یک بازی زنانه: لباسی برای میهمانی
یکی از امتیازات ویژه نمایش اجرا شده در ونکوور، علامت سؤال پایان نمایش است! آیا خدمتکار خود نیز بیمار است؟ آیا آنجا بیمارستان روانی است؟ آیا جای خانم خانه و خدمتکار عوض شده و یا در واقع آیا خدمتکار، خانم خانه است؟ و آیا… اینها همه پرسشهایی است که ذهن تماشاگر را با خود در انتهای نمایش درگیر میسازد. بازبودن پایان نمایش بیشتر بر جذابیت اثر میافزاید تا آنکه با پایان مشخص به اتمام برسد.
یکشنبه گذشته، جامعه هنری ایرانیان در ونکوور شاهد اجرای تئاتر «لباسی برای میهمانی» به کارگردانی محمد رحمانیان بودند. رحمانیان نمایش را بر اساس نمایشنامه «دعوت» از آثار غلامحسین ساعدی نوشته است. دکتر غلامحسین ساعدی که یک روانشناس بود در «دعوت» از پیشینه و شغل خود در آفرینش شخصیت اصلی نمایش بهره گرفته است (هر چند شاید آشنایی و تأثیر تئاتر آبزورد به خصوص نمایشنامه «کلفتها» ژان ژنه یا حتی داستان کوتاه «آبجی خانوم» صادق هدایت، نویسنده مورد علاقهاش در نوشتن نمایشنامه دعوت توسط ساعدی مؤثر بوده باشند). نمایشنامه مذکور، روایت یک پیر دختر مالیخولیایی و روانی است که گمان میکند به یک میهمانی دعوت شده و به کمک خدمتکارش در بین البسه از مد افتاده و کهنهاش دنبال لباس مناسب میگردد اما زمانی که لباس را پیدا میکند هر چه فکر میکند و با دوستانش هم تماس میگیرد محل میهمانی را به یاد نمیآورد و خدمتکار هم هر چه سعی میکند با یاداوری بعضی خاطرات و چیزهای دیگر به خانم خانه در به یادآوردن محل میهمانی کمک کند، موفق نمیشود. داستان ساعدی با حالت استیصال و درماندگی پیر دختر پایان میگیرد ولی نمایش «لباسی برای میهمانی» پایان دیگری داشت و نمایش با بستن دستهای دختر بیمار روانی توسط خدمتکار و رفتن او به میهمانی خاتمه یافت. البته نمایش محمد رحمانیان با نمایشنامه ساعدی تفاوتهای دیگری هم داشت از جمله تغییر و اضافه شدن دیالوگهای رد و بدل شده در مکالمات تلفنی، اما نگارنده این سطور بیآنکه مسحور نام ساعدی شود یا بخواهد چیزی از ارزشهای هنر نمایشنامه نویسی او بکاهد نمایش «لباسی برای میهمانی» را از بافت دراماتیک قوی تری نسبت به «دعوت» برخوردار میداند.
یکی از امتیازات ویژه نمایش اجرا شده در ونکوور، علامت سؤال پایان نمایش است! آیا خدمتکار خود نیز بیمار است؟ آیا آنجا بیمارستان روانی است؟ آیا جای خانم خانه و خدمتکار عوض شده و یا در واقع آیا خدمتکار، خانم خانه است؟ و آیا… اینها همه پرسشهایی است که ذهن تماشاگر را با خود در انتهای نمایش درگیر میسازد. بازبودن پایان نمایش بیشتر بر جذابیت اثر میافزاید تا آنکه با پایان مشخص به اتمام برسد. شاید اگر نمایش با یک پایان واضح و روشن به اتمام میرسید این گونه تصور میشد که فقط نظاره گر چند ساعت از زندگی یک بیمار روانی بودهایم که با توهمات یا شاید پس مانده خاطراتش زندگی میکند اما پایان مه آلود نمایش، تماشاگر را تا مدتی پس از اجراء همچنان درگیر نگه میدارد که این یکی از ویژگیهای خاص نمایش «لباسی برای میهمانی» رحمانیان میباشد.
شیوه اجرایی این تئاتر به گونهای بود که تماشاگر در جایگاه آینه قرار داشت –نشسته بود- و خانم، مرتب خودش را در آن تماشا و درست میکرد تا زیباتر به نظر برسد. در واقع تماشاگر هم از طریق این دریچه –آینه- خود را تماشا میکرد و دغدغهها خودش را از زبان «خانم خانه» میدید. خانم خانه در طی اجرا پوست میانداخت و هر چه در ضمیر پنهانش بود را آشکار میکرد. کاری که بسیاری از بیان آن میترسند یا پنهانش میکنند. شاید تنها همین نکته، وجه تمایز تئاترهای به اصطلاح لوس آنجلسی با این گونه تئاترها باشد که در گونه اول هدف خنداندن و سرگرم ساختن مخاطب است ولی در گونه دیگر که تئاتر «لباسی برای میهمانی» را شامل میشود تماشاگر به جز سرگرم شدن به لحظهای تأمل در زندگی هم وا داشته میشود. (در چند ماهه اخیر، با اجرای چندین تئاتر در این گونه که میتوان آنها را تئاتر فرهنگ زا نامید این امیدواری به وجود آمده که این شکل تئاتر که بذرش در دوران اقامت کوتاه سه ساله محمد رحمانیان و مهتاب نصیرپور با تربیت نسل تئاتری و اجرای چند نمایش پاشیده شد، حال توانسته در جامعه ایرانی جای خود را باز کند و با هر اجرا به تعداد تماشاگران آن افزوده شود هر چند مسیر طولانی و سخت است ولی مطمئناً با حمایت تماشاگران فرهیخته ایرانی ونکوور این راه برای هنرمندان تئاتر شهر هموار و آسان خواهد شد)
[image src=”http://shahrgon.com/fa/wp-content/uploads/2015/05/11081328_10153097357890306_5756591405451867398_n.jpg” width=”550″ lightbox=”yes” align=”center”]
نکته دیگر که پیش از این هم بدان اشاره شد تمرکز نمایشنامه «دعوت» بر شخصیت سازی نقشهای نمایش به خصوص پیر دختر است (که ساعدی از عهده این کار با توجه به تحصیلات و شناختش از این گونه بیماران در کنار تجربه درام نویسی، به خوبی برآمده است) اما رحمانیان با وام گرفتن شخصیتهای نمایشنامه «دعوت» و پردازش امروزی آنها، به روایت نمایش هم توجه کرده که همین موجب شده نمایش او از بافت دراماتیکی مستحکمتر و جذابتری برخوردار باشد هر چند نباید شخصیتپردازی کامل و بینقص غلامحسین ساعدی در نمایشنامه «دعوت» را از نظر دور داشت. چه که اگر نقشها به زیبایی ترسیم نمیشدند شاید هیچگاه نمایشنامه «لباسی برای میهمانی» توسط محمد رحمانیان هم خلق نمیشد.
[image src=”http://shahrgon.com/fa/wp-content/uploads/2015/05/10675536_850463351640575_8247720096432332247_n.jpg” width=”550″ title=”محمد رحمانیان” lightbox=”yes” align=”center”]
اجرای کاراکتر روان پریش یا دیوانه از سختترین نقشهایی هستند که یک بازیگر در زندگی هنری خویش با آن مواجه میشود. به دلیل سهل و ممتنع بودن این نوع کاراکترها، اجرای این گونه نقشها مانند لبه تیز شمشیر است که کوچکترین اشتباه توسط بازیگر میتواند نقش و حتی نمایش را نابود کند اما بالعکس، اگر بازیگر اجرای مطلوبی از نقش ارائه دهد، بر جذابیت نقش و نمایش کمک شایانی خواهد کرد؛ اما در نمایش «لباسی برای میهمانی»، سها سناجو با اجرای موفق نقش خانم خانه که شاخصههای یک بیمار روانی یا ناتوان روحی (و در درجات پایینتر یک فرد مبتلا به آلزایمر) را دارد، توانست چهره جذابی از کاراکتر مورد نظر ارائه دهد. البته در اجرای نمایش مذکور، نقش خدمتکار خانه پررنگتر شده است به طوری که کاراکتر خدمتکار، دارای شخصیتی چند وجهی و حتی پیچیدهتر از شخصیت خانم خانه شده است. همین پیچیدگی موجب شده که با آنکه نقش «خانم خانه» زمان بیشتری را در نمایش گرفته ولی فقط با حضور کاراکتر «خدمتکار» معنا مییابد. در واقع این دو نقش مکمل یکدیگرند و در کنار هم به پیش روی نمایش و جذابیت آن کمک میکنند. به طوری که اگر یکی از این دو پرسوناژ، ضعیفتر از دیگری عمل کند نمایش دچار افت خواهد شد. اجرای نقش خدمتکار خانه توسط پرستو رحمانیان شاید بهترین گزینهای بوده است که محمد رحمانیان برای انتخاب بازیگر این نقش در ونکوور داشته است. هر دو بازیگر به خوبی و قدرت در اجرای نقشهایشان به هم پاس میدهند و نمایش را جذاب میکنند.
[image src=”http://shahrgon.com/fa/wp-content/uploads/2015/05/10367696_10153097357995306_7957861254525885930_n.jpg” width=”550″ lightbox=”yes” align=”center”]
نکتهای که در خاتمه باید آن را درنظر داشت توجه به این نکته است که «لباسی برای میهمانی» اساساً یک بازی نامه زنانه است که محمد رحمانیان تجربه اجرای شکل دیگری از آن را در «مجلس نامه» اش هم داشته است. محمد رحمانیان با نمایشنامه «لباسی برای میهمانی» که بر اساس نمایشنامه «دعوت» غلامحسین ساعدی نوشته شده از سویی به یاداوری یکی از قلههای نمایشنامه نویسان ایرانی که ظاهراً بسیار مورد علاقهاش است، پرداخته و عرض ارادت کرده است و از سویی دیگر نمایشنامه جدیدی با دغدغهها و درگیریهای ذهنی و سبک نوشتاری خودش آفریده است. به نظر نگارنده، اجرای نمایش «لباسی برای میهمانی» فقط یک بازی نامه زنانه نیست بلکه فراتر هم رفته و میتوان از منظری، آن را یک تعزیه زنانه امروزی هم دانست که در کنار به خدمت گرفتن بعضی المانهای تعزیه (مانند پوشیدن جامه برای تغییر شخصیت) از عناصر تئاتر معاصر هم بهره گرفته است. به نظر نگارنده، اجرای این گونه تئاترها هر چند در خارج از مرزهای ایران صورت گرفته ولی جلوهای از تئاتر ملی ایران را به نمایش میگذارند.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
کیان ثابتی؛ روزنامه نگار، ادیتور و فعال در عرصه هنر تئاتر است.
ثابتی هنرجوی آموزشگاه بازیگری و کارگردانی سمندریان و همچنین هنرآموز دو کارگاه خصوصی فیلمنامهنویسی و شناخت فیلم استاد بهرام بیضایی بوده است. او با نمایشهای یخبندان و صعود مقاومت پذیر آرتور اویی به عنوان بازیگر بر صحنه تالار وحدت و سالن اصلی تئاتر شهر ظاهر شده ولی به دلیل ممنوعیت و تمایل به تئاتر تجربی، به اجرای نمایشهایی در محیطهای غیرتئاتری مانند منازل، انبارها و گالریها پرداخت. از جمله نمایشهایی که او به عنوان کارگردان یا بازیگر حضور داشته میتوان به؛ تک گویی از هارولد پینتر، استاد از اوژن یونسکو، هنر از یاسمینا رضا، مضرات دخانیات از آنتوان چخوف، آخرین نوار کراپ از ساموئل بکت، خرس از انتوان چخوف، ارتباط از ابراهیم مکی، اژدهاک از بهرام بیضایی و تعدادی از آثار قلمی خودش اشاره کرد.
کیان ثابتی، هم اکنون در حال تحصیل در رشته تئاتر، تحقیق و مطالعه در زمینهی شیوههای جدید اجرای تئاتر و رقص و اجرای پرفورمنس آرت است.