گفت و گو با داریوش رمضانی، کارتونیست و خالق کمیکاستریپ «گوزن در رشت»
کمیکاستریپ با لهجه گیلکی
داریوش رمضانی، کاریکاتوریست باسابقهای که جوایز متعدد بینالمللی دریافت کرده و سابقه همکاری با روزنامههای شرق، اعتماد، آفتاب یزد و هفتهنامه توانا را دارد، تاکنون ۶ کتاب منتشر کرده است. آخرین کتاب او کاری است در نوع خودش غافلگیرکننده و عجیب. رمضانی، کتاب کمیکاستریپ «گوزن در رشت» را به زبان گیلکی منتشر کرده است. او از سال ۱۳۸۱ تاکنون با ماهنامه «طنز و کاریکاتور» همکاری دارد. او که برنده جوایزی از جشنوارههای بینالمللی کاریکاتور ژاپن و هند است، در گفتوگو با «فرهیختگان» از تجربه کمیکاستریپ به زبان گیلکی گفتهاست.
داریوش رمضانی که کمیکاستریپهایش در نشریهای کانادایی چاپ میشود، چطور شد به فکر نوشتن داستانی کمیکاستریپ به زبانی محلی افتاد؟
بگذارید اول قضیه نشریه کانادایی را روشن کنم. صادقانه بگویم چاپ شدن این مجموعه در یک نشریه اینترنتی در کانادا اتفاق ویژهای نیست. کل قضیه این است که وقتی مجموعه کمیکاستریپهای گوزن را کار میکردم و در مجله طنز و کاریکاتور چاپ میشد، علاقهمند بودم طنزهایش بهگونهای باشد که با همه فرهنگها ارتباط برقرار کند و به اصطلاح بینالمللی باشد. چند قسمت از آن را به کمک دوستانم به انگلیسی ترجمه و برای چند نشریه ارسال کردم که یک هفتهنامه اینترنتی کانادایی برای چاپ آنها ابراز علاقه کرد. این از موضوع نشریه کانادایی. اما اینکه چرا زبان رشتی، واقعا یک جرقه بود که در مقدمه کتاب آن را آوردهام. شخصاً عاشق داستانهای کمیک هستم، بهخصوص از نوع طنزش. بگذارید همینجا راجع به «کارتون دنبالهدار»(Comic Strip) و «داستان مصور»(Comic Book) توضیح بدهم.
کارتون دنبالهدار یا کاریکاتور دنبالهدار در ۲ یا ۳ یا چند کادر تمام میشود و معمولا داستانی نیست و جنبه طنز آن اهمیت دارد. کاری که از گوزن در مجله طنز و کاریکاتور چاپ میشود این گونه است. ولی مقوله داستان مصور چیز دیگری است. داستانی است که با تصاویر و به کمک متن پدید میآید. در مورد رشتی بودن داستان گوزن هم فکر میکنم دوری ۵ ساله از رشت و دلتنگی و حس نوستالژیک (که شاید همه رشتیهای دور از آن دارند) باعثش شد.
با توجه به محدودیتهایی که زبان گیلکی در نوشتار دارد، فکر نمیکردید ممکن است وجه طنز داستان، در این نوشتار از بین برود؟
معتقدم زبان گیلکی ظرفیت طنز بسیار بالایی دارد. این ظرفیت بالا را شما در مکالمات و اصطلاحاتی که مردم گیلک زبان به کار میبرند به وضوح میبینید. حالا اینکه این مکالمات و طنزهای شفاهی چطور نوشتاری شود که هم قابل فهم باشد و هم جنبه طنز خود را حفظ کند چالش بزرگی بود ولی به ریسکش میارزید. من هر مکالمه گیلکیای که به ذهنم میآمد را مینوشتم و برنامهام این بود که بعد از اتمام کار، حتما توسط افراد مجرب و مسلط به زبان گیلکی ویرایش شود. با دوست خوبم هادی میرزانژاد تماس گرفتم و گفتم چنین کاری کردهام. او استقبال کرد و این کار چندین بار توسط میرزانژاد و دوستان مجرب دیگر ویرایش شد و درنهایت خود من شخصا بسیار راضی بودم. احساس میکنم گیلکی بودن داستان و بیان دیالوگهای طنز به زبان گیلکی، وجه طنز آن را بالاتر برده و شاید اگر همین داستان را به فارسی برگردانیم آنچنان طنز نباشد.
«گوزن در رشت ۱»، این عنوان کتاب شماست. ظاهراً این سری کتابها ادامه خواهد داشت. در ادامه قرار است گوزن در رشت بماند یا به شهرهای دیگر هم برود؟
گوزن در رشت واقعا انرژیام را گرفت. فکر نمیکردم اینقدر سخت باشد. ۴ ماه طول کشید تا تمام شود. حقیقتش خودم به فکر قسمتهای بعدی نبودم. اما میرزانژاد کار را برد حوزه هنری گیلان و به قاسمی نشان داد. او هم خوشش آمد و پیشنهاد داد که حوزه روی کار سرمایهگذاری کند و کار ادامهدار باشد. من هم قبول کردم. برای قسمتهای بعد سوژههایی دارم ولی دوست دارم اول بازخورد مجموعه اول را ببینم. این مساله خیلی کمکم میکند. مسلماً کار روی قسمت بعدی سختتر خواهد بود. اینکه در رشت بماند یا به شهرهای دیگر برود دغدغه اصلیام نیست. بیشتر علاقهمندم داستانی جذاب داشته باشد، البته گیلکی باشد.
فکر میکنید کمیکاستریپ در حال حاضر به زبان فارسی هم مخاطب دارد؟
قطعاً! خیلی هم زیاد. برایم همیشه جای تعجب بوده که با وجود پرطرفدار بودن آن در ایران، چرا کمتر روی آن کار میشود. ناشران روی آن سرمایهگذاری نمیکنند و کارتونیستهای ما زیاد دنبالش نمیروند. کمیک استریپ و داستان مصور در دنیا به نوعی یک صنعت درآمدزاست. روزنامهها هر روز کمیکاستریپهایی را چاپ میکنند چون میدانند بسیاری از مخاطبانشان به خاطر کمیکاستریپها روزنامه را میخرند. من بیش از ۱۰۰ مجموعه کمیکاستریپ میشناسم که سالهاست به صورت روزانه در روزنامههای دنیا چاپ میشوند. اتحادیههای مختلفی وجود دارند که با کارتونیستها قرارداد میبندند و کمیکاستریپهای آنها را به صدها روزنامه عرضه میکنند. در مورد کتاب مصور یا«Comic book» در دنیا مخاطب حتی از کمیکاستریپ هم بیشتر است چرا که نهتنها کودکان بلکه بزرگسالان را هم درگیر خودش میکند. جای خالی این مجموعهها واقعا در ایران احساس میشود.
شما تا سال ۱۳۸۵ با مطبوعات همکاری داشتهاید. چند سالی است که از مطبوعات و مشخصا روزنامهها فاصله گرفتهاید. علت خاصی دارد؟
هیچ جای تردیدی وجود ندارد که مطبوعات خانه اصلی کارتونیست است. همه جای دنیا همین است و این مساله برای همه کارتونیستها در هر سبکی صادق است. کاریکاتور مطبوعاتی اولین چیزی را که در ذهن تداعی میکند مسائل سیاسی و اجتماعی آن کشور و دنیاست. معتقدم بین سالهای ۷۶ تا ۸۵ اوج ظهور کارتونهای سیاسی و اجتماعی در روزنامهها و مجلات بود و به نوعی مردم با دیدن این کاریکاتورها با این هنر آشنا شدند. کارتونیستهای توانایی به جامعه معرفی شدند و در این مدت کارهای ارزشمندی هم از آنها چاپ شد. در سالهای اخیر به نظرم کاریکاتورهایی که در مطبوعات ما چاپ میشود بیشتر جنبه تزئینی دارد تا انتقادی و اگر هم انتقادی دارند، اینقدر کلی و بیرمق است که هیچ تاثیری ندارد. اگر شما بخواهید کارتان در روزنامهها چاپ شود باید اینگونه کار کنید. حالا دلیلش هرچه باشد، من برایم جذاب نیست اینگونه کار کنم. ترجیح میدهم در همان ماهنامه دوستداشتنیام «طنز و کاریکاتور» همان صفحههای «گوزن هم گوزنهای قدیم» و «فال ماه» را کار کنم.
[روزنامه فرهیختگان]
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید