تبلیغات

صفحه را انتخاب کنید

یک شعر از مهرناز رسولی

یک شعر از مهرناز رسولی

در صدایش
اندوه، پیله کرده بود
دهانش درد می‌کرد
و حوصله اش تنگ
به لبخند
اعتباری نبود
پناه بردم به چشمانش
چشمانش هم
آوای نامنظم تپش های قلبش
اخمی میان لبخندش گیر افتاده بود
اما
لفظ واژه ها را بهم ریختم
بی اعتنا
گفتم بگو سیب
لبخند زد
سیب ها از دهان افتادند
کاش می دانست
لبخندش
هجای بلند دم و بازدم عشق است

#مهرناز_رسولی


لطفاً به اشتراک بگذارید
تبلیغات

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان «ویژه‌نامه‌ی پیوست شهرگان»

Verified by MonsterInsights