Advertisement

Select Page

آغاز نظریه‌پردازی نمادین؛ پایان تئوری نمایه‌ای

 

چکیده:

تئوری‌های نمایه‌ای تئوری‌هایی هستند که میان تئوری و مصداق عینی آنها شباهت‌های درونی و ماهوی دارند‌، که دیگر این نوع نظریه پردازی بدلیل ورود انسان معاصر به پسازبانیت، قدرت پردازش ایده‌ها را دارا نمی‌باشد. از این جهت تئوریسینِ امروز ناگزیر است قوه نشانه‌شناسی خود و جامعه خود را از نظریه‌پردازی نمایه‌ای به نظریه‌پردازی قراردادی و نمادین ارتقاء دهد.

 

متن مقاله:

 نظریه یا تئوری در واقع نوعی تفکر اندیشمندانه است که قابل بسط و توضیح دادن باشد و قضیه‌ای است که به برهان ثابت می‌شود و در نظر فلاسفه، یک ترکیب عقلی است مرکب از تصورهای سازگار و متوافق که هدف آن ایجاد ارتباط بین نتایج و مبادی است. ‌(جمیل صلیبا؛ منوچهر صانعی دره‌بیدی، فرهنگ فلسفی، انتشارات حکمت – تهران، چاپ: اول، ۱۳۶۶ ص ۶۳۶)

از آنجایی که کلیت هر تئوری به‌مثابه یک نشانه است پس تئوری‌ها هر کدام نشانه‌هایی هستند که بر مدلول‌های خود دلالت می‌کنند. نشانه‌ها تابع دسته‌بندی نشانه شناسانه‌ای هستند که کسی مانند چارلز سندرز پیرس (به انگلیسی: Charles Sanders Peirce) (زاده ۱۰ سپتامبر ۱۸۳۹ ) بنیانگذار نشانه‌شناسی ارائه می‌دهد. از نظر پیرس نشانه‌ها به سه دسته، شمایلی، نمایه‌ای و نمادین تقسیم می‌شوند. نشانه‌های شمایلی بر اساس شباهت نشانه با موضوع استوارند، مانند پرتره‌ها و نقشه‌ها‌. نشانه‌های نمایه‌ای بر اساس گونه‌ای نسبت درونی و وجودی‌، شکلی از پیوستگی معنایی میان نشانه و موضوع شناخته می‌شوند مانند ساعت که نشانه‌ای از زمان است یا تب که نشانه‌ای از‌بیماری است. و نشانه‌های نمادین بر اساس قراردادهای نشانه شناسیک استوارند، مانند الفبای زبانی‌ یا علائم راهنمایی. (احمدی، بابک ۴۳ و ۴۴)

اگر به تاریخ نظریه پردازی در ایران نگاه کنیم متوجه خواهیم شد که پیش از این تئوری کلیه نظریات بر پایه و اساس نمایه استوار هستند، بدین معنا که شباهت موضوعی میان تئوری و مصداق عینی آنها این امر را به راحتی اثبات می‌کند.
که از هنر و ادبیات کلاسیک گرفته تا مدرنیسم گرفته تا پست مدرن از این امر مستثنا نیستند. اگر چه ادبیات کلاسیک ایران دلالت بر هیچ تئوری مشخصی نمی‌کند که تعریفی از آن ارائه داده باشد اما یک نگاه ظاهری به مثلا شعر کلاسیک یک راست ما را به وحدت وجود می‌رساند. و به سادگی می‌توان استدلال کرد که کلمات در شعر کلاسیک ایران نشانه‌ی نمایه‌ای از کثرت‌اند در حالی‌که ‌وزن در شعر کلاسیک دلالت بر وحدت در عین کثرت کلمات دارد و این همان وحدت وجود است. پس این پیوستگی درونی میان شعر کلاسیک و وحدت وجود دلالت بر این می‌کند که شعر کلاسیک ما نمایه‌ای از وحدت وجود است.

پس از شعر کلاسیک تئوری اومانیسم با موضوع آزادی انسان توسط گفتمان نیما یوشیج مهندسی معکوس می‌شود که منجر به پدید آمدن شعر نو فارسی شد. این گفتمان او از آن جهت مهندسی معکوس گفتمان‌های انسان‌گرایی بود که نیما ارزش آزادی انسان شاعر را بیش از مسائل زیبا‌شناختی در صنعت شعر می‌دید. نیما به شعری تمایل داشت که بر محور انسان شاعر و آزادی او بنا شده باشد. از این جهت است که نیما در بخشی از تئوری خود در حرف‌های همسایه می‌گوید: «وظیفه شاعر بالاتر از آن است که کلمات را مرتب کند و او عالم خاص خود را دارد. وقتی شاعر از هرکجا بهره‌ای می‌برد، به عالم انسانیت می‌رود و هنگامی که با کلمات تلفیقات تازه می‌کند، از آن عالم مصفا به دنیای کثافت نزول می‌کند. اگر ذوق شما را یاری نمی‌کند، مقید به قافیه نباشد. این زیبایی را روزی که درک کردید به شعر خود بیفزایید. چیزی بر این گفته‌ام نمی‌افزایم جز آنکه پیش از زیبا ساختن شعر بگویم آزاد باشید. (حرف‌های همسایه صفحه ۵۵)»

در واقع نیما با طرح این تئوری، نمایه‌ای عینی از آزادی انسان را در شعر فارسی خلق می‌کند و با تئوری‌اش بر شعر نیمایی دلالتی نمایه‌ای می‌کند، نمایه‌ای بودن دلالت میان تئوری نیما و مصداق شعر نیمایی از آن جهت است که مفهوم آزادی انسان در شعر نیمایی با برداشتن قافیه صورتی عینی به خود گرفت و شعر نیمایی به نمایه‌ای از تئوری‌اش بدل شد.

و پس از نیما شعر ایران تا به امروز کلیه نو‌آوری‌ها تابع نظریه‌پردازی نمایه‌ای بوده‌اند که در بالا به نمونه‌هایی از آن اشاره شد.

در هنر ایران هم مانند ادبیات به همین گونه بوده‌است مثلا در مجسمه سازی یا نقاشی رئال یا واقع گرا، این نقاشی‌ها نمایه‌ای از تئوری رئالیسم هستند، از این جهت است که ما هنگامی که این سبک را می‌بینیم می‌گوییم این یک نقاشی در سبک واقع گرایی است، چرا که در اینجا نقاشی نشانه‌ای نمایه‌ای از تئوری می‌باشد که در آن رابطه درونی میان اجزای نقاشی دلالت بر معنا و مفهوم تئوری می‌کنند.‌ در هنر مجسمه سازی و نقاشی آبستره و انتزاعی نیز به همین گونه است که این سبک هنری دلالتی نمایه‌ای بر تئوری فیلسوفان ایده آلیسم می‌کند و در واقع این سبک هنری نشانه‌ای نمایه‌ای از تفکر انتزاعی است.

در نظریه‌پردازی نمایه‌ای پذیرفتن هر تئوری دلالت بر باورمندی آن تئوری توسط افراد است. بدین معنا که اگر شاعری نظریات شعر مدرن را پذیرفت بدین معناست که به اسارت در شعر کلاسیک معتقد شده‌است. یا اگر هنرمندی بر اصالت ذهن اعتقاد دارد بدین معناست که آنچه را که می‌بیند، ساخته ذهن خود می‌داند و معتقد است چشم‌اش تنها دریچه‌ای است که جهان خارج را به ذهن‌اش متصل می‌کند. و در واقع  بکارگیری هر نمایه دلالت بر باورمندی نظریه متصل به آن نمایه دارد. حالا با توجه به این استدلال به پرسش‌های زیر توجه کنید:

اگر شاعری در قالب نمایه‌ای شعر مدرن از سنت‌های خود بنویسد آن‌وقت تکلیف چیست؟ یا اگر هنرمندی در یک نقاشی با نمایه رئالیسم اصالت  ایده را در مقابل عینیت بیان کند تکلیف چیست؟‌ در این صورت ما باید تابع نمایه تئوری بیان شده یا همان قالب و سبک هنری باشیم یا تابع محتوای آن؟ در صورتی که این دو با هم در تضاد هستند؟

این مانند آن است که ساعت که نمایه‌ای از زمان است ۱۲ ظهر را نشان بدهد در صورتی که شب است و هیچ خورشیدی در آسمان نیست! در این صورت می گوییم این ساعت درست کار نمی‌کند!

کارکرد نظریه‌پردازی نمایه‌ای نیز به همین گونه است که نمایه‌های نظریات نمایه‌ای هیچگاه با محتوای نمایه خود هماهنگ نیستند. چرا که هر کدام شیوه و کارکرد خودشان را دارند و این دو از هم جدا هستند مثلا می‌توان در قالب شعر کلاسیک نظریات مدرنیسم را بیان کرد، آنگاه آن شعر یک شعر کلاسیک است یا شعر مدرنیسم؟ اگر شعر کلاسیک است چگونه کلاسیک است در صورتی که محتوای مدرن دارد؟ و اگر مدرن است چگونه مدرن است در حالی که نمایه‌ای از نظریات کلاسیک بر آن حاکم است؟ این پارادوکس ایرادی است که دوگانه‌گی نظریه‌پردازی نمایه‌ای را ساقط می‌کند چرا که در عالم هنر همه چیز باید انعطاف داشته، و براساس موقعیت‌های‌، احساسی و عواطفی، موقعیت‌های تخیلی‌، و موقعیت‌های فکری‌، موقعیت‌های فردیتی و براساس نیازها قابل تغییر باشد. اما خوب می‌دانیم که نظام نظریه‌پردازی نمایه‌ای چنین قابلیتی را دارا نمی‌باشد چرا که این نظام نظریه‌پردازی خشک و غیر قابل تغییر و ارتقاء می باشد.‌ مثلا تا به امروز اینگونه بوده که اگر کسی در یک نظریه به یک سری نتایج اندیشمندانه دست یافت اما مصداق نمایه‌ای قابل تطبیق برای نظریه‌اش وجود نداشته باشد، آن نظریه و آن اندیشه ساقط و رد می‌شود حتی اگر راهگشا و ارزشمند باشد! در صورتی که این ضعف از نمایه‌ای بودن آن نظریه است! چون ما قدرت کشف یا ابداع نمایه‌ای عینی برای یک نظریه نداشته‌ایم، آن نظریه را رد کردیم، در صورتی که ذهن و عین هر کدام ویژگی‌های خودشان را دارند، آیا این مضحک نیست!؟

بنظر شما چرا نیما یوشیج موضوع انسانگرایی را به موضوع آزادی انسان در تئوری خود تقلیل داد؟ خوب پاسخ‌اش واضح است به‌دلیل اینکه انسان یک مفهوم انتزاعی است که نه سیاه است و نه سفید نه قد بلند است و نه قد کوتاه نه کر و کور است نه نمی‌شنود و حرف می‌زند، نه چاق است و نه لاغر در صورتی که همه اینها هم می تواند باشد. در واقع انسان‌گرایی فاقد یک نمایه عینی مشخص است که بتوان آن را بر یک قالب شعری اعمال کرد به همین دلیل موضوع انسان‌گرایی را به آزادی انسان تقلیل داد تا بتوان نمایه‌ای از آزادی انسان را به‌صورت عینی در شعرش نشان بدهد. در صورتی که موضوع آزادی انسان‌، این‌همانی با انسان‌گرایی و اومانیسم نیست. این تقلیل و انحراف موضوعی نیما از انسان‌گرایی به آزادی انسان به‌دلیل ضعف در نظام نظریه پردازی نمایه‌ای است. در واقع شعر نیما نمایه‌ای از آزادی انسان است نه نمایه‌ای از انسان‌گرایی و اومانیسم.

 

آغاز نظریه پردازی نمادین

نماد‌ها قراردادهایی هستند که خودمان براساس نیازهای اجتماعی‌مان ایجاد می‌کنیم. در این نوع از نشانه‌ها میان نشانه و مصداق آن شباهت صوتی یا تصویری می‌تواند وجود نداشته باشد. مانند واژه‌ی درخت و مصداق عینی آن که هیچ شباهتی به هم ندارند اما این واژه بر مصداق عینی آن دلالت می‌کند.

ما در بالا به نقد نظریه‌پردازی نمایه‌ای پرداختیم و محدودیت‌های این روش از نظریه پردازی را با ذکر مثال‌های متعددی شناختیم. حال در اینجا می‌خواهیم بدانیم که نظریه‌پردازی نمادین چیست؟ و چه تفاوت‌ها و برتری‌هایی نسبت به نظریه‌پردازی نمایه‌ای دارد؟‌ با توجه به تعریفی که از نماد ارائه دادیم و با توجه به اینکه هر تئوری یک نشانه است که می‌تواند بر اساس دسته‌بندی نشانه شناسانه نمادین باشد، نظریه نمادین نظریه‌ای است که میان نظریه و مصداق عینی آن رابطه‌ای قراردادی وجود دارد، که آن قرارداد براساس موقعیت‌های فردیتی و اجتماعی ما ساخته می شود. نماد عینی هر تئوری می تواند نام آن تئوری باشد ، یک آوای خاص باشد، یک تصویر باشد، یا یک خوانش خاص باشد که توسط یک قرارداد اجتماعی ، نماد ایجاد شده می تواند بر آن نظریه دلالت کند.

اگر چه حتی ادبیات به اصطلاح پست مدرن ایران هنوز تابع نظریه‌پردازی نمایه‌ای است، مثلا دکتر براهنی در نظریه زبانیت خود می‌گوید «زبانیت زبان سودایی است که نه تنها هرمنوتیک مدلول‌ها بلکه هرمنوتیک دال‌ها را هم می‌شکند».(براهنی‌، رضا، نظریه زبانیت) نظریه زبانیت براهنی که نمایه‌ای از واسازی یا ساخت گشایی ژاک دریدا است به غلط عنوان شعر پست مدرن به آن داده‌شده است. در صورتی که پست مدرن کلیتی از چندین نظریه در یک وضعیت زمانی خاص است که واسازی هم یکی از آنها است نه همه‌ی آنها.

اما پسازبانیت با گذر از زبان افق تازه‌ای را پیش روی ادبیات ایران گشوده است. اگر چه من در ابتدای راه، محاوره را به نمادی برای پسازبانیت برگزیدم اما امروز می‌خواهم این نوید را به شاعران و مخاطبین شعر پسازبان بدهم که تئوری پسازبانیتِ من یک تئوری نمادین است. هر کسی به اندازه وسع خودش می‌تواند در تکامل آن قدمی بردارد و ایده‌ای در قالب‌، فرم‌، محتوا، موسیقی، اندیشه‌، تخیل‌، ‌عاطفه و… به آن بیافزاید، تا پسازبانیت تکامل نماد خود را به رخ ادبیات جهان بکشد. و همه بدانند که در این روش از نظریه‌پردازی هیچگونه محدودیتی میان نظریه پسازبانیت و مصداق نمادین آن وجود ندارد چرا که در تئوری‌های نمادین همه چیز بسته به نیاز کنونی جامعه قراردادی است.‌ اگر چه متد نظریه پردازی نمادین ابداع یک روش نو و جدید در نظریه پردازی است، اما به شما قول می‌دهم که این روش از نظریه‌پردازی به سرعت جای نظریه پردازی نمایه‌ای را در جهان خواهد گرفت.

 

نتیجه‌گیری:

با توجه به مقال فوق نظریه پردازی نمایه ای نسبت به نظریه پردازی نمادین به دلیل نحوه کارکرد نمایه‌ها و نماد‌ها در نشانه شناسی، نظریه پردازی نمادین دارای کارکردی وسیع و پویا می‌باشد که هم‌خوانی بیشتری با نیازهای امروز جامعه هنری و ادبی دارد.

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights