «چراغها روشن میشود» عنوان When I coloured in the world را یافته و «سفر» به Alive Again تغییر یافته. عنوان یکی دو کتاب دیگر هم تغییر کرده، مثل داستانی که به اسم «چوپان دروغگو» میشناسیم، اما اینجا شده: The boy who cried wolf. دلیل این تغییر اسامی آیا صرفا بازار است؟
– اول از آخر شروع کنم و در مورد چوپان دروغگو توضیح بدهم که اصلاْ نمیبایست عنوانی جز این بر این کتاب گذاشت. این افسانه ایرانی نیست و یکی از افسانههای معروف ازوپ است. در تمام جهان انگلیسیزبان هم اگر خلاصه این داستان را تعریف کنید و بپرسید اسم این قصه چیست به شما میگویند The Boy Who Cried Wolf. اما در مورد کتابهای دیگر، هدف از تغییر عنوان این بود که عناوین محتوای کتاب را بهتر منعکس کنند. باز این کار هم در ترجمه بسیار مرسوم است. یک یادآوری کوچک هم بکنم که عنوان فارسی اثر آقای احمدی کمی با آن چه فرمودید فرق دارد و «ناگهان چراغها روشن شدند» عنوان اصلی است.
حالا یکی دو سئوال شخصی؛ ترجمه کدام یکی از این کتابها را بیشتر دوست داشتید؟ و ترجمه کدام یک سختتر بود؟
– فکر میکنم «بچهی همه» را که با عنوان A Bird Like Himself منتشر شد از همه بیشتر دوست داشتم. البته یکی از آن عزیزتر هم هست که هنوز چاپ نشده و آن داستان «ما خواهر میخواهیم» آقای علیاصغر سیدآبادی است. ترجمهی آثاری که شعری بودند سختتر بود. هر کدام ولی یک جور زیبایی داشتند و مرا به سالهای کودکی خودم یا فرزندانم میبردند.
بازخوردی از کودکان انگلیسی زبان هم گرفتهاید؟ فکر میکنید این کتابها چقدر با دنیای ذهنی آنها میتواند نزدیک باشد؟
– استقبال از کتابها خوب و امیدوارکننده است. از خود بچهها مستقیماْ چیزی نشنیدهام ولی چند مادر بلاگر در وبلاگهایشان از واکنش مثبت فرزندانشان به کتابها نوشتهاند. خواندن اقبالی که یکی از این بچهها به کتاب «بچهی همه» نشان داد آن قدر دل مرا گرم کرد که شاید دیدن اسم «ماهی سیاه کوچولو» بر صدر فهرست گاردین به آستانهاش نمیرسید. یکی از این مادران هم با فرزندش با استفاده از خمیر مجسمهسازی مهرهایی به شکل ماهی درست کرده و با این مهرها نقاشیهایی با الهام از تصاویر فرشید مثقالی درست کردهاند و در کنار خواندن کتاب به موسیقی ایرانی گوش دادهاند. چند مثال از این وبلاگها را میتوانید در نشانیهای زیر بخوانید:
http://letthembesmall.com/a-bird-like-himself-review/
http://over40andamumtoone.com/2015/02/27/the-boy-who-cried-wolf/
برداشت من این است که کتابها کاملاْ توانستهاند و میتوانند به صورت پلی فرهنگی ارتباط بین ذهنیت و زندگی ایرانی و تفکر و تجربه خارجی را برقرار کنند و بسیار خوشحالم که در این تلاش فرهنگی سهیم بودهام. امیدوارم خوانندههای شما هم این کتابهای زیبا و ماندگار را تهیه کنند و از آنها لذت ببرند و نظرشان را برای ما بنویسند.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید